English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sheer U انحراف حاصل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
deviations U انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
deviation U انحراف مغناطیسی یا انحراف محور قطب نما انحراف ازمسیر
drifting U انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifts U انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drifted U انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
drift U انحراف انحراف گلوله انحراف مسیر سمبه
submarginal land U زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
preccession U انحراف محور ژیروسکوپ انحراف ژیروسکوپی
yawed U انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
yaw U انحراف کشتی از مسیر خود انحراف
yawed U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw U انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
acquire حاصل کردن
getting U حاصل کردن
affording U حاصل کردن
gets U حاصل کردن
get U حاصل کردن
afforded U حاصل کردن
afford U حاصل کردن
affords U حاصل کردن
sterilizes U بی بار یا بی حاصل کردن
look in on <idiom> U تماس حاصل کردن
come to an agreement U توافق حاصل کردن
sterilizing U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilising U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilized U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilises U بی بار یا بی حاصل کردن
acquiring U حاصل کردن اندوختن
sterilize U بی بار یا بی حاصل کردن
sterilised U بی بار یا بی حاصل کردن
go to rack and ruin <idiom> U نتیجه بد حاصل کردن
acquires U حاصل کردن اندوختن
apparent wander U انحراف سمت ژیروسکوپی انحراف سمت ژیروسکوپ دراثر چرخش زمین
hold out <idiom> U حاصل شدن ،تقدیر کردن
osculate U تماس نزدیک حاصل کردن
harvest U حاصل درو کردن وبرداشتن
harvests U حاصل درو کردن وبرداشتن
harvested U حاصل درو کردن وبرداشتن
do wonders <idiom> U نتیجه عالی حاصل کردن
generated U حاصل کردن تولید نیرو کردن
communicates U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
communicate U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
generates U حاصل کردن تولید نیرو کردن
generating U حاصل کردن تولید نیرو کردن
communicated U مخابره کردن ارتباط حاصل کردن
generate U حاصل کردن تولید نیرو کردن
to come to an agreement U یکدل شدن توافق حاصل کردن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
brush U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes U تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
anti balance tab U بالچهای که روی سطوح کنترل که در جهت انحراف سطح اصلی منحرف شده وگشتاور لازم برای انحراف سطح را افزایش میدهد وحرکت انرا در مقابل جریان هوا مشکل میسازد
lime light U روشنایی سفیدی که از داغ کردن اهک حاصل میشود
get U حاصل کردن تحصیل کردن
getting U حاصل کردن تحصیل کردن
gets U حاصل کردن تحصیل کردن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
counter flood U اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
apparent recession U انحراف سمت فاهری ژیروسکوپ انحراف فاهری محور ژیروسکوپ
apogee U زاویه انحراف ثقل موشک زاویه انحراف مرکز ثقل موشک در روی مسیر
declination constant U زاویه انحراف دستگاه انحراف دستگاه
bituminous paint U رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
declinating station U ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
outgrwth U حاصل
outcome U حاصل
perquisites U حاصل
perquisite U حاصل
adnate U حاصل
outcomes U حاصل
product U حاصل
resumes U حاصل
barren <adj.> U بی حاصل
blasted [uninhabitable] <adj.> U بی حاصل
result U حاصل
unfruitful U بی حاصل
payoffs U حاصل
bleak <adj.> U بی حاصل
yield U حاصل
yielded U حاصل
resumed U حاصل
resume U حاصل
resuming U حاصل
infertile U بی حاصل
desolate <adj.> U بی حاصل
unutilized U بی حاصل
yields U حاصل
deserted <adj.> U بی حاصل
nonproductive U بی حاصل
outgrowth U حاصل
resulting U حاصل
products U حاصل
resulted U حاصل
payoff U حاصل
upshot U حاصل
fruitage U حاصل
sums U حاصل جمع
steam fog U مه حاصل از بخار اب
heir U ارث بر حاصل
barren U بی ثمر بی حاصل
yielder U حاصل دهنده
throughput U حاصل کار
product U حاصل حاصلضرب
amount U کل [حاصل جمع]
sum U کل [حاصل جمع]
product U حاصل ضرب
total U کل [حاصل جمع]
amount U حاصل جمع
karma U حاصل کردارانسان
result of the negotiations U حاصل مذاکرات
products U حاصل ضرب
negotiation result U حاصل مذاکرات
to be derived U حاصل شدن
negotiation outcome U حاصل مذاکرات
products U حاصل حاصلضرب
sum U حاصل جمع
fattens U حاصل خیزکردن
productions U حاصل دادن
earning yield U حاصل عواید
production U حاصل دادن
redemption yield U حاصل بازخرید
nonproductive labor U کار بی حاصل
cabonic U حاصل از کربن
paper blockade U محاصره بی حاصل
partial products U حاصل ضربهای جز
totalling U حاصل جمع
totaled U حاصل جمع
totals U حاصل جمع
growths U اثر حاصل
yields U محصول حاصل
yielded U محصول حاصل
yield U محصول حاصل
emblements U حاصل زمین
productive U مولد پر حاصل
total U حاصل جمع
pinguid U حاصل خیز
fattened U حاصل خیزکردن
fatten U حاصل خیزکردن
gleby U حاصل خیز
proceeds U حاصل فروش
totalled U حاصل جمع
growth U اثر حاصل
foodful U حاصل خیز
totaling U حاصل جمع
feracious U حاصل خیز
feracity U حاصل خیزی
bead U دانههای حاصل ازجوشکاری
interest profit U عایدی حاصل از بهره
beads U دانههای حاصل ازجوشکاری
wave pressure U فشار حاصل از موج
deflationary gap U فاصله حاصل از رکود
mould line U خط حاصل از تلاقی دو سطح
gains from trade U منافع حاصل از تجارت
fogbow U رنگین کمان حاصل از مه
lysate U حاصل تجزیه سلولی
entrance loss U افت حاصل از اصطکاک
earth pressure U فشار حاصل از خاک
eagre U موج حاصل از جذر و مد
hot shorteness U شکنندگی حاصل از گرما
sea foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
ocean foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
beach foam U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
spume U کف آب [کف حاصل از برخورد آب با چیزی]
resultant U حاصل منتج شونده
capital bonus U سود حاصل از سرمایه
partial sum U حاصل جمع جزئی
overcrop U زیاد حاصل برداشتن از
sideways sum U حاصل جمع یک وری
phantasm U حاصل خیال ووهم
aftercrop U حاصل دوم باره
cropped U حاصل دادن چینه دان
crop U حاصل دادن چینه دان
eolian U رسوب حاصل از جریان باد
productiveness U حاصل خیزی نیروی تولید
spume U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
beach foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
tidal mud deposits U گل رسوب شده حاصل از جزرو مد
blear U تاری حاصل از اشک وغیره
ocean foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
sea foam U کف دریا [کف حاصل از برخورد امواج آب]
crops U حاصل دادن چینه دان
flyash U خاکستر حاصل از زغال سنگ
cost saving U درامد حاصل از تقلیل هزینه
petrodollars U دلار حاصل ازفروش نفت
garden stuff U حاصل باغ :سبزی ومیوه
leeway U انحراف
agonic U بی انحراف
aberrance U انحراف
skews U انحراف
skewing U انحراف
skew U انحراف
aberration U انحراف
diversion U انحراف
perversity U انحراف
deviance U انحراف
lapsing U انحراف
lapses U انحراف
perversions U انحراف
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com