English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rounding U ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rounding U ایجاد دید بهتر در گرافیک
multipass overlap U سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
outsells U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
ActiveX U سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
better than U بهتر از
all the better U چه بهتر
so much the better for me U بهتر من
so much the better U چه بهتر
the more better the best U بهتر
better U بهتر
ameliorates U بهتر کردن
above rubies U بهتر از یاقوت
might as well <idiom> U ترجیحا بهتر
on the mend <idiom> U بهتر شدن
ameliorate U بهتر کردن
modifies U بهتر کردن
ameliorator U بهتر کننده
ameliorating U بهتر کردن
ameliorative U بهتر شونده
So much the better. U دیگه بهتر
The more the better . U هر چه بیشتر بهتر
to change to the better U بهتر شدن
ameliorated U بهتر کردن
preferably U بطور بهتر
modifying U بهتر کردن
meliorate U بهتر شدن
cote U بهتر بودن از
meliorative U بهتر شونده
the best of all U از همه بهتر
amelioration U بهتر شدن
modify U بهتر کردن
out act U بهتر انجام دادن از
Just as well you didnt come . U همان بهتر که نیامدی
ammunition modification U بهتر سازی مهمات
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
the better plan is to U بهتر این است که .....
it was no better U هیچ بهتر نبود
more the merrier <idiom> U هرچی بیشتر بهتر
it would be preferble to U بهتر خواهد بود
I feel it is appropriate ... U به نظر من بهتر است که ...
modification U بهتر کردن مدل
enhancing U بهتر یا واضح تر کردن
enhances U بهتر یا واضح تر کردن
enhanced U بهتر یا واضح تر کردن
enhance U بهتر یا واضح تر کردن
tea is preferable to water U چایی از اب بهتر است
he works better U او بهتر کار میکند
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
to get back on one's feet U بهتر شدن [از بیماری]
outplay U بازی بهتر از حریف
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
This photo does not do you justice. U خودتان از عکستان بهتر هستید
Better late then never. <proverb> U تاخیر بهتر از هرگز است .
amending U بهتر کردن بهبودی یافتن
ameliorate U بهتر شدن بهبودی یافتن
amend U بهتر کردن بهبودی یافتن
surpassed U بهتر بودن از تفوق جستن
surpasses U بهتر بودن از تفوق جستن
amended U بهتر کردن بهبودی یافتن
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> U همدلى از همزبانى بهتر است .
ameliorated U بهتر شدن بهبودی یافتن
surpass U بهتر بودن از تفوق جستن
to get back on one's feet U وضعیت خود را بهتر کردن
ameliorating U بهتر شدن بهبودی یافتن
i know you better than he U من شما را بهتر میشناسم تااو
i should p stay at home U بهتر است در خانه بمانم
ameliorates U بهتر شدن بهبودی یافتن
hardening and temper U بهتر کردن تشویه ی فولاد
it peels better U بهتر پوست ان کنده میشود
Do you have anything better? U آیا چیزی بهتر دارید؟
hole shot U شکست دادن حریف با شروع بهتر
I know best where my interests lie. U صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
follow up <idiom> U بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
hole job U شکست دادن حریف با شروع بهتر
Better do it than wish it done. <proverb> U شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
think better of <idiom> U رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
adjustment U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
soil improvement U بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
adjustments U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
He is the best physician as physicians go. U نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
Better late than never! <proverb> U دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
Better late than never. <proverb> U دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
outshoot U تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
Do you have a room with a better view? U آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
Are you feeling any better? U آیا حال شما کمی بهتر است؟
sensation U فاهر
semblable U فاهر
rinds U فاهر
rind U فاهر
superficies U فاهر
sensations U فاهر
exteriority U فاهر
guise U فاهر
guises U فاهر
guize U فاهر
on the surface U در فاهر
external U فاهر
externals U فاهر
outside U فاهر
appearance U فاهر
appearances U فاهر
mien U فاهر
superficial U فاهر
squalid U بد فاهر
apparent U فاهر
outsides U فاهر
manifesting U فاهر
externally U فاهر
surface U فاهر
manifested U فاهر
groomed U فاهر
surfaced U فاهر
manifest U فاهر
manifests U فاهر
face U فاهر
the outward state U فاهر
faces U فاهر
ostensible U فاهر
surfaces U فاهر
carbonet hardness U درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
go-getter <idiom> U شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> U گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
You're improving. <idiom> U دارید بهتر می شوید [در انجام کارتان] [اصطلاح روزمره]
in outward show U بصورت فاهر
affecter U فاهر ساز
simulations U فاهر سازی
turned out U فاهر لباسیکهفردیبرتندارد
personal appearance U وضع فاهر
merged U دشمن فاهر شد
surface U رویه فاهر
outward show U صورت فاهر
exposed U فاهر شده
faces U فاهر منظر
springs U فاهر شدن
settings U وضع فاهر
setting U وضع فاهر
garb U کسوت فاهر
aspects U صورت فاهر
outside appearance U صورت فاهر
outsight U فاهر بینی
aspect U صورت فاهر
outward show U نمایش فاهر
face U فاهر منظر
seemed U فاهر شدن
semblance U صورت فاهر
gloss U جلوه فاهر
habits U مشرب فاهر
spring U فاهر شدن
turn up U فاهر شدن
looks U فاهر شدن
looked U فاهر شدن
similitude U بیرون فاهر
seems U فاهر شدن
the outward man U انسان فاهر
turn-ups U فاهر شدن
hue U تصویر فاهر
hues U تصویر فاهر
look U فاهر شدن
the out ward eye U چشم فاهر
habit U مشرب فاهر
seem U فاهر شدن
to make ones a U فاهر شدن
nominally U بصورت فاهر
hermaphrodites U خنثی فاهر
hermaphrodite U خنثی فاهر
surfaced U رویه فاهر
pro forma U از لحاظ فاهر
surfaces U رویه فاهر
simulation U فاهر سازی
appearances U فاهر نمایش
trumpery U خوش فاهر
appearance U فاهر نمایش
outwardly U برحسب فاهر
to out ward seeming U برحسب فاهر
formalist U فاهر پرست
exposure U فاهر شدن عکس
phantoms U منظر فاهر فریبنده
phantom U منظر فاهر فریبنده
exposures U فاهر شدن عکس
seeming U فاهر نما زیبایی
develops U فاهر کردن عکس
affectedly U از روی فاهر سازی
for a sake U برای حفظ فاهر
out U رفتن فاهر شدن
out- U رفتن فاهر شدن
outed U رفتن فاهر شدن
develop U فاهر کردن عکس
judge by appearances U حکم به فاهر کردن
of the surface U در صورت فاهر از بیرون
pro forma U منباب فاهر فاهری
resurface U دوباره فاهر شدن
resurfaced U دوباره فاهر شدن
on the surface U درصورت فاهر از بیرون
resurfaces U دوباره فاهر شدن
show up <idiom> U فاهر شدن ،رسیدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com