Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
medius
U
انگشت وسطی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mitten
U
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mittens
U
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mediating
U
وسطی
medial
U
وسطی
mediated
U
وسطی
mediate
U
وسطی
mediates
U
وسطی
middle finger
U
وسطی
median
U
وسطی
meanest
U
وسطی
meaner
U
وسطی
mean
U
وسطی
centric
U
وسطی
middle succession
U
توالی وسطی
medival ages
U
قرون وسطی
meddles
U
میانی وسطی
meddled
U
میانی وسطی
meddle
U
میانی وسطی
mid
U
میانی وسطی
mid-
U
میانی وسطی
the dark ages
U
قرون وسطی
Middle Ages
U
قرون وسطی
mediaeval ages
U
قرون وسطی
middles
U
میانی وسطی
middle
U
میانی وسطی
fingerprints
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint
U
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
middle lintel in window
U
الت وسطی پنجره
medizeval history
U
تاریخ قرون وسطی
middle name
U
نام وسطی-اسموسطین
mesoderm
U
لایه وسطی جرثومه میانپوست
pennon
U
پرچم مثلثی شکل قرون وسطی
medievalist
U
متخصص درتاریخ وهنروفرهنگ قرون وسطی
galley
U
کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی
wimple
U
روسری زنان قرون وسطی چرخ
dromond
U
کشتی جنگی یا بازرگانی قرون وسطی
longbows
U
کمان بلند در انگلستان قرون وسطی
longbow
U
کمان بلند در انگلستان قرون وسطی
scholasticism
U
شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
templar
U
عضو فرقهای ازصلیبیون نظامی قرون وسطی
schoolastic
U
پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
ballistraria
U
[قابی به شکل صلیب در دیوارهای قرون وسطی]
chien-assis
U
[پنجره زیر شیروانی مینیاتوری در قرون وسطی]
balistraria
U
[قابی به شکل صلیب در دیوارهای قرون وسطی]
schoolman
U
پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
cantherius
U
[تیر اصلی خرپا در خانه های قرون وسطی]
tower house
U
قلعه مستحکم قرون وسطی خانه بالای برج
canterius
U
[تیر اصلی خرپا در خانه های قرون وسطی]
tilts
U
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilted
U
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilt
U
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
to be broken on the wheel
U
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
calf's tongue
U
[برجسته کاری های دکوری قرون وسطی با زبانه هایی شبیه تیرهای موازی]
digits
U
انگشت
fingers
U
انگشت
digit
U
انگشت
monodactylous
U
تک انگشت
adactylous
U
بی انگشت
finger
U
انگشت
dactyl
U
انگشت
digitate
U
انگشت دار
digitiform
U
انگشت مانند
dactyloscopy
U
انگشت نگاری
marplot
U
انگشت به شیر زن
five finger
U
پنج انگشت
finger print
U
اثر انگشت
finger mark
U
اثر انگشت
egregious
U
انگشت نما
gazing stock
U
انگشت نما
syndacty
U
چسبیده انگشت
phalange
U
بند انگشت
pinkie
U
انگشت کوچک
pinky
U
انگشت کوچک
potentilla
U
پنج انگشت
rule of thumb
U
حساب انگشت
sawison keut
U
نوک دو انگشت
soon koot
U
نوک انگشت
the little finger
U
انگشت کهین
the middle finger
U
انگشت میانه
pollex
U
انگشت شست
fingerprint
U
اثر انگشت
medius
U
انگشت میان
to become a byword
U
انگشت نماشدن
the ring finger
U
انگشت حلقه
middle finger
U
انگشت میان
little fingers
U
انگشت کوچک
soleprint
U
انگشت نگاری از پا
dactylitis
U
اماس انگشت
forefingers
U
انگشت شهادت
conspicuous
U
انگشت نما
finger
U
انگشت زدن
fingers
U
انگشت زدن
fingered
U
انگشت دار
fingered
U
انگشت مانند
forefingers
U
انگشت نشان
forefinger
U
انگشت شهادت
forefinger
U
انگشت نشان
ring fingers
U
انگشت انگشتر
ring finger
U
انگشت انگشتر
knuckle
U
بند انگشت
fingertips
U
نوک انگشت
fingerprinted
U
اثر انگشت
fingerprinting
U
اثر انگشت
fingerprints
U
اثر انگشت
fingering
U
استفاده از انگشت
the first or index finger
U
انگشت شهادت
the first or index finger
U
انگشت نشان
fingertip
U
نوک انگشت
knuckles
U
بند انگشت
notoriety
U
انگشت نمایی
toenails
U
ناخن انگشت پا
toenail
U
ناخن انگشت پا
agnail
U
میخچهء پا یا انگشت پا
finger painting
U
نقاشی با انگشت
cinqfoil
U
پنج انگشت
cinquefoil
U
پنج انگشت
index fingers
U
انگشت نشان
