Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
The room is bare of furniture .
U
این اتاق خیلی لخت کردند ( مبلمان کافی ندارد )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he is short of hands
U
کارگر کافی ندارد
He has not enough experience for the position.
U
برای اینکار تجربه کافی ندارد
in short supply
<idiom>
U
نه خیلی کافی ،کنترل از مقدار
Nothing more, thanks.
کافی است، خیلی متشکرم.
There are no vacancies at the hotel.
U
هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
The room was tastefully decorated with flowers .
U
اتاق خیلی با مزه با گه تزیین شده بود
Open-plan
<adj.>
U
سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
well-appointed
U
خوب مبلمان شده
upholster
U
مبلمان کردن خانه
To rearrange the futniture.
U
اثاثیه ( مبلمان ) راجابجا کردن
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless.
U
معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes.
<proverb>
U
کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none
U
دومی ندارد بالادست ندارد
knocked down
U
کالاهایی که بصورت باز به مشتری داده میشود و خود مشتری انرانصب مینماید مانند مبلمان
she has a well poised head
U
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
paint oneself into a corner
<idiom>
U
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
go great guns
<idiom>
U
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there
U
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilm
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
U
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
compartmentalises
U
اتاق اتاق کردن
compartmentalising
U
اتاق اتاق کردن
compartmentalize
U
اتاق اتاق کردن
compartmentalized
U
اتاق اتاق کردن
compartmentalizes
U
اتاق اتاق کردن
compartmentalizing
U
اتاق اتاق کردن
compartmentalised
U
اتاق اتاق کردن
very low frequency
U
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous
U
خیلی سنگین خیلی کودن
rattling
U
خیلی تند خیلی خوب
he was refused employment
U
کردند
they mulcted him
U
او را جریمه کردند
The trees are in bloom .
U
درختها گه کردند
they proclaimed him sovereign
U
اعلان کردند
they put their heads together
U
با هم مشورت کردند
shoulders
U
[اصطلاحا جمع شدگی یا کیس شدن فرش در یک قسمت از آن می باشد که یا در اثر ترافیک و یا قرار دادن نامناسب مبلمان بوجود می آید. در صورتی که برآمدگی فرش برطرف نشود به الیاف آسیب زیادی می رسد و پاره می شود.]
It was required of me . They imposed it on me .
U
آنرا به من تکلیف کردند
They pinched my keys.
U
کلیدهایم رابلند کردند
he was sent to england
U
به انگلیس اعزام کردند
They escaped under cover of darkness.
U
درتاریکی شب فرار کردند
potsdom agreement
U
تاکید وتشریح کردند
they had words
U
باهم نزاع کردند
they put up a good fight
U
جنگ خوبی کردند
They greeted each other.
U
با هم سلام وتعارف کردند
what a ready welcome i found!
U
چه حسن استقبالی از من کردند !
They changed seats .
U
صندلی هایشان را با هم عوض کردند
He was deported from Iran.
U
اورااز ایران اخراج کردند
they poured toward that city
U
سوی ان شهر هجوم کردند
His path was strewn with flowers .
U
مقدم اورا گلباران کردند
they were made one
U
یعنی باهم عروسی کردند
They beat each other black and blue.
U
همدیگر را خونین ومالین کردند
the house was highly rated
U
خانه رازیاد تقویم کردند
bombers raided the city
U
بمب افگن ها ان شهررابمباران کردند
They were talking in Spanish .
U
بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
its was extended
U
مدت اعتبارانرا دراز کردند
The kids stamped on the ants .
U
بچه ها مورچه را با لگه له می کردند
good
[sufficient]
<adj.>
U
کافی
enough
U
کافی
enow
U
کافی
adequate
کافی
sufficing
<adj.>
U
کافی
sufficient
<adj.>
U
کافی
sufficient
U
کافی
acceptable
<adj.>
U
کافی
adequate
<adj.>
U
کافی
adequate
U
کافی
satisfactory
<adj.>
U
کافی
bombers raided the city
U
بمب افگن هابران شهرحمله کردند
the exercised thier veto
U
انها حق وتوی خود را اعمال کردند
We sent for the doctor.
U
برای ما این دکتر را صدا کردند.
he paid through the nose
U
زیاد به او تحمیل کردند گوشش را بریدند
she was shot for a spy
U
اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
he was engagedon probation
U
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
The soldirs leg was amputated .
U
پای سرباز را قطع کردند ( بریدند )
Fatimid
U
[پادشاهان اسلامی که در مصر حکومت می کردند.]
They searched the whole town .
U
تمام شهر را گشتند ( جستجو کردند )
He was framed.
U
برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند )
I had my car broken into last week.
U
هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
They shook hand and made up.
U
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
Nothing more, thanks.
کافی است.
skimped
U
غیر کافی
inadequate
U
غیر کافی
run short
<idiom>
U
کافی نبودن
necessary and sufficient
U
لازم و کافی
suffices
U
کافی بودن
adequately
U
بقدر کافی
skimp
U
غیر کافی
sufficing
U
کافی بودن
sufficed
U
کافی بودن
suffice
U
کافی بودن
skimping
U
غیر کافی
sufficient conditions
U
شرایط کافی
sufficient condition
U
شرط کافی
sufficient
U
مقدار کافی
scantier
U
غیر کافی
scantiest
U
غیر کافی
scanty
U
غیر کافی
skimps
U
غیر کافی
plenty of rain
U
باران کافی
suffice
U
کافی بودن
due care
U
مراقبت کافی
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
بقدر کافی
sufficiently
<adv.>
U
بقدر کافی
leisure
U
وقت کافی
be adequate
U
کافی بودن
inextenso
U
بطول کافی
be enough
U
کافی بودن
last
[be enough]
U
کافی بودن
reach
U
کافی بودن
be sufficient
U
کافی بودن
corinthian brass or bronze
U
یکجور مفرغ که ازسیم و زرومس ترکیب می کردند
They I got confused .
