Total search result: 201 (14 milliseconds) |
ارسال یک معنی جدید |
|
|
|
|
Menu
 |
English |
Persian |
Menu
 |
 |
rent U |
ان چه که به زمین به عنوان یکی ازعوامل تولید تعلق می گیرد |
 |
|
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
|
Other Matches |
|
 |
birthright U |
حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد |
 |
 |
dutiable goods U |
کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد |
 |
 |
tenant right U |
حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد |
 |
 |
mercury delay line U |
تولید می شد و به عنوان ورودی برمی گشت |
 |
 |
implicit rent U |
سهم زمین از کل تولید |
 |
 |
sightscreen U |
دیوار یا نرده در طرفین زمین کریکت به عنوان زمینه برای توپ انداز |
 |
 |
throughput U |
نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود |
 |
 |
polygonal soil U |
زمین چند دامنهای که شیبهای ان در اثر فرسایش یخ یا برف تولید شده باشد |
 |
 |
physiocratic system U |
روش اقتصادی فیزیوکراتها عقیده به اینکه تنها زمین عامل تولید است |
 |
 |
epigene U |
روی زمین تولید شده روی زمینی |
 |
 |
titles U |
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن |
 |
 |
title U |
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن |
 |
 |
countershaft U |
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد |
 |
 |
eponym U |
عنوان دهنده عنوان مشخص |
 |
 |
attachment U |
تعلق |
 |
 |
dependency U |
تعلق |
 |
 |
accru U |
تعلق |
 |
 |
dependencies U |
تعلق |
 |
 |
belonged U |
تعلق داشتن |
 |
 |
belong U |
تعلق داشتن |
 |
 |
accruing U |
تعلق گرفتن |
 |
 |
belonging to another U |
تعلق به غیر |
 |
 |
intimacy principle U |
اصل تعلق |
 |
 |
belongs U |
تعلق داشتن |
 |
 |
accrues U |
تعلق گرفتن |
 |
 |
incurrence U |
تعلق گرفتگی |
 |
 |
belongingness U |
تعلق پذیری |
 |
 |
accrue U |
تعلق گرفتن |
 |
 |
accrue U |
تعلق گرفتن |
 |
 |
that right inheres in him U |
ان حق باو تعلق میگیرد |
 |
 |
capacity cost U |
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت |
 |
 |
fixations U |
خیره شدگی تعلق خاطر |
 |
 |
incidence U |
تعلق واقعی مالیات مشمولیت |
 |
 |
out of one's element <idiom> U |
جایی که به شخص تعلق ندارد |
 |
 |
accrues U |
منتج گردیدن تعلق گرفتن |
 |
 |
royalty tonnage U |
ی که حق الامتیازبدان تعلق میگیردبتن شماری |
 |
 |
fixation U |
خیره شدگی تعلق خاطر |
 |
 |
accruing U |
منتج گردیدن تعلق گرفتن |
 |
 |
pilot line operation U |
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید |
 |
 |
embryophyte U |
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید |
 |
 |
quantity allowance U |
تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد |
 |
 |
neither fish nor fowl <idiom> U |
چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد |
 |
 |
component U |
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند |
 |
 |
components U |
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند |
 |
 |
producer's goods U |
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند |
 |
 |
seconds U |
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست |
 |
 |
second U |
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست |
 |
 |
seconded U |
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست |
 |
 |
seconding U |
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست |
 |
 |
euler theorem U |
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد |
 |
 |
production overheads U |
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید |
 |
 |
increasing cost industry U |
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود |
 |
 |
His sculptures blend into nature as if they belonged there. U |
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند. |
 |
 |
free haul U |
در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند |
 |
 |
planar U |
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت |
 |
 |
cost fraction U |
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات |
 |
 |
derived demand U |
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود . |
 |
 |
declassified cost U |
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد |
 |
 |
oem U |
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند |
 |
 |
broached U |
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود |
 |
 |
broaching U |
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود |
 |
 |
broaches U |
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود |
 |
 |
broach U |
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود |
 |
 |
clown U |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
 |
 |
ground return U |
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین |
 |
 |
touch judge U |
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین |
 |
 |
clowning U |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
 |
 |
clowned U |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
 |
 |
clowns U |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
 |
 |
geotaxis U |
