Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
that is no new
U
اینکه خبر تازهای نبود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it was beneath my notice
U
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
theory of epigensis
U
فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
to get religion
U
دین تازهای اختیارکردن
innovating
U
ایین تازهای ابتکار کردن
innovate
U
ایین تازهای ابتکار کردن
innovates
U
ایین تازهای ابتکار کردن
innovated
U
ایین تازهای ابتکار کردن
proselytized
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
brainwashed
U
اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
brainwashes
U
اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
proselytizing
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytising
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizes
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytised
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytises
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytize
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
brainwash
U
اجبار شخص بقبول عقیده تازهای
new broom sweeps clean
<idiom>
U
شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
brainwashed
U
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
proselyte
U
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
brainwash
U
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashes
U
تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
if i had thought of that
U
نبود
it was nothing short of
U
کم از.....نبود
he did the wrong thing
U
نبود
it wasnot for noyhing that
U
بی خود نبود که
lack of incentive
U
نبود انگیزه
no offences was meant
U
توهین نبود
he did not dislike itŠt.
U
بی میل نبود
I was scared stiff. I had my heart in my mouth.
U
دل تو دلم نبود
he was proof against harm
U
اسیب بردار نبود
it was not p to do that
U
کردن انکارمصلحت نبود
it was no better
U
هیچ بهتر نبود
he was not inclined to go
U
مایل برفتن نبود
it was an incorrect procedure
U
جریانش درست نبود
it was all quiet in london
U
درلندن خبری نبود
once upon a time
U
یکی بودیکی نبود
it did not profit me
U
مرا سودمند نبود
there was not a soul
U
ذی نفسی انجا نبود
I had completely forgotten .
U
هیچ یادم نبود
he did not dislike itŠt.
U
ولی بی میل هم نبود
there was no mail to day
U
امروز پست نبود
there was no secrecy about it
مطلب پوشیده ای نبود
provided he goes at once
U
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
Nobody was there but me.
U
هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
i'm sure i did not mean it
U
باور کنیدمقصودم این نبود
There wasnt a thing to eat.
U
هیچ چیز نبود که بخوریم
neither report was correct
U
هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
It wasnt much of a dinner .
U
زیاد شام مهمی نبود
Unfortunately it was not to be .
U
متأسفانه قسمت نشد ( نبود)
He was I'll advised to quit (resign).
U
صلاحش نبود که استعفا ء دهد
it was no part of my plan
U
ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
She wasn't any too pleased about his idea.
U
او
[زن]
در مورد ایده او
[مرد]
خیلی خوشحال نبود.
It was warm , but not hot .
U
هوا گرم بود ولی داغ نبود
The food was not fit to eat.
U
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
he was in a good temper
U
توی غیظ نبود خلقش بجا بود
that was a quasi war
U
جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
parapherna
U
بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
It was an enjoyable performance, if less than ideal.
U
این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
else rule
U
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering.
U
حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
the well was a bad producer
U
ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
he was nothing of an expert
U
هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
Once upon a time .
U
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
he that will not when he may when he will he shall have nay
<proverb>
U
چون توانستم ندانستم چه سود چون بدانستم توانستم نبود
the fact that
U
اینکه
save that
U
جز اینکه
up to/till/until
<idiom>
U
تا اینکه
unless
U
جز اینکه
or
U
یا اینکه
in order to ...
U
تا
[اینکه ]
so as to
U
تا
[اینکه ]
in order that
U
تا اینکه
in spite of the face that
U
اینکه
howbeit
U
با اینکه
as though
U
مثل اینکه
as soon as
U
بمحض اینکه
to the end that
U
تا اینکه بقصداینکه
in order that
U
برای اینکه
forasmuch as
U
نظر به اینکه
whenas
U
بعلت اینکه
in view of
<idiom>
U
به خاطر اینکه
In view of the fact that … whereas …
U
نظر به اینکه
hent
U
ربودن تا اینکه
as if
U
مثل اینکه
than
U
تا اینکه بجز
as thought
U
مثل اینکه
to the end that
U
برای اینکه
to sum up
U
خلاصه اینکه
in view of the fact that
U
نظر به اینکه
so that
U
برای اینکه
save that
U
الا اینکه
insomuch
U
نظر به اینکه
notwithstanding
U
باوجود اینکه
on the supposition that
U
بخیال اینکه
on the supposition that
U
بتصور اینکه
owing to the fact that
U
نظر به اینکه
owing to the fact that
U
به واسطه اینکه
ere
U
قبل از اینکه
for
U
برای اینکه
inorder to
U
برای اینکه
wherein
U
دراثنای اینکه
because
U
برای اینکه
whilst
U
ضمن اینکه
the reason why
U
علت اینکه
the reason why
U
دلیل اینکه
instantly
U
به محض اینکه
that's that
U
اینکه از این
pray consider my case
U
تمنی اینکه
Despite the fact that…
U
با وجود اینکه
instead
U
بجای اینکه
providing
U
مشروط بر اینکه
in order to ...
