Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
he was ordained priest
U
اورا بسمت کشیش گماشتند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
presbytery
U
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbyteries
U
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
priestly
U
در خور کشیش یا کاهن مانند کشیش یا کاهن وابسته به کشیش یا کاهن
in the quality of
U
بسمت
downwind
U
بسمت باد
upwind
U
بسمت باد
reentrant
U
متوجه بسمت داخل
on drive
U
ضربه بسمت توپزن
leeward
U
بسمت مخالف باد
cross court
U
بسمت مخالف زمین در قطر
bear up
U
برگشتن قایق بسمت باد
beats
U
حرکت قایق بسمت باد
leg hit
U
ضربه بسمت محدوده توپزن
beat
U
حرکت قایق بسمت باد
her
U
اورا
bear off
U
برگشتن قایق بسمت مخالف باد
he was sent to england
U
اورا فرستادندبانگلستان
they proclaimed him sovereign
U
جلوس اورا
head up
U
بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
headstay
U
سیمی که دکل را بسمت جلوقایق نگاه میدارد
backswing
U
تاب اولیه راکت تنیس بسمت عقب
thin
U
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thins
U
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinnest
U
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
crossings
U
پرتاب توپ که با زاویه بسمت پایگاه می اید
crossfire
U
پرتاب توپ که با زاویه بسمت پایگاه می اید
thinners
U
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
thinned
U
بسمت سیار ودور از میله شماره 1 بولینگ
they intended to kill him
U
میخواستند اورا بکشند
i had a great wish to see him
U
داشتم که اورا به بینم
out with him
U
اورا بیرون کنید
they intended to kill him
U
قصدکشتن اورا داشتند
hard starboard
U
ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
I wI'll get (persuade)him to sign .
U
اورا حاضر بامضاء می کنم
We havent seen him for ages.
U
سالهاست اورا ندیده ایم
They gave him a sound thrashing .
U
اورا کتک مفصلی زدند
His path was strewn with flowers .
U
مقدم اورا گلباران کردند
I wish I could meet ( see ) her .
U
کاش می توانستم اورا ببینم
They consider him as an outsider .
U
اورا غریبه بحساب می آورند
the instant i saw him
U
بمحض اینکه اورا دیدم
I sent him on an errand.
U
اورا دنبال یک کاری فرستادم
Such extravagances ruined him.
U
این ولخرجی ها اورا زمین زد
He was not admitted to the university.
U
اورا به دانشگاه راه ندادند
He is called by this name.
U
اورا به این رسم می خوانند
hard starboard
U
سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
he was engagedon probation
U
بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
I gave him a piece of my mind . I told him off. I gave him a good dressing down .
U
اورا شستم وگذاشتم کنار ( پر خاش )
I reckoned him as my friend.
U
اورا دوست خود حساب می کردم
Leave her alone.
U
اورا تنها (بحال خود ) بگذار
Providence watches over him.
U
از عالم غیب اورا حفا ظت می کنند
they a his death to poison
U
مرگ اورا ازخوردن زهرمی دانند
the police are on his track
U
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
She was pretty when I saw her at close quarters .
U
از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
The referee put a boycott on him .
U
داور اورا از بازی محروم کرد
lawn bowling
U
بازی بین 2 نفر یاتیمهای 2 تا 4 نفره بصورت غلطاندن گویها بسمت جک
fore
U
فریاد هشدار به نفر جلو زمین در مورد گوی که بسمت اومیرود
Everybody condemned his foolish behaviour .
U
همه رفتار نادرست اورا محکوم کردند
The bandits stripped him of all his belongines .
U
دزدهای سر گردنه ( راهزنان ) اورا لخت کردند
diver's mate
U
یار اب باز که اورا ازاب بالا می کشد
She loves him in spite lf sll his faults .
U
با وجود تمام عیبهایش اورا دوست دارد
the churach built him up
U
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
she was her putative daughter
U
اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
he should better to led than
U
باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
To squash someone .
