English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
negligence U اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
substandard U زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
consuetudinary U عادی معمول
horse sense U شعور حیوانی شعور ذاتی وطبیعی
countertenor U خوانندهای که صدای بسیار بلند وغیر عادی دارد
countertenors U خوانندهای که صدای بسیار بلند وغیر عادی دارد
clearheaded U بافهم
military courtesy U رفتارو اداب نظامی
ppi gauge U معیار سنجش استاندارد بار معیار سنجش ابعاد استانداردبستههای پستی
salachak U فرش محرابی یموتی [این نوع بافت حالت معمول مستطیل شکل فرش را ندارد و قسمت بالای فرش شکل قوسی یا مثلثی دارد.]
routinize U عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
single precision U تک دقتی
inaccuracies U بی دقتی
inexactness U بی دقتی
inobservance U بی دقتی
inaccuracy U بی دقتی
scitovsky double criterion U معیار دوگانه سیتووسکی معیار مضاعف سیتووسکی
inattentively U از روی بی دقتی
inexactly U ازروی بی دقتی
per incuriam U به علت بی دقتی
dissipation U تفریط
wasting U تفریط
negligence U تفریط
waste U تفریط
wastes U تفریط
jerry built U با بی دقتی روی هم سوار شده
jerry-built U با بی دقتی روی هم سوار شده
encroachment and waste U تعدی و تفریط
wastage U تفریط کاری
extremities U افراط و تفریط
wrongful act and misuse U تعدی و تفریط
extremity U افراط و تفریط
hypermnesia U ازدیاد غیر عادی خاطرات وافکار گذشته افزایش غیر عادی حافظه
neglected U اهمال
neglecting U اهمال
neglects U اهمال
negligence U اهمال
neglect U اهمال
nonfeasance U اهمال
golden mean U برکناری از افراط و تفریط
go to extreme U افراط و تفریط کردن
take an extreme course U افراط یا تفریط کردن
tortious U مبتنی بر تعدی و تفریط
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
gross negligence U اهمال فاحش
dawdle U اهمال کار
dawdled U اهمال کار
dodge U اهمال جاخالی
dawdles U اهمال کار
dawdling U اهمال کار
dodges U اهمال جاخالی
dodging U اهمال جاخالی
dodged U اهمال جاخالی
impropriator U تفریط کننده دارایی کلیسا
display tolerance U میزان دقتی که با ان اطلاعات گرافیکی می توانند خروجی باشند
of no understanding U بی شعور
mother wit U شعور
witless U بی شعور
sottish U بی شعور
good sense U شعور
limen U شعور
neghgent U اهمال کار بی مبالات
gross negligence U تقصیر در نگهداری مال تعدی و تفریط
brutish U بی شعور درشت
sensed U شعور معنی
sense U شعور هوش
sense U هوش شعور
reason U خرد شعور
sensed U شعور هوش
senses U شعور معنی
sensed U هوش شعور
class consciousness U شعور طبقهای
senses U شعور هوش
senses U هوش شعور
sense U شعور معنی
clouding of consciousness U تیرگی شعور
instinct U شعور حیوانی
reasons U خرد شعور
instincts U شعور حیوانی
voluntary waste U تعدی و تفریط در عین مستاجره یا ملک موردتصرف
lax U سهل انگار اهمال کار
You have cobwebs in your head. <idiom> U تو شعور نداری [اصطلاح]
witling U ادم بی شعور و کم عقل
wastes U تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
waste U تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
gross negligence U اشتباهات کلی ناشی از بی دقتیها بی دقتی کلی
criterion U معیار
sample U معیار
benchmarks U معیار
paragon U معیار
rate of dosage U معیار
canonical U معیار
sampled U معیار
dimension U معیار
test U معیار
norms U معیار
gauged U معیار
standard U معیار
touchstone U معیار
touchstones U معیار
yardstick U معیار
yardsticks U معیار
dimensions U معیار
gauges U معیار
benchmark U معیار
tested U معیار
standards U معیار
gauge U معیار
received U معیار
paragons U معیار
norm U معیار
tests U معیار
usual U معمول
in vogue U معمول
usages U معمول
in- U معمول
usage U معمول
going U معمول
in U معمول
sigma score U نمره معیار
gauges U مقیاس معیار
sigma U انحراف معیار
standard score U نمره معیار
system standard U معیار سیستم
standardization U معیار گیری
standard deviation U انحراف معیار
gauge U مقیاس معیار
standard error U خطای معیار
gauged U مقیاس معیار
standard stimulus U محرک معیار
standards U یکسان معیار
g U نمونه معیار
standards of living U معیار زندگی
standard of living U معیار زندگی
gray code U معیار GREY
standard U یکسان معیار
criterion of degeneracy U معیار تبهگنی
pareto criterion U معیار پاراتو
STD U مخفف معیار
STDs U مخفف معیار
normal U هنجار معمول
To overstep the mark. To go too far. U از حد معمول گذراندن
enchorial U معمول متعارفی
out of the ordinary U غیر معمول
it is usual with him U معمول اوست
out of the common U غیر معمول
fashionably U مطابق معمول
by usage U یا معمول سابق
as usual <idiom> U طبق معمول
usual conditions U شرایط معمول
eccentrically U بطورغیر معمول
slow down <idiom> U از حد معمول آرامتر
in character <idiom> U مثل معمول
After the usual courtesies. U پس از تعارفات معمول
practice U معمول به عادت
off the map U غیر معمول
usu U مخفف معمول
vogue U رسم معمول
as usual U مطابق معمول
undersized U کوچکتر از معمول
to set in U معمول شدن
to be in f. U معمول بودن
off season U ارزان تر از معمول
air quality criterion U معیار کیفیت هوا
wire gauge U معیار ضخامت سیم
Greenwich Mean Time U معیار ساعت گرینویچ
standard error of estimate U خطای معیار براورد
sm U خطای معیار میانگین
standard error of mean U خطای معیار میانگین
sigmagram U نگاره نمرات معیار
sed U خطای معیار تفاوت
criterion U معیار نشان قطعی
standard error of difference U خطای معیار تفاوت
it is our usual p to U معمول ما این است که
such dresses are the vogue U اینجورلباسهامتداول معمول است
oversleep U بیش از حد معمول خوابیدن
quite the thing U مطابق بارسم معمول
oversleeping U بیش از حد معمول خوابیدن
intercolonial U معمول در میان مستعمرات
it is unusually large U ازاندازه معمول بزرگتراست
oversleeps U بیش از حد معمول خوابیدن
gangling U بلند تراز حد معمول
institution U رسم معمول عرف
overslept U بیش از حد معمول خوابیدن
habitualness U معمول بودن معتادیت
price current U صورت نرخهای معمول
introduction U معمول سازی ابداع
introductions U معمول سازی ابداع
standard error of measurement U خطای معیار اندازه گیری
sd U انحراف معیار گروه نمونه
printed U معمولا با معیار نقط ه در اینچ
SE U خطای معیار اندازه گیری
standardization U مطابق معیار خاص دراوردن
prints U معمولا با معیار نقط ه در اینچ
print U معمولا با معیار نقط ه در اینچ
standard progressive matrices test U ازمون ماتریسهای مدرج معیار
cupola practice U روش معمول کوره کوپل
international practice U طریقه معمول به بین المللی
fair wear and tear U خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
retrograde U دوران در خلاف جهت معمول
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com