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی |
 |
 |
pancake U |
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید |
 |
 |
hercules U |
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس |
 |
 |
pancakes U |
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید |
 |
 |
inductive earthing U |
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین |
 |
 |
center field U |
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال |
 |
 |
regulus U |
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند |
 |
 |
frost heave U |
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین |
 |
 |
honest john U |
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه |
 |
 |
off side U |
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن |
 |
 |
nap of the earth U |
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال |
 |
 |
matrixes U |
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود |
 |
 |
matrix U |
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود |
 |
 |
to break up U |
از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی] |
 |
 |
geognosy U |
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین |
 |
 |
tellurian U |
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین |
 |
 |
acceleration principle U |
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید |
 |
 |
perelotok U |
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین |
 |
 |
One day I want to have a horse of my very own. U |
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد. |
 |
 |
styx U |
نوعی موشک زمین به زمین دریایی |
 |
 |
rolling terrain U |
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار |
 |
 |
sergeants U |
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت |
 |
 |
sergeant U |
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت |
 |
 |
stbtitle U |
عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله |
 |
 |
spermary U |
غده تولید کننده منی محل تولید منی |
 |
 |
covenant runing with land U |
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست |
 |
 |
family U |
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند |
 |
 |
families U |
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند |
 |
 |
mixed capitalism U |
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد |
 |
 |
breadboard U |
می صورت گیرد |
 |
 |
bit mapped screen U |
RA قرار گیرد |
 |
 |
it gives me the hump U |
جرم می گیرد |
 |
 |
no man's land U |
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی |
 |
 |
full U |
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند |
 |
 |
fullest U |
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند |
 |
 |
contour flying U |
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال |
 |
 |
redstone U |
موشک زمین به زمین رداستون |
 |
 |
pervious ground U |
زمین تراوا زمین نفوذپذیر |
 |
 |
pershing U |
موشک زمین به زمین پرشینگ |
 |
 |
lacrosse U |
نوعی موشک زمین به زمین |
 |
 |
biosphere U |
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین |
 |
 |
The fortune teller tells fortunes . U |
فالگیر فال می گیرد |
 |
 |
Our affairs are shaping well. U |
کارها داردسروصورت می گیرد |
 |
 |
laughter is infectious U |
خنده همه را می گیرد |
 |
 |
bow arm U |
بازویی که کمان را می گیرد |
 |
 |
what p do you receive? U |
صدی چندمی گیرد |
 |
 |
what p do you receive? U |
چند درصد می گیرد |
 |
 |
penful U |
انچه در یک قلم جا گیرد |
 |
 |
gnp gap U |
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه |
 |
 |
little john U |
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه |
 |
 |
talik U |
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین |
 |
 |
contour flight U |
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین |
 |
 |
she is too p about her dress U |
زیاد درلباس دقت می گیرد |
 |
 |
footprints U |
فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد |
 |
 |
footprint U |
فضایی که یک کامپیوتر در میز می گیرد |
 |
 |
magnum U |
بطری که دو باده در ان جای گیرد |
 |
 |
magnums U |
بطری که دو باده در ان جای گیرد |
 |
 |
privat docent or zent U |
اموزگارمجازدردانشگاه که که مواجب ازدانشجویان می گیرد |
 |
 |
manager U |
و بخشهای فایل را در نظر می گیرد |
 |
 |
He does not bite. U |
او [مرد] گاز نمی گیرد. |
 |
 |
managers U |
و بخشهای فایل را در نظر می گیرد |
 |
 |
dropped U |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
 |
 |
dropping U |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
 |
 |
drops U |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
 |
 |
drop U |
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن |
 |
 |
deforciant U |
کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد |
 |
 |
Unless the dog is trodden on the tail , it will no. <proverb> U |
تا پا روى دم سگ نگذارى گاز نمى گیرد . |
 |
 |
foundation pile U |
میله هایی که در فونداسیون قرار می گیرد |
 |
 |
palmful U |
انقدرکه دریک کف دست جای گیرد |
 |
 |
pyrophorus U |
چیزی که در مجاورت هواخودبخود اتش گیرد |
 |
