English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dday U اولین روزاغاز بکار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
first in first out U صف موقت که در آن اولین عنصر در اولین محل خواندن ذخیره میشود
fifo U روش ذخیره سازی خواندن و نوشتن به طوری که اولین عنصر در اولین فراخوانی ذخیره میشود
first strike U اولین ضربت در اولین حمله
fifo U اولین صادره از اولین وارده
fifo U که اولین عنصری که وارد صف میشود. اولین عنصری است که خوانده میشود
initialed U اولین
initialling U اولین
initialing U اولین
initialled U اولین
initials U اولین
initial U اولین
headmost U اولین
initiatory U اولین
initialled U اولین قسمت
initials U اولین امضاء
initialled U اولین امضاء
betimes U در اولین فرصت
initials U اولین یا در ابتدا
initialling U اولین امضاء
initialling U اولین قسمت
initialling U اولین یا در ابتدا
initialled U اولین یا در ابتدا
seconding U که پس از اولین می آید
seconded U که پس از اولین می آید
second U که پس از اولین می آید
initials U اولین قسمت
initialing U اولین یا در ابتدا
initialing U اولین امضاء
initial U اولین یا در ابتدا
first strike U اولین ضربه
initialed U اولین قسمت
initial U اولین امضاء
first generation U اولین سری
initialed U اولین یا در ابتدا
initial U اولین قسمت
seconds U که پس از اولین می آید
first salvo U اولین رگبار
initialing U اولین قسمت
immediate destination U اولین مقصد
initialed U اولین امضاء
straight run pitch U تفاله اولین تقطیر
Go to the first crossroad. به اولین تقاطع بروید.
first light U اولین طلیعه خورشید
first ionization potential U پتانسیل اولین یونش
at first light U در اولین روشنایی روز
at your earliest convenience U در اولین فرصت مناسب
Go to the first crossroad. به اولین چهارراه بروید.
January U اولین ماه سال مسیحی
first offenders U متخلف برای اولین بار
homes U اولین رکورد داده در فایل
filo U اخرین صادره از اولین وارده
alpha U اولین گونه یک محصول کامپیوتری
home U اولین رکورد داده در فایل
lifo last in first out U اولین صادره از اخرین وارده
CERN U یس که www اولین آنجا اختراع شد
standard U اولین مگا بایت حافظه در PC.
standards U اولین مگا بایت حافظه در PC.
primary U اولین یا ابتدایی یا بسیار مهم
first offender U متخلف برای اولین بار
alphas U اولین گونه یک محصول کامپیوتری
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
lifo U اولین صادره ازاخرین وارده
initialing U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
initialed U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
head U اولین عنصر داده در لیست بودن
initialled U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
initial U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
ante-court U [اولین صحن در خانه های بزرگ]
initialling U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
drop cap U حرف درشت اولین کلمه پاراگراف
delivery leadtime U زمان تحویل اولین پارتی وسایل
ash wednesday U اولین روز ایام روزهء مسیحیان
low sunday U اولین یکشنبه بعد از عید پاک
green run U اولین گردش موتور نو یا تازه تعمیر
delivery leadtime U زمان تحویل اولین قسمت وسایل
initials U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
geometric mean U فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
prototype U اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
second strike U اولین حمله متقابله یا ضدحمله در یک جنگ اتمی
prototypes U اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
first down U اولین تماس با زمین پیشروی 09 متری با 4تماس
computed air release point U نقطه پرتاب اولین چترباز یابار از هواپیما
initialed U آدرسی که در آن اولین دستور برنامه ذخیره شده است
debutant U دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
initialing U آدرسی که در آن اولین دستور برنامه ذخیره شده است
innovation theory U این نظریه اولین بار توسط جوزف شومپتر
honor U امتیاز اولین نفر بودن درشروع بازی گلف
first salvo U اولین سری تیراندازی روی هدف دیگرانجام میشود
initial U آدرسی که در آن اولین دستور برنامه ذخیره شده است
identity U مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
identities U مجموعه رنگهایی که اولین و آخرین آن رنگهای سیستم هستند
initials U آدرسی که در آن اولین دستور برنامه ذخیره شده است
initialling U آدرسی که در آن اولین دستور برنامه ذخیره شده است
first offender U کسی که برای اولین بار قانوناتخلف کرده است
widows U اولین خط یک پاراگراف که درانتهای یک صفحه متن تنهاقرار دارد
first offenders U کسی که برای اولین بار قانوناتخلف کرده است
widow U اولین خط یک پاراگراف که درانتهای یک صفحه متن تنهاقرار دارد
initialled U آدرسی که در آن اولین دستور برنامه ذخیره شده است
ring U لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
origin U محلی در حافظه که اولین دستور برنامه ذخیره شده است
floated U فضایی در حافظه که اولین دستور برنامه ذخیره شده است
