English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
i swore him to secrecy U او را سوگند دادم که راز راپوشیده نگاه دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The bus to ... stops here. U اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
spreader U میله افقی که بادبان را از دکل جدا نگاه می دارد
clipboards U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboard U تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
swear U سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
swears U سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
to nick a horse's tail U بیخ دم اسب را چاک زدن برای اینکه دم خود را بلند نگاه دارد
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
gloats U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek U باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloated U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating U نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
I asked for ... من سفارش ... را دادم.
i warned him of danger U او را از خطراگاهی دادم
look at me U بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
i lost the train U قطار را از دست دادم
i gave the beggar one rial U یک ریال به ان گدا دادم
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
i gave him some others U چندتای دیگر به او دادم
i took up where he left U از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
That's not what I ordered. آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
I asked for a small portion. من یک پرس کوچک سفارش دادم.
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
i assured him of that U به او در این باره اطمینان دادم
i gave it a slight press U انرا کمی فشار دادم
I clinched a lucrative deal. U معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
all that property U تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
i paid his d. wages U مزد او را انچه لازم بود دادم
i parted from U تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
I listend but heard nothing . U گوش دادم ولی چیزی نشنیدم
i did that last U ان کار را اخر از همه انجام دادم
i lent him what money i had U هرچه پول داشتم به او وام دادم
I missed the connection. U من اتوبوس [قطار هواپیمای] رابط را از دست دادم.
i floored the paper U پاسخ همه پرسشهایی را که در کاغذ بود دادم
i lost my friends U دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
I did the work ,but he got the credit. U کار رامن انجام دادم ولی امتیازش ر ااوگرفت
i overpaid him for his work U مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. U د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
glance U نگاه نگاه مختصر
glances U نگاه نگاه مختصر
glanced U نگاه نگاه مختصر
sacrament U سوگند
sacraments U سوگند
adjuration U سوگند
oath U سوگند
attestation U سوگند
oaths U سوگند
swearing in U سوگند دادن
administering an oath U سوگند دادن
taking an oath U اتیان سوگند
take oath U سوگند یادکردن
adjure U سوگند دادن
take an oath U سوگند خوردن
swearing formula U سوگند نامه
swear by U سوگند خوردن به
swearing-in U سوگند دادن
swearings-in U سوگند دادن
administration U سوگند دادن
affidavits U سوگند نامه
by god U سوگند بخدا
by g U به جرجیس سوگند
oddest U :سوگند ملایم
to take an oath U سوگند خوردن
Hippocratic oath U سوگند بقراطی
up my conscience U به وجدانم سوگند
upon my honor U به شرافتم سوگند
upon my world U بشرافتم سوگند
admirster an oath U سوگند دادن
adjurer U سوگند دهنده
abstention from taking an oath U نکول سوگند
odd U :سوگند ملایم
to swear an oath [on, to] , to take an oath [on; to] U سوگند خوردن [به]
administrations U سوگند دادن
swear U سوگند خوردن
swears U سوگند خوردن
gar U سوگند ملایم
swearing U اتیان سوگند
abjure U سوگند شکستن
abjured U سوگند شکستن
false oath U سوگند دروغ
abjures U سوگند شکستن
abjuring U سوگند شکستن
to lift one's hand U سوگند خوردن
to administer U سوگند دادن
odder U :سوگند ملایم
loyalty oath [American E] U سوگند وفاداری
od U سوگند ملایم
oath of allegiance U سوگند وفاداری
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
attesting U سوگند یاد کردن
to forswear oneself U سوگند دروغ خوردن
put a person on his oath U کسی را سوگند دادن
sanctity of an oath U حرمت سوگند یا قسم
sanctions U فتوای کلیسایی سوگند
attest U سوگند یاد کردن
attested U سوگند یاد کردن
to swore falsely U سوگند دروغ خوردن
god-awful U سوگند - قسم - برایبیانبدیونامطبوعبودنچیزی
goddamn U سوگند - قسم - برایبیانهیجانوعصبانیت
manswear U سوگند دروغ خوردن
abjeure U با سوگند ترک کردن
abjurer or abjuror U سوگند شکن ترک
wager of law U تبری جستن با سوگند
perjuring U سوگند دروغ خوردن
perjures U سوگند دروغ خوردن
sanctioned U فتوای کلیسایی سوگند
attests U سوگند یاد کردن
goddammit U سوگند - قسم - برایبیانناراحتیوعصبانیت
to swear by all that is sacred U بمقدسات عالم سوگند
sanction U فتوای کلیسایی سوگند
forswears U سوگند دروغ خوردن
forswearing U سوگند دروغ خوردن
swear on U سوگند به چیزی خوردن
to perjure oneself U سوگند شکنی کردن
forswear U سوگند دروغ خوردن
sanctioning U فتوای کلیسایی سوگند
perjure U سوگند دروغ خوردن
to lift one's hand U دست به سوگند برداشتن
to keep an oath inviolate U نقض نکردن سوگند
to swear like a trooper U زیاد سوگند خوردن
official oath U سوگند قانونی یا رسمی
conjuring U سوگند دادن جادو کردن
to keep an oath inviolate U معتبر نگه داشتن سوگند
conjure U سوگند دادن جادو کردن
conjured U سوگند دادن جادو کردن
conjures U سوگند دادن جادو کردن
coronation oath U سوگند هنگام تاج گذاری
attest U سوگند دادن تصدیق کردن
attested U سوگند دادن تصدیق کردن
in my f. U به ایین سوگند خدامی داند
forsworn U سوگند دروغ یاد کرده
attests U سوگند دادن تصدیق کردن
perjury U سوگند شکنی گواهی دروغ
attesting U سوگند دادن تصدیق کردن
they are sworn frends U بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
compurgator U یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
to swear tre sonagainstany one U سوگند برای خیانت بکسی خوردن
perjured U سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
he swore off drinking U سوگند خوردکه از نوشابه خوری دست بکشد
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
by the holy poker U سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
to swear in U با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears U دیوار موش دارد موش گوش دارد
perjurer U کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
observantion U نگاه
leered U نگاه چپ
leer U نگاه چپ
slants U نگاه کج
slanted U نگاه کج
leering U نگاه کج
leering U نگاه چپ
leered U نگاه کج
slant U نگاه کج
leers U نگاه چپ
leer U نگاه کج
leers U نگاه کج
look here U نگاه کن
i say U نگاه کن
looked U نگاه
look U نگاه
gander U : نگاه
glimpsed U نگاه کم
view U نگاه
ganders U : نگاه
gloatingly U با نگاه
glimpses U نگاه کم
regards U نگاه
glimpsing U نگاه کم
by sight U از نگاه
glimpse U نگاه کم
regard U نگاه
regarded U نگاه
looks U نگاه
holders U نگاه دارنده
come-on U نگاه دعوتآمیز
holder U نگاه دارنده
stay U نگاه داشتن
upholders U نگاه دارنده
voyeur U نگاه کننده
upholder U نگاه دارنده
voyeurs U نگاه کننده
stayed U نگاه داشتن
eyeing U نگاه کردن
tackle U نگاه داشتن
tackled U نگاه داشتن
squint U چپ نگاه کردن
tackles U نگاه داشتن
squinted U چپ نگاه کردن
retain U نگاه داشتن
tackling U نگاه داشتن
dirty look <idiom> U چپ چپ نگاه کردن
squints U چپ نگاه کردن
keeps U نگاه داشتن
oblong U نگاه ممتد
oblongs U نگاه ممتد
retained U نگاه داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com