Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
the well was a bad producer
U
ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it was nothing short of
U
کم از.....نبود
if i had thought of that
U
نبود
he did the wrong thing
U
نبود
lack of incentive
U
نبود انگیزه
I was scared stiff. I had my heart in my mouth.
U
دل تو دلم نبود
it wasnot for noyhing that
U
بی خود نبود که
he did not dislike itŠt.
U
بی میل نبود
no offences was meant
U
توهین نبود
there was not a soul
U
ذی نفسی انجا نبود
there was no secrecy about it
مطلب پوشیده ای نبود
there was no mail to day
U
امروز پست نبود
he was not inclined to go
U
مایل برفتن نبود
he did not dislike itŠt.
U
ولی بی میل هم نبود
he was proof against harm
U
اسیب بردار نبود
I had completely forgotten .
U
هیچ یادم نبود
once upon a time
U
یکی بودیکی نبود
it did not profit me
U
مرا سودمند نبود
it was all quiet in london
U
درلندن خبری نبود
it was an incorrect procedure
U
جریانش درست نبود
it was no better
U
هیچ بهتر نبود
it was not p to do that
U
کردن انکارمصلحت نبود
Unfortunately it was not to be .
U
متأسفانه قسمت نشد ( نبود)
neither report was correct
U
هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
it was no part of my plan
U
ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
that is no new
U
اینکه خبر تازهای نبود
i'm sure i did not mean it
U
باور کنیدمقصودم این نبود
It wasnt much of a dinner .
U
زیاد شام مهمی نبود
Nobody was there but me.
U
هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
He was I'll advised to quit (resign).
U
صلاحش نبود که استعفا ء دهد
There wasnt a thing to eat.
U
هیچ چیز نبود که بخوریم
She wasn't any too pleased about his idea.
U
او
[زن]
در مورد ایده او
[مرد]
خیلی خوشحال نبود.
that was a quasi war
U
جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
it was beneath my notice
U
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
The food was not fit to eat.
U
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
he was in a good temper
U
توی غیظ نبود خلقش بجا بود
It was warm , but not hot .
U
هوا گرم بود ولی داغ نبود
parapherna
U
بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
It was an enjoyable performance, if less than ideal.
U
این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
goodness
U
خوبی
niceties
U
خوبی
Excellencies
U
خوبی
nicety
U
خوبی
agreeableness
U
خوبی
charmingness
U
خوبی
agreeability
U
خوبی
goodliness
U
خوبی
admirableness
U
خوبی
Excellency
U
خوبی
primeness
U
خوبی
wellness
U
خوبی
niceness
U
خوبی
our library is well stocked
U
خوبی دارد
the watch is warranted
U
خوبی ساعت
I made a decent profit.
U
سود خوبی بر دم
poverty is a good test
U
خوبی است
the work was well paid
U
پول خوبی
excellence
U
خوبی تفوق
graced
U
زیبایی خوبی
graces
U
زیبایی خوبی
gracing
U
زیبایی خوبی
a nice guy
U
آدم خوبی
as good as
U
بهمان خوبی
bovarism
U
بوواری خوبی
fineness
U
لطافت خوبی
lambhood
U
بره خوبی
epicurus
U
و خوبی است
with the best of them
<idiom>
U
به خوبی هرکس
a nice guy
U
مرد خوبی
good wishes
U
ارزوی خوبی
grace
U
زیبایی خوبی
Both of us will make a good team.
U
ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
He writes well . he wields a formidable pen .
U
قلم خوبی دارد
cash cow
<idiom>
U
منبع خوبی از پول
kick up one's heels
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
have a time
<idiom>
U
زمان خوبی داشتن
worse for wear
<idiom>
U
نهبه خوبی جدیدتر
out of kilter
<idiom>
U
دربالانس خوبی نبودن
feel like a million dollars
<idiom>
U
احساس خوبی داشتن
He pocketed a tidy sum.
U
پول خوبی به جیب زد
maintained
U
به خوبی مراقبت شده
maintain
U
به خوبی مراقبت شده
He is a good ( nice ) fellow(guy)
U
اوآدم خوبی است
they put up a good fight
U
جنگ خوبی کردند
what a nice man he is!
U
چه ادم خوبی است !
maintains
U
به خوبی مراقبت شده
else rule
U
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
he is a bad husband
U
خانه دار خوبی نیست
live it up
<idiom>
U
روز خوبی راداشته باشید
have an eye for
<idiom>
U
سلیقه خوبی درچیزی داشتن
to set a good example
U
سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
he has a fine p in the town
U
اوخانه خوبی در شهر دارد
It has been a very enjoyable stay.
اقامت بسیار خوبی داشتیم.
That was a very good meal.
غذای خیلی خوبی بود.
bite the hand that feeds you
<idiom>
U
جواب خوبی را با بدی دادن
to pocket a tidy sum
<idiom>
U
پول خوبی به جیب زدن
She has been a good wife to him.
U
همسر خوبی برایش بوده
She made a good wife.
U
اوزن خوبی ازآب درآمد
Good number !
U
حقه
[نمایش]
خوبی بود!
What find bath.
U
عجب حمام خوبی است
It is avery good ( an original ) idea.
U
فکر بسیار خوبی است
He has a good permanent job.
U
شغل ثابت خوبی دارد
I got good marks in the exams .
U
نمرات خوبی درامتحان آوردم
qualities
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
quality
U
ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
He has a poor service record in this company.
U
دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
paragon
U
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
fizzle out
<idiom>
U
خراب شدن بعداز شروع خوبی
get to first base
<idiom>
U
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
we went for a good round
U
گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
paragons
U
مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
well handled
U
بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
coloury
U
دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
He has a strong punch.
U
ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
This is a good residential are ( neighbourhood ) .
U
اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
We all think he is very nice.
U
ما همه فکر می کنیم که او
[مرد]
آدم خوبی است.
organizations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organisations
U
روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
blessing in disguise
<idiom>
U
[چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering.
U
حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
beauty is in the eyes of the beholder
<proverb>
U
اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
he was nothing of an expert
U
هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
Once upon a time .
U
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
optical
U
طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
graphics
U
UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
dark bulb
U
نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
utilitarianism
U
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
letter quality printing
U
چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
aniline
U
رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
the end sanctifies the means
U
خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
He's a good director but he doesn't bear
[stand]
comparison with Hitchcock.
U
او
[مرد ]
کارگردان خوبی است اما او
[مرد]
قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
He shoots well
U
خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
onion skin
U
پوست پیاز
[از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
he that will not when he may when he will he shall have nay
<proverb>
U
چون توانستم ندانستم چه سود چون بدانستم توانستم نبود
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
Energy Star
U
استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
Farahan
U
فراهان
[این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
dead wool
U
پشم مرده
[که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me .
U
با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com