Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
in prospect
U
انتظار داشته
in prospective
U
انتظار داشته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
par for the course
<idiom>
U
تنها چیزیکه انتظار داشته
Those who play with edged tools must expect to be .
<proverb>
U
کسى نه با وسائل تیز بازى مى کند باید انتظار بریده شدن دستش را داشته باشد .
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas..
<proverb>
U
کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Other Matches
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness.
U
نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
One day I want to have a horse of my very own.
U
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
delta clock
U
که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
attends
U
انتظار کشیدن انتظار داشتن
attend
U
انتظار کشیدن انتظار داشتن
attending
U
انتظار کشیدن انتظار داشتن
holding position
U
وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
waiting position
U
ایستگاه انتظار قایقهای گشتی سریع السیر حالت انتظار یااماده باش قایقهای گشتی
expectance
U
انتظار
prospect
U
انتظار
prospecting
U
انتظار
prospected
U
انتظار
prospects
U
انتظار
anticipation
U
انتظار
expectantly
U
با انتظار
expectation
U
انتظار
expectations
U
انتظار
ready line
U
خط انتظار
expectancy
U
انتظار
wait time
U
زمان انتظار
wait state
U
وضعیت انتظار
to my great surprise
U
برخلاف انتظار من
to look forward to
U
انتظار داشتن
redezvous
U
محل انتظار
waiting-room
U
اتاق انتظار
rendezvous area
U
موضع انتظار
in the cards
<idiom>
U
انتظار داشتن
wait state
U
حالت انتظار
beyond the pale
<idiom>
U
دوراز انتظار
anticipatory
U
در حال انتظار
waiting list
U
لیست انتظار
waiting-room
U
اطاق انتظار
waiting-rooms
U
اطاق انتظار
waiting lists
U
لیست انتظار
waiting time
U
زمان انتظار
reception room
U
اتاق انتظار
waiting room
U
اطاق انتظار
reception rooms
U
اتاق انتظار
lobbies
U
سالن انتظار
expectancy chart
U
نمودار انتظار
ante-chamber
U
اتاق انتظار
lobbied
U
سالن انتظار
error of expectation
U
خطای انتظار
cooling period
U
زمان انتظار
aspiration level
U
سطح انتظار
anticipative
U
درحالت انتظار
anticipated
<adj.>
U
انتظار می رود
estimated
<adj.>
U
انتظار می رود
expected
<adj.>
U
انتظار می رود
standbys
U
حالت انتظار
standby
U
حالت انتظار
presumable
<adj.>
U
انتظار می رود
probable
<adj.>
U
انتظار می رود
lobby
U
سالن انتظار
expectancy table
U
جدول انتظار
expectative
U
مورد انتظار
anteroom
U
اطاق انتظار
anterooms
U
اطاق انتظار
inopinate
U
انتظار نداشته
half pay
U
حق انتظار خدمت
bide
U
در انتظار ماندن
ante-rooms
U
اطاق انتظار
nonpay status
U
حالت انتظار خدمتی
on deck
U
در انتظار نوبت شنا
anticipated price
U
قیمت مورد انتظار
means end expectation
U
انتظار وسیله- هدف
likly
U
انتظار داشتنی مناسب
intended saving
U
پس انداز مورد انتظار
anticipated profit
U
سود مورد انتظار
beyond one's expectation
U
مافوق انتظار کسی
expected value
U
ارزش مورد انتظار
expected price
U
قیمت مورد انتظار
anticipated inflation
U
تورم مورد انتظار
expected frequency
U
فراوانی مورد انتظار
look forward
U
انتظار چیزی را داشتن
sales expectations
U
فروش مورد انتظار
one anxious week of waiting
U
یک هفته انتظار با نگرانی
in prospect
U
مورد انتظار
[در برنامه ]
point spread
U
امتیاز قابل انتظار
to look forward to something
U
انتظار چیزی را داشتن
suit up
U
ذخیره در انتظار بازی
tempo stroll variation
U
واریاسیون صبر و انتظار
to look forward expectantly to the future
U
با انتظار به آینده نگاه کردن
hold forth
U
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
speculating
U
انتظار سودو زیاد داشتن
intended investment
U
سرمایه گذاری مورد انتظار
fractional antedating goal response
U
خرده پاسخ انتظار هدف
awaiting aircraft availability
U
زمان انتظار درخط تعمیر
waited
U
انتظار کشیدن معطل شدن
to have arrived
[expected moment]
U
رسیدن
[به زمان انتظار رفته]
profiteer
U
فردیکه انتظار سودزیاد دارد
profiteers
U
فردیکه انتظار سودزیاد دارد
expects
U
انتظار داشتن منتظر بودن
awaiting
U
منتظر شدن انتظار داشتن
promise
U
نوید انتظار وعده دادن
promises
U
نوید انتظار وعده دادن
expecting
U
انتظار داشتن منتظر بودن
expected
U
انتظار داشتن منتظر بودن
expect
U
انتظار داشتن منتظر بودن
awaits
U
منتظر شدن انتظار داشتن
awaited
U
منتظر شدن انتظار داشتن
await
U
منتظر شدن انتظار داشتن
speculate
U
انتظار سودو زیاد داشتن
speculated
U
انتظار سودو زیاد داشتن
speculates
U
انتظار سودو زیاد داشتن
product life expectancy
U
عمر مورد انتظار محصول
waits
U
انتظار کشیدن معطل شدن
wait
U
انتظار کشیدن معطل شدن
taxi stand
U
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
queuing theory
U
نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
I look forward to receiving your reply.
