English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
This isn't fresh. این تازه نیست.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Anyway it is none of his business. U تازه اصلابه او مربوط نیست
Other Matches
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
newlywed U تازه داماد تازه عروس
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
new fallen U تازه
modern U تازه
dewy U تازه
newest U تازه
dewiest U تازه
newer U تازه
new- U تازه
new U تازه
renewed U تازه
dewier U تازه
new fashioned U تازه
newfangled U مد تازه
scion U تازه
recent U تازه
inchoative U تازه
red hot U تازه
post glacial U تازه
the new world U تازه
brand new U تر و تازه
up to date U تازه
up-to-date U تازه
newfashioned U تازه
scions U تازه
fresh U تازه
new-laid U تازه
freshest U تازه
greenest U تازه
mint a mint condition U تازه تازه
new laid U تازه
new born U تازه
younger U تازه
green U تازه
young U تازه
fresh- U تازه
juniors U زودتر تازه تر
regeneration U تولد تازه
immigrant U تازه وارد
junior U زودتر تازه تر
settler U مهاجر تازه
settlers U مهاجر تازه
green concrete U بتن تازه
renewal U تازه سازی
green old wound U زخم تازه
neo christianity U مسیحیت تازه
renewals U تازه سازی
grcen wine U شراب تازه
refreshing U تازه کننده
beginners U تازه کار
sup.latest or last U تازه گذشته
turn over a new leaf <idiom> U شروعی تازه
greener U تازه کار
freshwater U تازه کار
sucking U تازه کار
rookies U تازه کار
late U تازه گذشته
breezy U خنک تازه
brides U تازه عروس
bride U تازه عروس
revised edition U چاپ تازه
scarc ely U جخت تازه
rookie U تازه کار
refreshingly U تازه کننده
far out U تازه و غیرسنتی
span new U کاملا تازه
span new U خیلی تازه
immigrants U تازه وارد
recruiting U تازه سرباز
settlor U مهاجر تازه
green crop U علف تازه
carechumen U تازه وارد
refresh U تازه کردن
brand-new U بکلی نو یا تازه
reprint U چاپ تازه
reprinted U چاپ تازه
reprinting U چاپ تازه
reprints U چاپ تازه
freshens U تازه کردن
freshening U تازه کردن
freshened U تازه کردن
freshen U تازه کردن
ultramodern U بسیار تازه
refreshments U تازه سازی
refreshment U تازه سازی
novice U تازه کار
refreshed U تازه کردن
novices U تازه کار
beginner U تازه کار
refreshes U تازه کردن
young ice U یخ تازه بسته
reappraisal U ارزیابی تازه
reappraisals U ارزیابی تازه
rebirth U تولد تازه
to innovate in U تازه اوردن
to bring in U تازه اوردن
birdegroom U تازه داماد
bran new U بکلی نو یا تازه
new-laid U تازه گذاشته
new laid U تازه گذاشته
recruits U کارمند تازه
recruits U تازه سرباز
recruiting U کارمند تازه
recruited U کارمند تازه
verdured U تازه سرسبز
recruited U تازه سرباز
recruit U کارمند تازه
recruit U تازه سرباز
What is new? What is cooking ? U تازه چه خبر ؟
newcomers U تازه وارد
new employees U کارمندان تازه
new buit U تازه ساز
newmade U تازه ساخت
new built U تازه ساز
new built U تازه ساخت
noviciate U تازه کار
new blown U تازه شگفته
nascence U تازه پیداشدگی
ordinee U شماش تازه
freshest U تازه کردن
new come U تازه رسیده
recension U چاپ تازه
recent development U بسط تازه
fresh- U تازه کردن
fresh U تازه کردن
new buit U تازه ساخت
new clown U تازه شکفته
recuperation U رمق تازه
jackleg U تازه کار
juvenescent U تازه جوان
new fallen snow U برف تازه
new fledged U تازه پر در اورده
recuperation U نیروی تازه
new comer U تازه وارد
new come U تازه امده
newish U نسبه تازه
nascency U تازه پیداشدگی
new arrived U تازه رسیده
neoteric U جدید تازه
regeneracy U تولد تازه
converting U تازه کیش
converted U تازه کیش
neoteric U نویسنده تازه
neocortex U قشر تازه مخ
tenderfoot U تازه کار
converts U تازه کیش
new jerusalem U اورشلیم تازه
refresher U تازه کننده
novitiate U تازه کار
newcomer U تازه وارد
convert U تازه کیش
parvenu U تازه بدوران رسیده
latest U تازه گذشته اینده
sapling U درخت تازه وجوان
piping hot U خیلی تازه ازتنوردرامده
reincarnation U تناسخ در جسم تازه
reincarnations U تناسخ در جسم تازه
greenhorns U ادم تازه کار
saplings U درخت تازه وجوان
parvenus U تازه بدوران رسیده
hearten U حیات تازه بخشیدن
refurbish U روشن و تازه کردن
refurbished U روشن و تازه کردن
refurbishing U روشن و تازه کردن
reanimate U حیات تازه بخشیدن
new discovered U تازه کشف شده
refurbishes U روشن و تازه کردن
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
new discovered U تازه پیدا شده
reseats U نشیمنگاه تازه دادن
lands man U ملوان تازه کار
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
encourage U حیات تازه بخشیدن
new departure U اغاز رویه تازه
greenest U ترو تازه نارس
reborn U تولد تازه یافته
replenish U ذخیره تازه دادن
replenished U ذخیره تازه دادن
replenishes U ذخیره تازه دادن
replenishing U ذخیره تازه دادن
reseated U نشیمنگاه تازه دادن
freshest U تازه کار ناازموده پر رو
freshest U سرد تازه نفس
reseat U نشیمنگاه تازه دادن
jumped-up U تازه به دوران رسیده
The night is stI'll young. U تازه اول شب است
innovations U چیز تازه نو اوری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com