U
تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
that book will immortalize him
U
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
to hold any one to ransom
U
کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
sagging
U
تاب برداشتن کشتی هوایی دراثر وجود نیروهای بسمت بالادر دو انتها و یا عدم نیروی برا در مرکز
provost
U
کشیش
provosts
U
کشیش
abbe
U
کشیش
evengelist
U
کشیش
padre
U
کشیش
hieratic
U
کشیش
predicant
U
کشیش
churchman
U
کشیش
padres
U
کشیش
druids
U
کشیش
druid
U
کشیش
priest
U
کشیش
priests
U
کشیش
presbyterate
U
کشیش
clerics
U
کشیش
cleric
U
کشیش
herdsman
U
کشیش
clergymen
U
کشیش
churchmen
U
کشیش
herdsmen
U
کشیش
ecclesiastic
U
کشیش
clergyman
U
کشیش
ecclesiastics
U
کشیش
residentiary
U
کشیش مقیم
officiant
U
کشیش سرپرست
priestliness
U
کشیش مابی
lama
U
کشیش بودایی
priestlike
U
کشیش وار
priestcraft
U
کشیش بازی
presbyterial
U
وابسته به کشیش ها
presbytery
U
خانه کشیش
right reverend
U
جناب کشیش
sacerdocy
U
کشیش منشی
parsons
U
کشیش بخش
shaveling
U
سرتراشیده کشیش
presbyteries
U
خانه کشیش
Reverend
U
جناب کشیش
primate
U
کشیش ارشد
sacerdotalism
U
کشیش مابی
parson
U
کشیش بخش
lamas
U
کشیش بودایی
lay brother
U
نیمچه کشیش
acolytes
U
دستیار کشیش
archpriest
U
کشیش بزرگ
priesthood
U
کشیش بودن
acolyte
U
دستیار کشیش
holy joe
U
کشیش دهکده
high priest
U
کشیش اعظم
priesthood
U
مقام کشیش
hedge priest
U
کشیش روستا
vicar
U
کشیش بخش
vicars
U
کشیش بخش
rectors
U
کشیش بخش
rector
U
کشیش بخش
clerkly
U
وابسته به کشیش
left slide
U
حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
antigone
U
دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
chancel
U
جای مخصوص کشیش
chancels
U
جای مخصوص کشیش
rectory
U
خانه کشیش بخش
divined
U
کشیش استنباط کردن
rectories
U
خانه کشیش بخش
curates
U
معاون کشیش بخش
papas
U
پاپ کشیش ناحیه
papa
U
پاپ کشیش ناحیه
parsonage
U
قلمرو کشیش بخش
cassocks
U
خرقه پوش کشیش
cassock
U
خرقه پوش کشیش
parsonages
U
قلمرو کشیش بخش
kirkman
U
عضوکلیسای اسکاتلندی کشیش
curate
U
معاون کشیش بخش
officiating priest
U
کشیش پیش نماز
presbyter
U
کشیش سرپرست کلیسا
minister
U
وزیر مختار کشیش .
divines
U
کشیش استنباط کردن
pardoner
U
کشیش امرزنده گناه
ministers
U
وزیر مختار کشیش .
divine
U
کشیش استنباط کردن
monseigneur
U
مسیو کشیش کاتولیک
lamaistic
U
وابسته به کشیش بودایی
Imhotep
U
کشیش
[دربار مصر]
divining
U
کشیش استنباط کردن
rectrix
U
بانوی کشیش بخش
pontiff
U
کشیش بزرگ پاپ
prsbytery
U
محل جلوس کشیش
pontiffs
U
کشیش بزرگ پاپ
curacy
U
معاونت کشیش بخش یادهستان
prelate
U
اسقف اعظم کشیش ارشد
ministerial
U
وابسته به وزیر یا کشیش اداری
manses
U
محل سکنی خانه کشیش
curacies
U
معاونت کشیش بخش یادهستان
manse
U
محل سکنی خانه کشیش
sacerdotage
U
کشیش مابی جماعت کشیشان
prelates
U
اسقف اعظم کشیش ارشد
officiant
U
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
zucchetto
U
شبکلاه یا عرقچین سفیدرنگ کشیش کاتولیک
tunicle
U
لباس رویی کشیش در عشاء ربانی
parishes
U
بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
parish
U
بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
retaining fee
U
وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
parish
U
قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
parishes
U
قسمتی از شهرستان که کلیسا و کشیش جداگانه دارد
the sovereign
U
پاپ اعظم کشیش بخش درکلیسای خاور
priestcraft
U
دکانی که کشیش هاو ملاهادران بازی می کنند
shaman
U
کشیش یاکاهن یاجادوگرمردم قدیم شمال اسیاواروپا
nonagium
U
عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
parish clerk
U
کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
they rejected his proposition
U
پیشنهاد وی را رد کگردن پیشنهاد اورا نپذیرفتند
lavabo
U
ایین دست شستن کشیش هنگام پیش بردن عشاه ربانی
deacon
U
خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
deacons
U
خادم کلیسا که به کشیش یا اسقف کمک میکند سرود مذهبی قرائت کردن
altar-rail
U
[نرده ای در جلو محراب کلیسا کشیش برگزار کننده ی مراسم را از سایر عبادت کنندگان جدا می کند.]
pastorally
U
چوپان وار کشیش وار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com