 |
Our organization is just standing on its own feet. U |
تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد |
 |
 |
The poor fellow ( guy ) is restless. U |
بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد ) |
 |
 |
classing U |
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد |
 |
 |
classes U |
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد |
 |
 |
wind gauge U |
دستگاهی که سرعت باد را اندازه می گیرد |
 |
 |
classed U |
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد |
 |
 |
class U |
محدود مقدار هایی که در یک کلاس جا می گیرد |
 |
 |
heuristic U |
آنچه از تجربیات گذشته درس گیرد |
 |
 |
compass rose U |
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود |
 |
 |
permafrost U |
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین |
 |
 |
critical point U |
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین |
 |
 |
half U |
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد |
 |
 |
tenors U |
بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد |
 |
 |
tenor U |
بازاری که در ان معامله برای اینده صورت می گیرد |
 |
 |
transmitters U |
وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند |
 |
 |
trainbearer U |
کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد |
 |
 |
What is worth doing is worth doing well . <proverb> U |
کارى ارزش دارد که خوب انجام گیرد . |
 |
 |
cartridges U |
درایوی که یک دیسک یا نوار را در کارتریج به کار می گیرد |
 |
 |
He is a corrupt official . U |
مأمور فاسدی است ( رشوه می گیرد وغیره ) |
 |
 |
He is giving her French lessons in exchange for English lessons U |
به اودرس فرانسه می دهد ودرعوض انگیسی می گیرد |
 |
 |
Barking dogs seldom bite. <proverb> U |
سگى که پارس مى کند بندرت گاز مى گیرد. |
 |
 |
cartridge U |
درایوی که یک دیسک یا نوار را در کارتریج به کار می گیرد |
 |
 |
transmitter U |
وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند |
 |
 |
point four U |
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد |
 |
 |
priority U |
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد |
 |
 |
priorities U |
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد |
 |
 |
nuclear equipoise U |
گلوله اتمی که نبایستی مورداستفاده قرار گیرد |
 |
 |
desktop U |
سیستم کامپیوتر کوچک که روی میز جا می گیرد |
 |
 |
advisee U |
کسی که از مشاور در مدرسه یا دانشگاه کمک می گیرد |
 |
 |
object ball U |
گویی که با گوی اصلی بیلیاردمورد ضربت قرار می گیرد |
 |
 |
cycled U |
زمانی که بین دو باس ساعت متمادی صورت می گیرد |
 |
 |
dioptometer U |
اسبابی که قدرت تطابق وانکسار چشم را اندازه می گیرد |
 |
 |
cpi U |
تعداد حروف چاپ شده که در فضای یک اینچ جا می گیرد |
 |
 |
cycle U |
زمانی که بین دو باس ساعت متمادی صورت می گیرد |
 |
 |
cycles U |
زمانی که بین دو باس ساعت متمادی صورت می گیرد |
 |
 |
geomagnetism U |
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین |
 |
 |
topography U |
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین |
 |
 |
jibstay U |
قسمت فوقانی تیر که بادبان یک گوشه روی ان قرار می گیرد |
 |
 |
nonoverlap processing U |
نوشتن و پردازش داخلی فقط در یک اسلوب سری صورت می گیرد |
 |
 |
fly wheel U |
چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد |
 |
 |
He always works best under pressure . U |
اگر تحت فشار قرار گیرد ؟خوب کارمی کند |
 |
 |
gradine U |
[پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.] |
 |
 |
shooting line U |
خط موازی هدف که پای کمانگیران در تیراندازی روی ان قرارمی گیرد |
 |
 |
hydrolyte U |
جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد |
 |
 |
real time U |
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود |
 |
 |
sprocket U |
چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد |
 |
 |
sprocket wheel U |
چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد |
 |
 |
Gothic Revival U |
[پله های کوتاهی که یکی از آن بالای دیگری قرار می گیرد.] |
 |
 |
real time U |
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود. |
 |
 |
crankum U |
دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.] |
 |
 |
crinkum U |
دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.] |
 |
 |
teleinformatic services U |
هر وسیلهای مثل تلکس , رونوشت که از ارتباطات راه دور سرویس می گیرد |
 |
 |
telesoftware U |
نرم افزاری که سرویس را از داده تصویری یا متن راه دور می گیرد |
 |
 |
defensive computing U |
روش برنامه سازی که همه نوع خطای ممکن را در نظر می گیرد |
 |
 |
crankle U |
دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.] |
 |
 |
Crinkle U |
دیواره ی باغ [که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.] |
 |
 |
store U |
ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد |
 |
 |
letter de chancellerie U |
نامهای است که در مناسبات مهم جهانی مورد استفاده قرار می گیرد |
 |
 |
spot ball U |
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد |
 |
 |
breasted drill U |
مته دستی که ته ان به شکل بیضی است و در سینه شخص قرار می گیرد |
 |
 |
storing U |
ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد |
 |