English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 82 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fussier U ایراد گیر
fussiest U ایراد گیر
fussy U ایراد گیر
niggling U ایراد گیر
fuddy-duddies U ایراد گیر
fuddy-duddy U ایراد گیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
queried U ایراد
queries U ایراد
query U ایراد
querying U ایراد
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
demur U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demur U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurred U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurred U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurring U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurring U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
demurs U ایراد بدون ورود در ماهیت بدوی
demurs U ایراد میکند که مدعی یا ادعای وی شرایط قانونی لازم را فاقد است . دراین حالت موضوع به دادگاه احاله میشود که تصمیم بگیرد که اصولا" خوانده ملزم به پاسخگویی دعوی هست یانه
quotation U ایراد
quotations U ایراد
citation U ایراد
citations U ایراد
objection U ایراد
objections U ایراد
deficiencies U کسری ایراد
deficiency U کسری ایراد
challenge U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges U مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
quote U ایراد کردن مظنه دادن
quoted U ایراد کردن مظنه دادن
quotes U ایراد کردن مظنه دادن
induction U ایراد
inductions U ایراد
deliver U ایراد کردن
delivers U ایراد کردن
cite U ایراد کردن
cited U ایراد کردن
cites U ایراد کردن
citing U ایراد کردن
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
adduce U ایراد کردن
adduced U ایراد کردن
adduces U ایراد کردن
adducing U ایراد کردن
batteries U ایراد ضرب و جرح
battery U ایراد ضرب و جرح
protest U ایراد
protested U ایراد
protesting U ایراد
protests U ایراد
adductor U ایراد
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
attempting to inflict injury U شروع به ایراد جرح
demurrer U ایراد عدم کفایت ادله
demurrer U ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
fussiness U ایراد گیری کردن
inductility U ایراد سراغاز
infliction U ایراد
inviolacy motive U انگیزه ایراد گریزی
objcetionable U مورد ایراد
salutatorian U دانشجوی ایراد کننده نطق افتتاحیه جشن فارغ التحصیلی
sea lawyer U ملوان ایراد گیر
the objection will not lie U ان ایراد وارد نخواهد بود
to make difficulties U ایراد گرفتن
He delivered a historic speech. U نطق تاریخی یی ایراد کرد
To refuse a criticism. To brush aside an objection. U ایراد واعتراضی رارد کردن
Any objections ? U فرمایشی بود ؟ ( ایراد یا اعتراضی دارید )
Upon his arrival , he delinered a speech . U به محض ورود نطقی ایراد کرد
find fault with <idiom> U ایراد گرفتن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
to jump on somebody U به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
to go easy on somebody [something] U خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
flawlessly <adv.> U بطور بی ایراد
spotlessly <adv.> U بطور بی ایراد
stainlessly <adv.> U بطور بی ایراد
to spotlessly perform something U اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com