Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sewarage
U
انتقال گنداب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bog
U
گنداب
sewage
U
گنداب
slops
U
گنداب
pigwash
U
گنداب
bogs
U
گنداب
pig's wash
U
گنداب
cesspipe
U
گنداب رو
sewers
U
گنداب رو
sewer
U
گنداب
sewers
U
گنداب
sewer
U
گنداب رو
hogwash
U
گنداب اشپزخانه
bilge water
U
گنداب کشتی
bige water
U
گنداب کشتی
sullage
U
زباله گنداب
bilgy
U
دارای بوی گنداب کشتی
the fleet
U
گنداب روسرپوشیده که برودخانه تامزمیریزد
pigwash
U
گنداب اشپزخانه که بخوکان میدهند
pig's wash
U
گنداب اشپزخانه که به خوکان میدهند
indeterminate change of station
U
انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer
U
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
transfer
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring
U
انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission
U
روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
upload
U
انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing
U
امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signaled
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled
U
1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem
U
یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
transfer rate
U
نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle
U
کفچه انتقال چمچمه انتقال
negative acknowledgement
U
کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
trans shipment
U
انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA
U
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
mittimus
U
انتقال
metabasis
U
انتقال
conduction
U
انتقال
assignments
U
انتقال
migration
U
انتقال
marque
U
انتقال
transfer line
U
خط انتقال
line shaft
U
انتقال
transfer check
U
انتقال
translations
U
انتقال
translation
U
انتقال
conveying
U
انتقال
transportation
U
انتقال
conveys
U
انتقال
conveyed
U
انتقال
convey
U
انتقال
transformation
U
انتقال
intuition
U
انتقال
intuitions
U
انتقال
transmission
U
انتقال
transferring
U
انتقال
transfer
U
انتقال
transmissions
U
انتقال
negotiation
U
انتقال
conveyances
U
انتقال
negotiations
U
انتقال
abaloenation
U
انتقال
conveyance
U
انتقال
conductance
U
انتقال
displacement
U
انتقال
transfers
U
انتقال
assignment
U
انتقال
downloading
U
انتقال
shift
U
انتقال
move
U
انتقال
shifts
U
انتقال
transter
U
انتقال
turn over
U
انتقال
devolution
U
انتقال
transference
U
انتقال
shifted
U
انتقال
transitions
U
انتقال
transmission line
U
خط انتقال
bail arm
U
انتقال
transition
U
انتقال
shift
U
انتقال
block transfer
U
انتقال کندهای
gears
U
انتقال دادن
alienated
U
انتقال شده
geared
U
انتقال دادن
negotiator
U
انتقال دهنده
negotiators
U
انتقال دهنده
transfer license plate
[American E]
U
پلاک انتقال
conveyable
U
قابل انتقال
transfer number plate
[British E]
U
پلاک انتقال
wireless transmission
U
انتقال بی سیم
conditional transfer
U
انتقال شرطی
conductible
U
قابل انتقال
convect
U
انتقال یافتن
conveying capacity
U
قدرت انتقال
counter transference
U
انتقال متقابل
crawl carry
U
انتقال خزشی
data communication
U
انتقال اطلاعات
data transfer
U
انتقال داده ها
deed of transfer
U
انتقال نامه
deed of transfer
U
سند انتقال
change over
U
انتقال بانکی
transport number
U
عدد انتقال
cessionary
U
انتقال گیرنده
alienable
U
قابل انتقال
alienator
U
انتقال دهنده
alienor
U
انتقال دهنده
assignment of contract
U
انتقال قرارداد
asynchronous transmission
U
انتقال غیرهمزمان
heat transfer
U
انتقال گرما
voluntary assignment
U
انتقال ارادی
block move
U
انتقال بلوک
block transfer
U
انتقال بلوک
capital flow
U
انتقال سرمایه
carry over
U
انتقال دادن
gear
U
انتقال دادن
transfers
U
انتقال دادن
transfer
U
انتقال دادن
alacrity
[speed]
U
سرعت انتقال
transferring
U
انتقال دادن
alienation
U
انتقال مالکیت
intuitively
U
ازراه انتقال
easiness
[quickness]
U
سرعت انتقال
velocity
U
سرعت انتقال
swiftness
U
سرعت انتقال
speed of action
U
سرعت انتقال
speediness
U
سرعت انتقال
rapidness
U
سرعت انتقال
rapidity
U
سرعت انتقال
promptness
U
سرعت انتقال
promptitude
U
سرعت انتقال
nippiness
U
سرعت انتقال
fleetness
U
سرعت انتقال
celerity
U
سرعت انتقال
convection
U
انتقال گرما
convection
U
انتقال برق
bail
U
واگذاری انتقال
to be transferred
U
انتقال یافتن
transferred
U
انتقال یافته
demand shift
U
انتقال تقاضا
progation
U
افزایش انتقال
protect a player
U
معاف از انتقال
quickness
U
سرعت انتقال
red shift
U
انتقال سرخ
removable
U
قابل انتقال
saltus
U
انتقال ناگهانی
transferor
U
انتقال دهنده
shift backward
U
انتقال به عقب
shift forward
U
انتقال به جلو
shift of a curve
U
انتقال یک منحنی
power transmission
U
انتقال قدرت
portability
U
قابلیت انتقال
positive transfer
U
انتقال مثبت
transmination
U
انتقال امین
transitivity
U
انتقال پذیری
transition time
U
زمان انتقال
transition probability
U
احتمال انتقال
transition period
U
دوره انتقال
positive transference
U
انتقال مثبت
transition moment
U
گشتاور انتقال
power transmission
U
انتقال انرژی
transferrer
U
انتقال دهنده
shift of a tax
U
انتقال مالیات
tax shifting
U
انتقال مالیات
shift out
U
انتقال به بیرون
transfer function
U
تابع انتقال
transfer interpreter
U
مفسر انتقال
transfer ladle
U
پاتیل انتقال
transfer rate
U
نرخ انتقال
transfer orbit
U
مدار انتقال
transfer machine
U
دستگاه انتقال
transfer medium
U
رسانه انتقال
transfer of capital
U
انتقال سرمایه
transfer of learning
U
انتقال یادگیری
transfer of technology
U
انتقال تکنولوژی
transfer of training
U
انتقال اموزش
transfer switch
U
کلید انتقال
transfer address
U
ادرس انتقال
social transmission
U
انتقال اجتماعی
transferee
U
انتقال گیرنده
synchronous transmission
U
انتقال همزمان
tactical march
U
انتقال جنگی
technology transfer
U
انتقال تکنولوژی
telegraphic transfer
U
انتقال تلگرافی
transfer time
U
مدت انتقال
thought transference
U
انتقال فکر
transfer time
U
زمان انتقال
to carry over
U
انتقال دادن
transfer table
U
میز انتقال
transfer operation
U
عمل انتقال
transmissibility
U
قابلیت انتقال
demographic transition
U
انتقال جمعیتی
evocate
U
انتقال دادن
transmissive
U
انتقال یافته
transmissive
U
قابل انتقال
file transfer
U
انتقال فایل
gold flow
U
انتقال طلا
grantee
U
انتقال گیرنده
grantor
U
انتقال دهنده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com