English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
finalization U انجام رسانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
errand U پیغام رسانی
transduction U ورا رسانی
finalization U بپایان رسانی
fuel injection U سوخت رسانی
purveyance U اذوقه رسانی
photoconductivity U نور رسانی
informatics U اطلاع رسانی
harmfulness U زیان رسانی
electrification U برق رسانی
errands U پیغام رسانی
gunlock U وسیله اتش رسانی
hydraulician U عالم به علم اب رسانی
power feed cable U کابل برق رسانی
power supply mains U شبکه برق رسانی
fuel supply pump U پمپ سوخت رسانی
fuel supply line U لوله سوخت رسانی
damage density U چگالی اسیب رسانی
feed pump U پمپ سوخت رسانی
information U استخبار خبر رسانی
compuserve U شبکه اصلی اطلاع رسانی
flexible fuel tubing U لوله سوخت رسانی قابل انعطاف
supercharger U دستگاه هوا و سوخت رسانی بیشتر
civil military action U عملیات کمک رسانی به مردم توسط ارتش
follow through U چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
upgrading U به روز رسانی [معاوضه قسمتهای قدیمی] [مهندسی]
joint petroleum office U دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
asis U Science Information Societyfor American انجمن امریکایی علم اطلاع رسانی
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
central refueling provisions U سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
fix U داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fixes U داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
innervation U عصب رسانی عصب گیری
pipeline assets U وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
enforcement U انجام
sequels U انجام
performances U انجام
achievement U انجام
at last U سر انجام
compietion U انجام
achievements U انجام
implementation U انجام
transaction U انجام
implements U انجام
fulfillment U انجام
implementing U انجام
implemented U انجام
implement U انجام
accomplishment U انجام
completion U انجام
terminuse ad quem U انجام
commissions U انجام
end all U انجام
execution U انجام
fulfilment U انجام
commissioning U انجام
commission U انجام
effectuation U انجام
performance U انجام
sequel U انجام
consummation U انجام
implementation U انجام
manageable <adj.> U انجام شدنی
char U انجام دادن
achievable <adj.> U انجام شدنی
contrivable <adj.> U انجام شدنی
doable <adj.> U انجام شدنی
feasible <adj.> U انجام شدنی
makable [spv. makeable] <adj.> U انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.> U انجام شدنی
makeable <adj.> U انجام شدنی
performing U انجام دهنده
charring U انجام دادن
manageable <adj.> U انجام پذیر
makeable <adj.> U انجام پذیر
makable [spv. makeable] <adj.> U انجام پذیر
pays U انجام دادن
paying U انجام دادن
pay U انجام دادن
feasible <adj.> U انجام پذیر
doable <adj.> U انجام پذیر
contrivable <adj.> U انجام پذیر
achievable <adj.> U انجام پذیر
practicable <adj.> U انجام شدنی
administer انجام دادن
chars U انجام دادن
make something happen U به انجام رساندن
non performance U عدم انجام
put on U انجام دادن
actualise [British] U به انجام رساندن
repeat U باز انجام
make something happen U انجام دادن
implemented U انجام دادن
repeats U باز انجام
carry into effect U انجام دادن
implement U انجام دادن
put inpractice U انجام دادن
put ineffect U انجام دادن
actualize U به انجام رساندن
implementing U انجام دادن
complier U انجام دهنده
implements U انجام دادن
parform U انجام دادن
stand to U انجام دادن
performable U انجام دادنی
carry into effect U به انجام رساندن
put inpractice U به انجام رساندن
put ineffect U به انجام رساندن
implement U به انجام رساندن
carry ineffect U به انجام رساندن
processing of the order U انجام سفارش
implement U انجام دادن
out-and-out U انجام شده
accomplishable U انجام دادنی
impracticable <adj.> U انجام ناپذیر
inexecutable <adj.> U انجام ناپذیر
unfeasible <adj.> U انجام ناپذیر
do up U انجام دادن
impracticable <adj.> U انجام نشدنی
inexecutable <adj.> U انجام نشدنی
unfeasible <adj.> U انجام نشدنی
executable U انجام پذیر
accomplisher U انجام دهنده
achiever U انجام دهنده
out and out U انجام شده
effecting U انجام دادن
effected U انجام دادن
effect U انجام دادن
effectual U انجام شدنی
repetitions U باز انجام
repetition U باز انجام
accomplished U انجام شده
chare U انجام دادن
carry out U انجام دادن
completion of a contract U انجام یک قرارداد
feasance U انجام کار
fulfit U انجام دادن
workable <adj.> U انجام شدنی
functor U انجام دهنده
go through U انجام دادن
godspeed U پایان انجام
successful U نیک انجام
executable <adj.> U انجام شدنی
practicable <adj.> U انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> U انجام پذیر
executable <adj.> U انجام پذیر
fulfill U انجام دادن
unfulfilled U انجام نشده
makable <adj.> U انجام پذیر
makable <adj.> U انجام شدنی
for doing it U برای انجام ان
from a to izzard U از اغاز تا انجام
from beginning to end U ازابتداتا انجام
from first to last U ازاغازتا انجام
workable <adj.> U انجام پذیر
manipulation U انجام با مهارت
non-starter U کار نا انجام
carry out U به انجام رساندن
bring inbeing U به انجام رساندن
performs U انجام دادن
make out <idiom> U انجام دادن
accomplish U به انجام رساندن
bring into being U انجام دادن
put into effect U انجام دادن
fulfil U انجام دادن
fulfilled U انجام دادن
non-starters U کار نا انجام
execute U به انجام رساندن
confrontational U انجام اعتصاب
secondary action U انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
shock tactics U انجام کاریباسرعتوباخشونت
time-honoured U انجام کاریدردرازمدت
unaided U انجام چیزیبدونکمکدیگران
unsporting U انجام حرکاتغیرورزشیدربرابرحریفدریکبازی
fulfils U انجام دادن
fulfills U انجام دادن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com