Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
acquit
U
انجام وظیفه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
shrink one's duty
U
از انجام وظیفه شانه خالی کردن
Other Matches
to release
[from responsibility, duty]
U
معاف کردن
[از وظیفه یا خدمت ]
sense of duty
<adj.>
U
وظیفه شناسی
national service
U
خدمت نظام وظیفه
mammoth task
U
وظیفه خیلی بزرگ
be up to
U
وظیفه کسی بودن
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
feasance
U
انجام وفیفه کردن
functionate
U
انجام وفیفه کردن
to perform one's duty
U
انجام وفیفه کردن
administers
U
انجام دادن اعدام کردن
to stop
[doing something]
U
توقف کردن
[از انجام کاری]
completing
U
کامل کردن انجام دادن
circuits
U
یچ کردن عملیات انجام میدهد
complete
U
کامل کردن انجام دادن
circuit
U
یچ کردن عملیات انجام میدهد
demonstrations
U
تظاهر به انجام عملیات کردن
demonstration
U
تظاهر به انجام عملیات کردن
completes
U
کامل کردن انجام دادن
do
U
انجام دادن کفایت کردن
completed
U
کامل کردن انجام دادن
administering
U
انجام دادن اعدام کردن
to go to
U
رسیدگی کردن انجام دادن
consummated
U
انجام دادن عروسی کردن
consummates
U
انجام دادن عروسی کردن
consummate
U
انجام دادن عروسی کردن
administered
U
انجام دادن اعدام کردن
consummating
U
انجام دادن عروسی کردن
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
huddles
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddle
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
calebrate
U
باتشریفات انجام دادن مشهور کردن
acquitting
U
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
force
U
مجبور کردن کسی به انجام کاری
huddling
U
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
forcing
U
مجبور کردن کسی به انجام کاری
forces
U
مجبور کردن کسی به انجام کاری
pull through
U
در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
to invite somebody to do something
U
از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
To clinch (close)the deal.
U
معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
acquits
U
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
implementing
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implement
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
to overrun one's duty
U
از انجام وفیفه شانه خالی کردن
implemented
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
see to (something)
<idiom>
U
شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to goad somebody into something
U
کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to goad somebody doing something
U
کسی را به انجام کاری تحریک کردن
implements
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
twist one's arm
<idiom>
U
مجبور کردن شخص برای انجام کاری
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to try hard to do something
U
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to turn off
U
خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
to enjoin somebody from doing something
[American E]
U
منع کردن کسی از انجام کاری
[حقوق]
rub someone the wrong way
<idiom>
U
خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
egg (someone) on
<idiom>
U
خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
go in for
<idiom>
U
شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
audited
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
procurement
U
تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
audits
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
to prove oneself
U
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
mutualize
U
بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
to pause
U
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
auditing
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
hand
U
کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
audit
U
توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
handing
U
کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
emulate
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
audit
U
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
committed
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
parallel
U
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
emulated
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
commit
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
paralleled
U
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
paralleling
U
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallelling
U
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
parallels
U
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
emulating
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
parallelled
U
بافر کردن و... را هنگام ارسال داده موازی ز و به هم انجام میدهد
committing
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
to get in somebody's way
U
مانع کردن کسی
[چیزی]
که بتواند کارش را انجام دهد
audits
U
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audited
U
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
emulates
U
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
auditing
U
یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
counter revolution
U
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
device
U
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
devices
U
کد مخصوص ارسال شده به وسیلهای برای مشخص کردن انجام یک سری توابع خاص
defragmentation
U
ابزار نرم افزاری که عمل یکپارچه کردن روی دیسک سخت را انجام میدهد
program
U
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
programs
U
نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
to huddle up a piece of work
U
کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
continue
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
U
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
modes
U
روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
mode
U
روش انجام کاری : روش عمل کردن کامپیوتر
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
cards
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
housekeeping
U
در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
card
U
کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
mission , oriented
U
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
trojan horse
U
برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
elegant
U
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
achievement
U
انجام
implement
U
انجام
commissions
U
انجام
terminuse ad quem
U
انجام
execution
U
انجام
commission
U
انجام
implemented
U
انجام
end all
U
انجام
fulfillment
U
انجام
implementation
U
انجام
commissioning
U
انجام
implements
U
انجام
implementing
U
انجام
implementation
U
انجام
effectuation
U
انجام
performances
U
انجام
achievements
U
انجام
enforcement
U
انجام
sequels
U
انجام
sequel
U
انجام
at last
U
سر انجام
performance
U
انجام
completion
U
انجام
compietion
U
انجام
fulfilment
U
انجام
consummation
U
انجام
transaction
U
انجام
accomplishment
U
انجام
impracticable
<adj.>
U
انجام ناپذیر
to follow out
U
انجام دادن
put on
U
انجام دادن
honours
U
انجام تعهد
honour
U
انجام تعهد
done
U
انجام شده
feasibility
U
توانایی انجام
carry ineffect
U
انجام دادن
practicable
<adj.>
U
انجام پذیر
implement
U
انجام دادن
put ineffect
U
انجام دادن
performing
U
انجام دهنده
honors
U
انجام تعهد
to go through
U
انجام دادن
honored
U
انجام تعهد
honoring
U
انجام تعهد
carry into effect
U
انجام دادن
processing of the order
U
انجام سفارش
actualize
U
انجام دادن
sonsy
U
نیک انجام
fulfil
U
انجام دادن
the d. of duty
U
انجام وفیفه
honouring
U
انجام تعهد
fulfills
U
انجام دادن
fulfilled
U
انجام دادن
fulfilling
U
انجام دادن
make something happen
U
انجام دادن
honoured
U
انجام تعهد
actualise
[British]
U
انجام دادن
fulfils
U
انجام دادن
put inpractice
U
انجام دادن
workable
<adj.>
U
انجام شدنی
accomplished
U
انجام شده
makable
<adj.>
U
انجام پذیر
to bring to effect
U
انجام دادن
to bring to an issve
U
انجام دادن
possible
[doable, feasible]
<adj.>
U
انجام شدنی
practicable
<adj.>
U
انجام شدنی
to be fulfilled
U
انجام گرفتن
to carry into execution
U
انجام دادن
to carry through
U
انجام دادن
contrivable
<adj.>
U
انجام شدنی
doable
<adj.>
U
انجام شدنی
feasible
<adj.>
U
انجام شدنی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com