English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
They consider him as an outsider . U اورا غریبه بحساب می آورند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
foreigner U غریبه
foreigners U غریبه
aliens U غریبه
alien U غریبه
he is a stranger to me U غریبه
stranger U غریبه
Some parent spoil their children . U برخی پدر ومادرها بچه هایشان را لوس بار می آورند
A ston ethrown by a fool into a well , cannot be f. <proverb> U سنگى را دیوانه اى در چاه بیاندازد صد عاقل نمى توانند در آورند .
strangest U خارجی غریبه
strange U خارجی غریبه
glossolalia U غریبه گفتاری
unco U شخص غریبه ناشناس
Our dog braks at strangers . U سگ ما به غریبه ها پارس می کند
aliens U ناسازگار غریبه بودن
alien U ناسازگار غریبه بودن
on the map U بحساب اوردنی
the investigation of accounts U رسیدگی بحساب
make little of U بحساب نیاوردن
unaccounted U بحساب نیامده
To take into account (consideration). U بحساب آوردن
to carry to a U بحساب بردن
on my own account U بحساب خودم
her U اورا
chrome dyes U کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
uncharged U بحساب هزینه نیامده
to pay in U بحساب بانک گذاشتن
to go for nothing U هیچ بحساب امدن
fixes U بحساب کسی رسیدن
fix U بحساب کسی رسیدن
It doesn't matter where you get your appetite as long as you eat at home. <proverb> U بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم. [ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
he was sent to england U اورا فرستادندبانگلستان
they proclaimed him sovereign U جلوس اورا
to count for lost U از دست رفته بحساب آوردن
score U حساب کردن بحساب اوردن
Put it on my account. I'll foot the bill. Charge it to me. بحساب من بگذار [پای من حساب کن ]
I reckon she is twenty. U بحساب من بیست سالش است
scored U حساب کردن بحساب اوردن
scores U حساب کردن بحساب اوردن
they intended to kill him U قصدکشتن اورا داشتند
they intended to kill him U میخواستند اورا بکشند
i had a great wish to see him U داشتم که اورا به بینم
out with him U اورا بیرون کنید
We havent seen him for ages. U سالهاست اورا ندیده ایم
I sent him on an errand. U اورا دنبال یک کاری فرستادم
I wish I could meet ( see ) her . U کاش می توانستم اورا ببینم
His path was strewn with flowers . U مقدم اورا گلباران کردند
They gave him a sound thrashing . U اورا کتک مفصلی زدند
Such extravagances ruined him. U این ولخرجی ها اورا زمین زد
He was not admitted to the university. U اورا به دانشگاه راه ندادند
the instant i saw him U بمحض اینکه اورا دیدم
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
He is called by this name. U اورا به این رسم می خوانند
he was ordained priest U اورا بسمت کشیش گماشتند
nap side U خواب فرش [با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
No one sent me, I am here on my own account. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
The campaign was considered to have failed. U مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
they a his death to poison U مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
The referee put a boycott on him . U داور اورا از بازی محروم کرد
She was pretty when I saw her at close quarters . U از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
I reckoned him as my friend. U اورا دوست خود حساب می کردم
Leave her alone. U اورا تنها (بحال خود ) بگذار
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down . U اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
Providence watches over him. U از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
the police are on his track U مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
I'm not very hungry, so please don't cook on my account. U من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
diver's mate U یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
She loves him in spite lf sll his faults . U با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
The bandits stripped him of all his belongines . U دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
the churach built him up U کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
Everybody condemned his foolish behaviour . U همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
he should better to led than U باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
she was her putative daughter U اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
To squash someone . U تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
that book will immortalize him U ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
paradise rug U طرح درختی باغ و گل [در این طرح انواع درخت، گل و پرنده زمینه طرح را در بر می گیرند و نمادی از طبیعت بوجود می آورند که گاه به آن طرح بهشتی می گویند.]
to hold any one to ransom U کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
veil of money U نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
antigone U دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
retaining fee U وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
they rejected his proposition U پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
on your own account U بابت خود [بحساب خود]
I consider that a mistake. [I regard that as a mistake.] U این به نظر من اشتباه است. [این را من اشتباه بحساب می آورم.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com