U
برای
[اینکه]
even though
U
ولو اینکه
whereas
U
نظر به اینکه
so as to
U
برای
[اینکه]
there is nothing for it but to
U
چارهای ندارد جز اینکه
not to mention ...
<idiom>
U
به اضافه اینکه ... است
in one world
U
خلاصه اینکه مختصرا
in a word
U
خلاصه اینکه مختصرا
as respects
U
با توجه به اینکه اما
in one word
U
خلاصه اینکه مختصرا
as respects ...
U
درباره ...
[با توجه به اینکه... ]
i maintain
U
قائل هستم به اینکه ...
as regards
U
با توجه به اینکه اما
not to say ...
<idiom>
U
به اضافه اینکه ... است
though
U
گرچه هرچند با اینکه
inorder to
U
به خاطر اینکه برای
in order that he may go
U
برای اینکه برود
in order that i may go
U
برای اینکه بروم
Not to mention the fact that …
U
حالا بگذریم از اینکه...
what with
<idiom>
U
برای اینکه ،درنتیجه
iimmediately he saw me
U
بمحض اینکه مرا دید
instead of working
U
بجای اینکه او کار بکند
in orders that it may beeasier
U
برای اینکه اسان تر شود
adside from
U
صرفنظر از اینکه گذشته از این
to be on the safe side
U
برای اینکه احتمال اشتباه
whereas
U
بادر نظر گرفتن اینکه
inadvisably
U
بدون اینکه صلاح باشد
You are asking for it. You are sticking your neck out.
U
مثل اینکه تنت می خارد
much as I'd like to
<idiom>
U
با اینکه اینقدر دوست دارم
Supposing that is the case .
U
بفرض اینکه اینطور باشد
instead of doing
U
بجای اینکه انجام بدهند
the instant i saw him
U
بمحض اینکه اورا دیدم
it is not true that he is dead
U
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
euphonically
U
برای اینکه بگوش خوش ایندباشد
incomparably
U
بدون اینکه نظر داشته باشد
Unless the contray is proved .
U
مگر اینکه خلافش ثابت شود
approve
U
تصور اینکه چیزی خوب است
He is very primitive and uncuth .
U
مثل اینکه از پشت کوه آمده
off the point
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
combatable
U
قابل اینکه باان نبردیاضدیت کنند
approving
U
تصور اینکه چیزی خوب است
authentication
U
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
approves
U
تصور اینکه چیزی خوب است
You seem to expect something for good measure !
U
مثل اینکه حالاناز شست هم می خواهی !
Depending on how late we arrive ...
U
بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
we eat that we may live
U
میخوریم برای اینکه زنده باشیم
It seems I am not welcome (wanted) here.
U
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
irrelevantly
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
benifit of elergy
U
امتیازروحانیون برای اینکه شرعامحاکمه شوند
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
quality
U
بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است
qualities
U
بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است
forbid
U
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
forbids
U
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
dut of court
U
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
I am glad to see you up and about.
خوشحالم از اینکه شما را سر پا وسر حال می بینم
take a stand on something
<idiom>
U
فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
hylotheism
U
اعتقاد به اینکه خدا و ماده یکی هستند
at the owner's risk
U
با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
Unless otherwise stated .
U
مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
It's good to see you again.
U
خیلی خوشحالم از اینکه شما را دوباره میبینم.
i sort of feel sick
U
مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
our offer to render a service
U
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
There is still time before I go.
U
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
unless otherwise prescibed
[by the doctor]
U
مگر اینکه
[پزشک]
نسخه دیگری نوشته
bridged
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges
U
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
germtheory
U
فرض اینکه میکروب وسیله واگیره ناخوشی است
think little of
<idiom>
U
تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
humoralism
U
اعتقاد به اینکه امراض نتیجه فساد اخلاط است
adoptionism
U
اعتقادبه اینکه عیسی فرزندخوانده خدا است نه پسرحقیقی او
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out .
U
مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند
To see her
[The sight of her]
gives me a pang in my heart.
U
وقتی که او
[زن]
را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
opens
U
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
opened
U
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open
U
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
check
U
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
checked
U
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
checks
U
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
You wI'll fail unless you work harder .
U
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
learn to walk before yaou run.
<proverb>
U
قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
wait up for
<idiom>
U
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
. Why,what was the harm?
U
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
failure
U
شروع مجدد یک فرآیند یابرنامه پس از اینکه رخ داد و تصحیح شد
failures
U
شروع مجدد یک فرآیند یابرنامه پس از اینکه رخ داد و تصحیح شد
polarity
U
تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
second-guess someone
<idiom>
U
حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد
mercerize
U
موادشیمیایی زدن به پارچههای نخی برای اینکه حریرنماشوند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com