English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
monopolization U انحصار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
price market U وضع کردن قیمت در انحصار
price setter U قیمت وضع کردن در انحصار
Other Matches
oligopoly U انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
monopolies U انحصار
premption U انحصار
monopoly U انحصار
monopolies U انحصار حق
monopoly U انحصار حق
restrictions U انحصار
restriction U انحصار
bilateral monopoly U انحصار دوجانبه
bilateral monopoly U انحصار دو جانبه
monopolism U انحصار گرایی
monopolist U صاحب انحصار
monopolist U انحصار طلب
monopolist U انحصار خرید
monopolist U طرفدار انحصار
corners U انحصار موقتی
cornering U انحصار موقتی
monopsony U انحصار خرید
pure monopoly U انحصار خالص
exclusiveness U محدودیت انحصار
oligopoly U انحصار چندجانبه
monopolosm U اصول انحصار
exclusion principle U اصل انحصار
natural monopoly U انحصار طبیعی
absolute monopoly U انحصار مطلق
taxation of monopoly U مالیات بر انحصار
monopolization U انحصار طلبی
corner U انحصار موقتی
oligopoly U انحصار فروش
monopolism U انحصار طلبی
monopolism U اصول انحصار
monopoly U انحصار فروش
perfect monopoly U انحصار کامل
duopoly U انحصار دو نفری
legal monopoly U انحصار قانونی
duopoly U در انحصار دو فروشنده
monopolies U انحصار فروش
public monopoly U انحصار دولتی
selling monopoly U انحصار فروش
duopoly U انحصار دو گانه
institutional monopoly U انحصار نهادی
duopoly U انحصار دو قطبی فروش
price discriminating monopoly U انحصار تبعیض قیمت
discriminating monopoly U انحصار تبعیض امیز
duopsony U انحصار دو قطبی خرید
monopolizing U بخود انحصار دادن
monopolizes U بخود انحصار دادن
duopoly U انحصار دو جانبه فروش
monopolises U بخود انحصار دادن
monopolising U بخود انحصار دادن
duopsony U انحصار دو جانبه خرید
monopolize U بخود انحصار دادن
monopolised U بخود انحصار دادن
letter testamentary U تصدیق انحصار وراثت
monopolist U وابسته بصاحب انحصار
monopolized U بخود انحصار دادن
charge and discharge statements U حساب انحصار وراثت
regulated monopoly U انحصار نظارت شده
certificate of exclusive inheritance U گواهی انحصار وراثت
complete oligopoly U انحصار چند جانبه کامل
collusive oligopoly U انحصار چند جانبه سازشکارانه
oligopsony U انحصار چند جانبه خرید
imperfect oligopoly U انحصار چند جانبه ناقص
corners U انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
privity in contract U انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
cornering U انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
circumscription U انحصار فضایامحیط محدود ومشخص شده
guild socialism U اعتقاد به انحصار صنایع ازطرف دولت
corner U انحصار موقتی ازطریق خرید کلی
duopoly U انحصار فروش کالا بین دونفر
duopsony U انحصار خرید کالا بطور دونفری
bain index U شاخصی که بااستفاده از اختلاف بین قیمت و هزینه کل متوسط قدرت انحصار را اندازه گیری میکند
probate U تصدیق صحت وصیتنامه رونوشت مصدق وصیتنامه گواهی انحصار وراثت
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
detaching U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
judges U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
parallelize U تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
endorsed U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
endorse U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
evaporate U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
lubricate U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
to secure U تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
crushes U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crush U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
lubricating U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricates U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com