English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to take something off and pric U اندکی از بهای چیزی کاستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dispraise U از بهای چیزی کاستن کم گرفتن
allays U از شدت چیزی کاستن
allayed U از شدت چیزی کاستن
allay U از شدت چیزی کاستن
qualify U ازبدی چیزی کاستن
allaying U از شدت چیزی کاستن
qualifies U ازبدی چیزی کاستن
slowdown U کاستن سرعت یا میزان چیزی
slowdowns U کاستن سرعت یا میزان چیزی
decelerates U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerate U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerated U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
dumping U صدور کالا به کشوردیگر و فروش ان به بهای کمتر از بهای عادی به منظور فلج ساختن صنایع داخلی ان کشور
unpriced U درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
reduced price U بهای کاسته بهای تخفیف دار
dab U اندکی
awhile U اندکی
dabs U اندکی
dabbed U اندکی
wait a bit U اندکی
wees U اندکی
weeing U اندکی
wee U اندکی
halfway U اندکی
eftsoons U اندکی پس از ان
partially U اندکی
slightly U اندکی
some U اندکی
half made U اندکی دیوانه
half mad U اندکی دیوانه
right before U اندکی پیش
parboiling U اندکی جوشاندن
just U اندکی پیش
fewest U اندکی از کمی از
fewer U اندکی از کمی از
latish U اندکی دیر
parboils U اندکی جوشاندن
peckish [British English] [colloquial] <adj.> U اندکی گرسنه
just before U اندکی پیش
somedeal U اندکی نسبتا
choppy U اندکی متلاطم
dampish U اندکی نمسار
duskish U اندکی تاریک
dryish U اندکی خشک
parboil U اندکی جوشاندن
loudish U اندکی بلند
few U اندکی از کمی از
highs U اندکی فاسد
dankish U اندکی نمسار
parboiled U اندکی جوشاندن
high U اندکی فاسد
highest U اندکی فاسد
eftsoon U اندکی پس ازان
for U به بهای
at a low price U بهای کم
ten kilometres and more U ده کیلومتر و اندکی بالا
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
narrowish U اندکی تنگ یا باریک
wait a minute U اندکی صبر کنید
wait a second U اندکی صبر کنید
dullish U اندکی تیره یاکمرنگ
lie off U اندکی دور از کشتی
unit price U بهای واحد
all in price U بهای کامل
face value U بهای اسمی
money worth U بهای پول
nominal price U بهای اسمی
nominal value U بهای اسمی
fancy price U بهای گزاف
cost of construction U بهای ساختمان
trade price U بهای تجارتی
conversion price U بهای تبدیل
fancy price U بهای تفننی
cash price U بهای نقدی
break up price U بهای انحلال
break up price U بهای تصفیه
book value U بهای دفتری
at a great penny worth U به بهای زیاد
probability cost U بهای احتمالی
reserve price U بهای قطعی
resonable price U بهای عادله
fee U بهای واحد
reduced price U بهای نازل
frigid U دارای اندکی تمایل جنسی
to stay one's stomach U شکم خودرا اندکی سیرکردن
contratual rent U اجاره بهای مقطوع
below par U کمتر از بهای اسمی
eric U خون بهای ایرلندی
resale price U بهای خرده فروشی
declared value U بهای اعلام شده
par U بهای رسمی سهم
retail price U بهای خرده فروشی
above par U بالاتر از بهای اسمی
put some milk to your tea U اندکی شیر بچایی خود بیفزایید
to mark down an article U بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
cost plus U اضافه بر بهای تمام شده
reserve price U قیمت نهایی بهای قطعی
to mark good U بهای کالا را در روی ان نوشتن
cost and freight U قیمت و بهای حمل و نقل
height money U اضافه بهای کار در ارتفاع
the price was not reasonable U بهای ان معقول بنظر نمیرسید
coinage U طبقه بندی بهای مسکوک
spot price U بهای جنس در معامله نقدی
share list U صورت بهای سهام شرکتها
upset price U کمترین بهای مقطوع درهراج
the price was not reasonable U بهای گزافی بران گذاشته بودند
to compound U قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
write down U تنزل دادن بهای اسمی سهام
to fang a pump U براه انداختن تلمبه بوسیله ریختن اندکی اب درتوی ان
to hark back U برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
he is always a little peculiar U او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
reduce U کاستن
abates U کاستن
abated U کاستن
draw off U کاستن
pares U کاستن
pared U کاستن
to tone down U کاستن
pare U کاستن
subrtraction U کاستن
decrease U کاستن
reduces U کاستن
abating U کاستن
discounts U کاستن
reducing U کاستن
rebates U کاستن
discount U کاستن
discounted U کاستن
disquantity U کاستن
decreases U کاستن
abate U کاستن
extenuatextent U کاستن
rebate U کاستن
decreased U کاستن
detracts U کاستن
subtracts U کاستن
to cut down U کاستن از
subtract U کاستن
lower U کاستن از
detract U کاستن
lowered U کاستن از
lightened U کاستن
lowering U کاستن از
lowers U کاستن از
pull down U کاستن
lighten U کاستن
discounting U کاستن
subtracting U کاستن
lightens U کاستن
lightening U کاستن
detracting U کاستن
lessens U کاستن
detracted U کاستن
lessening U کاستن
to fine down U کاستن
lessen U کاستن
subtracted U کاستن
lessened U کاستن
revalorization U اعاده پول کشور به بهای نخستین خود
at par U قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
price as natural ice U یخ ساختگی بهمان بهای یخ طبیعی فروخته میشد
how is sugar U بهای قندچیست قند درچه حال است
write down U یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
crabs U پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
crab U پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
decrement U کاستن پلهای
abirritate U ازحساسیت کاستن
cheapens U ازقیمت کاستن
cheapening U ازقیمت کاستن
diminishable U قابل کاستن
cheapened U ازقیمت کاستن
softened U خوابانیدن کاستن
cheapen U ازقیمت کاستن
disvalue U ازارزش کاستن
decompress U ازفشارهوا کاستن
softens U خوابانیدن کاستن
to currail expensee U از هزینه کاستن
soften U خوابانیدن کاستن
prohibitive price U بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
unweight U کاستن فشار اسکی
live load reduction U کاستن از بار زنده
damping U کاستن ازنوسانات دستگاه
extenuate U تخفیف دادن کاستن از
declining U تنزل کردن کاستن
shorten U مختصر کردن کاستن
disaffect U از علاقه و محبت کاستن
shortened U مختصر کردن کاستن
back off U کاستن سرعت در سر پیچ
pull up U کاستن سرعت اسب
decline U تنزل کردن کاستن
declined U تنزل کردن کاستن
shortens U مختصر کردن کاستن
declines U تنزل کردن کاستن
unearned increment U افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
unearned icremrnt U افزایش بهای ملک در نتیجه اباد شدن محل نه کوشش مالک
defusing U خنثی کردن از وخامت کاستن
defused U خنثی کردن از وخامت کاستن
defuse U خنثی کردن از وخامت کاستن
devalues U از ارزش وشخصیت کسی کاستن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com