U
من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
cabstand
[American E]
U
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
central tendency
U
احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
a further 50 are in prospect
U
۵۰ تای دیگر مورد انتظار هستند
envisages
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
taxi rank
[British E]
U
توقفگاه تاکسی
[برای انتظار مسافر]
envisaged
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisaging
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
envisage
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
ready cap
U
حالت انتظار هواپیمای جنگنده برای پرواز
deliver the goods
<idiom>
U
موفق درانجام کاری که خوب انتظار میرود
lounger
U
کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
Perhaps you are waiting for the plums fall into your mouth.
U
لابد انتظار داری که لقمه را بجوند ودهانت بگذارند
get away with murder
<idiom>
U
انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
hydroxide
U
داشته باشد
keep your peck up
U
دل داشته باشد
kept
U
نگاه داشته
worksheet
U
ی داشته باشد
you bet
U
یقین داشته باش
tripod
U
چیزی که سه پایه داشته
tripods
U
چیزی که سه پایه داشته
keep your peck up
U
جرات داشته باشید
if any
U
اگر داشته باشد
be a man
U
مردانگی داشته باشید
he has passed the chair
U
ریاست داشته است
immediate
U
پردازش داده پس از ایجاد آن و نه انتظار برای پاس ساعت یا زمان سنگرون
he had need remember
U
بایستی بخاطر داشته باشید
Keep an eye on things.
U
هوای کاررا داشته باش
frothily
U
بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
irrelatively
U
بی انکه وابستگی داشته باشد
Be of good courage .
U
قوت قلب داشته باشید
pent up
U
دریک جا نگاه داشته شده
As much as you wish to have .
U
هر قدر که میل داشته با شید
Be patient .
U
صبر داشته باش ( حوصله کن )
ineffectively
U
بی انکه اثری داشته باشد
He has become too big for his boots. He is getting above himself .
U
هوا( یابو ) ورش داشته
the u kingdom
U
کشوری که پادشاه داشته باشد
the u states
U
کشوری که پادشاه داشته باشد
hang
U
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs
U
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
parallel
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallelled
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
Moderation in all things.
<proverb>
U
در همه چیز اعتدال داشته باش.
carbuncles
U
لعلی که تراش محدب داشته باشد
parallels
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
walk (all) over
<idiom>
U
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
parallelling
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
unauthorized
U
آنچه باید مجوز داشته باشد
paralleled
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
irrelevantly
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
paralleling
U
اگر به توجه نیاز داشته باشند
numbly
U
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
ukase
U
فرمان امیراتور که قوت قانونی داشته
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
U
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
incomparably
U
بدون اینکه نظر داشته باشد
carbuncle
U
لعلی که تراش محدب داشته باشد
It is immaterial how rich he may be .
U
مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
for no p reason
U
بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
it is in good keep
U
خوب نگاه داشته یاحفافت شونده
eye cup
U
فرفی که چشم رادران نگاه داشته
Make sure the statuette doesnt topple over .
U
هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
roundelay
U
تصنیف یاسرودی که برگردان داشته باشد
harpy
U
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
harpies
U
جانوری که تن ورخسار زن وبال وچنگال مرغ را داشته
large ship
U
کشتی که بیش از 731 مترطول داشته باشد
nutritiously
U
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
four in hand
U
گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
on occasion
U
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
reefer
U
خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد
actual job
[job held]
[occupation held]
U
پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
You cannot have it both ways .
<proverb>
U
نمى توانى هم این را داشته باشى هم آنرا .
pointlessly
U
بی انکه معنی ویژه یا لطفی داشته باشد
corporator
U
گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
corporate town
U
شهری که حقوق بلدی داردومیتواندشهرداری داشته باشد
titular charge daffaires
U
کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
reefers
U
خودرویی که اطاقک عایق حرارت داشته باشد
gazebo
U
عمارت تابستانی که چشم اندازخوبی داشته باشد
nutritively
U
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
Whay keep a dog and bark yourself?.
<proverb>
U
چرا سگ نگه داشته اى و خود پارس مى کنى؟.
inefficaciously
U
ناسودمندانه بی انکه سودیا فایدهای داشته باشد
four by four
U
خودرو چهارچرخی که هرچهارچرخ ان نیرو داشته باشد
fieldsman
U
کسیکه دربازی توپ رانگاه داشته برمیگرداند
pay d.
U
خاک زرداریاسیم دارکه شستن ان صرف داشته باشد
i insist on your being present
U
جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
toneme
U
لفظی که درالسنه اهنگی تلفظ خاصی داشته باشد
Would you care for a cup of coffee?
U
آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
chimaera
U
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
chimeras
U
جانوری که سرشیر وبدن ببرودم مار داشته است
alternated
U
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com