U
آنقدر ازمن سؤال کردند که گیج شدم
Everybody condemned his foolish behaviour .
U
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
inns of chancery
U
عمارتی در لندن که بیشترشاگردانش حقوق در ان زندگی می کردند
The bandits stripped him of all his belongines .
U
دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
knickerbocker
U
زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند
they howled the speaker down
U
سخنگوراباجیغ وداد وادار به پایین امدن کردند
incompetent
U
غیر کافی ناشایسته
sufficient condition
U
شرط کافی
[ریاضی]
inadequately
U
بطور غیر کافی
insufficiently
U
بطور غیر کافی
to have plenty of time
U
وقت کافی داشتن
well educatd
U
دارای تحصیلات کافی
sufficiency
U
قابلیت مقدار کافی
All you have to do is to say the word.
U
کافی است لب تر کنی
voteless
U
بدون رای کافی
well paid
U
دارای حقوق کافی
enough
U
باندازهء کافی نسبتا
not a leg to stand on
<idiom>
U
مدرک کافی نداشتن
emergency
U
خیلی خیلی فوری
emergencies
U
خیلی خیلی فوری
The planes pin- pointed the enemy targets .
U
هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
The victors demanded unconditional surrender .
U
فاتحین تقاضای تسلیم بدون قید وشرط کردند
Shoppers were scrambling to get the best bargains.
U
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
dozing
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
dozes
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
Enough has been said!
U
به اندازه کافی گفته شده!
It is not deep enough.
U
باندازه کافی گود نیست
dozed
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
doze
U
مقدار کافی از یک دارو خوراک
straw boss
U
[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
working ball
U
گوی با سرعت و چرخش کافی
So much for theory!
<idiom>
U
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
Few reporters dared to enter the war zone.
U
چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
Our children have all left home now, but
[except]
[bar]
one.
U
همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
leet
U
دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea.
U
من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
Boers
U
سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
Boer
U
سفید پوستی که نیاکانش در قرن هفدهم از هلند کوچ کردند
he had a good supply of coal
U
زغال سنگ کافی ذخیره کرده
caught short
<idiom>
U
پول کافی برای پرداخت نداشتن
underfeed
U
غذای غیر کافی خوردن یا دادن
underdeveloped
U
رشد کافی نیافته عقب افتاده
put the question
U
مذاکرات را کافی دانستن ورای گرفتن
adequately
U
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
end in itself
<idiom>
U
مکان کافی برای راحت بودن
jim dandy
U
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
myrmidon
U
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
My tea is not cool enough to drink.
U
چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
on easy street
<idiom>
U
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
attentions
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attention
U
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
well-to-do
<idiom>
U
پول کافی برای امرار معاش کردن
sabbatical year
U
در دوران یهودیان باستان سال هفتم که طی آن زمین را آیش می کردند و بدهکاران را می بخشیدند
lombards
U
گروهی از کشور یتانان المانی نژاد که در سده ششم ایتالیارا فتح کردند
mohock
U
تنی ازگردن کلفتهای اشرافی درسده هجدهم درخیابانهای لندن اوباشی می کردند
Quantel
U
شرکت گرافیک کامپیوتری که سیستم گرافیکی Hrrey , Paint box را تولید کردند
Is there enough time to change trains?
U
آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
leave (let) well enough alone
<idiom>
U
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
subliminal
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
Is that enough to be a problem?
U
آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
subliminally
U
غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
I'm old enough to take care of myself.
U
من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواضب خودم باشم.
pillows
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
pillow
U
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب
generations
U
کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند
generation
U
کامپیوترهای اصلی که طبق فناوری بر حسب نور ساخته شده اند و شروع به کار کردند
So much for that.
<idiom>
U
اینقدر
[کار یا صحبت و غیره ]
کافی است درباره اش.
[اصطلاح روزمره]
liberal gift
U
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.
U
ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند
[مخالفت کردند ]
.
bedsore
U
زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
rooms
U
اتاق
chamber
U
اتاق
room mate
U
هم اتاق
chambers
U
اتاق
room
U
اتاق
long run
U
مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
tripartite declaration of 0
U
اعلامیه سه جانبه 0591 اعلامیهای که در ان دولتهای امریکا و انگلستان و فرانسه امامیت ارضی اسرائیل و نیزوضع موجود فلسطین راتضمین کردند
I had pins and needles in my legs.
U
ساق پاهایم
[در اثر خواب رفتگی]
مور مور می کردند.
newsrooms
U
اتاق نودادنگاری
a double room
U
یک اتاق دو نفره
snow cave
U
اتاق برفی
clearing houses
U
اتاق تهاتر
newsrooms
U
اتاق خبر
newsroom
U
اتاق خبر
newsroom
U
اتاق نودادنگاری
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com