index finger
U
انگشت نشان
dactylagraphy
U
انگشت نگاری
controvrsism
U
روش فکری گروهی ازروشنفکران قرون وسطی که بدون اعتقاد به هدفهای انقلابی به دفاع از حقوق افراد در مقابل پادشاهان می پرداختند
finger thumb opposition
U
تقابل شست و انگشت
phalanges
U
استخوان انگشت گروه
flagrant
U
انگشت نما رسوا
nose-picking
U
انگشت کردن در بینی
tap the door with your fingers
U
انگشت بزنید بدر
the little finger
U
انگشت کوچک کلنج
finger tapping
U
ضربه زنی با انگشت
finger play
U
استفاده از انگشت درشمشیربازی
finger mark
U
با انگشت چرک کردن
to run over
U
تند انگشت گذاشتن
finger glass
U
فرف انگشت شوئی
finger print department
U
اداره انگشت نگاری
To finger something.
U
به چیزی انگشت زدن
To take fingerprints.
U
انگشت نگاری کردن
his hand want's two fingers
U
دستش دو انگشت ندارد
ring fingers
U
انگشت چهارم دست چپ
phalange
U
استخوان انگشت یاپنجه
pettitoes
U
چیز بی ارزش انگشت پا
ring finger
U
انگشت چهارم دست چپ
little finger
U
انگشت کوچک دست
pinkie
U
انگشت کوچک دست
lumbrical
U
ماهیچه انگشت یا پنجه
notoriously
U
بطور انگشت نما
knucklebone
U
استخوان بند انگشت
hitsu shiubi
U
مفصل انگشت وسط
his hand lack one finger
U
دستش یک انگشت ندارد
index
U
نمودار انگشت سبابه
proverbialize
U
انگشت نما کردن
indexed
U
نمودار انگشت سبابه
polydactyl
U
چند انگشتی پر انگشت
indexes
U
نمودار انگشت سبابه
poked
U
فشار با نوک انگشت حرکت
poke
U
فشار با نوک انگشت حرکت
poking
U
فشار با نوک انگشت حرکت
pokes
U
فشار با نوک انگشت حرکت
fingering
U
پنجه گذاری انگشت کاری
a man's best friends are his ten fingers
<proverb>
U
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
lumbrical
U
ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
finger
U
باندازه یک انگشت میله برامدگی
pizzicato
U
با ضرب نوک انگشت یاناخن
phalangeal
U
وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
agnus castus
U
پنج انگشت فلفل بری
jam
U
گرفتن شکاف کوه با انگشت
finger hold
U
خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
jammed
U
گرفتن شکاف کوه با انگشت
to make an e. of oneself
U
خود را انگشت نما کردن
jams
U
گرفتن شکاف کوه با انگشت
toes
U
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
fingers
U
باندازه یک انگشت میله برامدگی
toe
U
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
to poke somebody
U
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
toes
U
انگشت پای مهره داران جای پا
to gouge out a persons eye
U
چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
toe
U
انگشت پای مهره داران جای پا
To be conspicuous.
U
انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
syndactyl
U
دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
to prod somebody
U
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
twos
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
two
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
To be flabbergasted (bewildered).
U
انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
ageum son
U
قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
percuss
U
بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
hang ten
U
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
to queer the pitch for any one
U
نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
to cross self
U
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
moulage
U
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
medieval
U
قرون وسطی قرون وسطایی
mediaeval
U
قرون وسطی قرون وسطایی
angle-leaf
U
[یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
lifts
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
U
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
parmakli
U
لوزی پنجه ای
[این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
free stroke
U
کشیدن ساده سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
rest stroke
U
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
dump
U
رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com