float U فضایی در حافظه که اولین دستور برنامه ذخیره شده است
origins U محلی در حافظه که اولین دستور برنامه ذخیره شده است
execution U محلی در حافظه که اولین دستور برنامه ذخیره شده است
floats U فضایی در حافظه که اولین دستور برنامه ذخیره شده است
peremptory undertaking U تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
sectors U سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
sector U سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
bachelors U مردیا زنی که بگرفتن اولین درجهء علمی دانشگاه نائل میشود
bachelor U مردیا زنی که بگرفتن اولین درجهء علمی دانشگاه نائل میشود
touchdown U درعملیات اب خاکی پیاده شدن اولین گروههای موج هجومی در ساحل
Intel U بیتی استفاده میکند که اولین بار در کامپیوترهای IBMPC به کار رفت
masters U اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
mastered U اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
master U اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
touchdowns U درعملیات اب خاکی پیاده شدن اولین گروههای موج هجومی در ساحل
COMPAQ U شرکت کامپیوتر شخصی آمریکایی که اولین تولید کننده برای IBMPC بود
daisy chain U زیر تابعی در برنامه که سایرین را در یک مجموعه فراخوانی میکند. اولین تابع دومین
Windows . U اولین نسل جدید ویندوز که حاوی امکانات OLE و کشیدن و قراردادن بود
high U اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
first fit U تابع یا الگوریتمی که اولین و بزرگترین بخش از حافظه خالی را انتخاب میکند تا یک صفحه
highs U اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
highest U اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
free carrier U یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
IBM U بزرگترین شرکت کامپیوتری در جهان که اولین سیستم بر پایه PC را روی پردازنده PC ایجاد کرد
Boxing Day U اولین روز کار بعد از عید کریسمس که طی آن به پستچی و کارمند و غیره هدیه میدهند
origin writ U ورقهای بود که در گذشته خواهان دعوی ان را یه عنوان اولین قدم در احقاق حق خود می خریدند
prototypes U اولین مدل کاری وسیله یا برنامه که بعداگ آزمایش و تط بیق میشود تا بهبود یابد
prototype U اولین مدل کاری وسیله یا برنامه که بعداگ آزمایش و تط بیق میشود تا بهبود یابد
Dutch barn U [انباری به شکل سه گوش در قرن هفدهم و هجدهم میلادی که اولین بار توسط هلندی ها استفاده شد.]
International Modern U [سبک مدرن بین المللی در معماری قرن بیست میلادی که اولین بار در آلمان استفاده شد.]
Cinoiserie U [سبک معماری اروپایی از هنر سازه های چینی که اولین بار در قرن هفدهم میلادی استفاده شد.]
sherlu U اولین برنامه زبان طبیعی که تجزیه و تحلیل نحوی ومعناشناسی را با معلومات جهان مجتمع کرده است
Babbage U nelrhC Babbage مخترع انگلیسی اولین ماشین حساب خودکار و قالب اصلی کامپیوترهای دیجیتالی امروز
Intel U شرکتی که اولین ریزپردازنده موجود را ساخت . و نیز پردازنده هایی ساختند که در IBMPC و کامپیوترهای سازگار استفاده میشود
appointed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
utilised U بکار زدن
activation U بکار واداری
inserted <adj.> <past-p.> U بکار رفته
deployed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
utilizable <adj.> U بکار بردنی
applied <adj.> <past-p.> U بکار رفته
commodious U بکار خور
busy at U دست بکار
to tackle to U بکار چسبیدن
put forth U بکار بردن
actuator U بکار اندازنده
actuation U بکار اندازی
actuate U بکار انداختن
actuate بکار انداختن
installed <adj.> <past-p.> U بکار رفته
applicable <adj.> U بکار بردنی
to put forth U بکار بردن
to make use of U بکار بردن
abusing U بد بکار بردن
abuses U بد بکار بردن
abused U بد بکار بردن
applies U بکار بردن
utilisable [British] <adj.> U بکار بردنی
abuse U بد بکار بردن
to come into operation U بکار افتادن
subornation U اغواء بکار بد
user U بکار برنده
users U بکار برنده
apply U بکار بردن
suitable <adj.> U بکار بردنی
useful <adj.> U بکار بردنی
practical U بکار خور
to put in motion U بکار انداختن
handle U بکار بردن
handles U بکار بردن
applying U بکار بردن
bleach U بکار رود
bleached U بکار رود
bleaches U بکار رود
practicals U بکار خور
exploits U :بکار انداختن
utilises U بکار زدن
utilising U بکار زدن
utilize U بکار زدن
misemploy U بد بکار بردن
utilizing U بکار زدن
applied U بکار بردنی
wage income U درامدمربوط بکار
exploiting U :بکار انداختن
exploit U :بکار انداختن
To put ones shoulder to the wheel. U تن بکار دادن
he is of no service to us U بکار ما نمیخورد
utilizes U بکار زدن
get down to work U بکار پرداختن
investiture with an office U برگماری بکار
useable U بکار بردنی
serves U بکار رفتن
turn to U بکار پرداختن
served U بکار رفتن
serve U بکار رفتن
call forth U بکار انداختن
busy in U دست بکار
knowledgeable U وارد بکار
usable <adj.> U بکار بردنی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com