Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
chiasma
U
امیزش ازمیان یا از پهنا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
incrossbreed
U
تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
from among
U
ازمیان
surmounts
U
ازمیان برداشتن
to sweep away
U
ازمیان برداشتن
across
U
ازمیان ازوسط
from the dead
U
ازمیان مردگان
surmounting
U
ازمیان برداشتن
surmounted
U
ازمیان برداشتن
To co away with . To remove. To eliminate .
U
ازمیان برداشتن
To be lost . To disappear .
U
ازمیان بر افتادن
wipe
U
ازمیان بردن
to pass off
U
ازمیان رفتن
wiped
U
ازمیان بردن
wipes
U
ازمیان بردن
wiping
U
ازمیان بردن
abrogate
U
ازمیان بردن
abolish
ازمیان بردن
surmount
U
ازمیان برداشتن
abrogates
U
ملغی ازمیان بردن
to get anything out of the way
U
کاری را ازمیان برداشتن
abolishes
U
ازمیان بردن منسوخ کردن
abolishing
U
ازمیان بردن منسوخ کردن
broadways
U
از پهنا
breadthways
U
از پهنا
amphleness
U
پهنا
broad
U
پهنا
flatways
U
از پهنا
flatwise
U
از پهنا
narrower
U
کم پهنا
broadest
U
پهنا
broader
U
پهنا
crossways
U
از پهنا
breadth
U
پهنا
width
U
پهنا
expanses
U
پهنا
expanse
U
پهنا
widthways
U
از پهنا
crosswise
U
از پهنا
narrow
U
کم پهنا
narrowed
U
کم پهنا
narrowest
U
کم پهنا
to wriggle one's way
U
بزحمت ازمیان گروهی بیرون امدن
embryoctony
U
ازمیان بردن یافاسدکردن جنین درزهدان
mesokurtic
U
میانه پهنا
widening
U
اضافه پهنا
cross fall
U
شیب در پهنا
oblong
U
دراز پهنا
oblongs
U
دراز پهنا
half width
U
نیم پهنا
amalgamation
U
امیزش
farrago
U
امیزش
combination
U
امیزش
mixing
U
امیزش
haunts
U
امیزش
haunt
U
امیزش
association
U
امیزش
associations
U
امیزش
intercommunion
U
امیزش
intercourse
U
امیزش
slewing rate
U
نرخ عبور یک کاغذ سفید ازمیان چاپگر
carpet width
U
پهنا و عرض فرش
incommunicatively
U
بطور کم امیزش
immiscible
U
امیزش ناپذیر
mixtures
U
ترکیب امیزش
immix
U
امیزش یافتن
incommunicative
U
بی معاشرت و بی امیزش
intercommunicate
U
امیزش کردن
intercommon
U
امیزش کردن
mixture
U
ترکیب امیزش
conviviality
U
قابلیت امیزش
insociable
U
غیرقابل امیزش
oxygenation
U
امیزش با اکسیژن
admix
U
امیزش کردن
mixing valve
U
دریچه امیزش
miscible
U
امیزش پذیر
sexual intercourse
U
امیزش جنسی
hard up
U
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
demoratize
U
بی جرات کردن ازمیان بردن حس شهامت وانتظامات ارتش
hard-up
U
جاده شیب دارکه ازمیان پیش ساحل بگذرد
cross section
U
نیمرخ پهنا مقطع موثر
converses
U
مذاکره کردن امیزش
converse
U
مذاکره کردن امیزش
to keep company
U
باهم امیزش کردن
conversed
U
مذاکره کردن امیزش
conversing
U
مذاکره کردن امیزش
immiscibly
U
بطور امیزش ناپذیر
rub shoulders with others
U
با مردم امیزش کردن
aspects
U
نرخ پهنا به ارتفاع تصاویر پیکس
aspect
U
نرخ پهنا به ارتفاع تصاویر پیکس
admix
U
مخلوط شدن امیزش کردن
speech synthesis
U
ترکیب کلام امیزش سخن
outcross
U
امیزش کردن دو جنس مختلف با هم
flatlings
U
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
flatling
U
زده شده از طرف پهن اسلحه از پهنا
facial index
U
نسبت بین پهنا و طول صورت ضرب در عدد صد
nitrosulphuric
U
ساخته شده از امیزش تیزاب و جوهر گوگرد
hash
U
گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
to walk the chalk
U
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
e f t a (european free trade association
U
فنلاند که تعرفه گمرکی و سود بازرگانی را درمعاملات فیمابین خود ازمیان برداشته اند
incross
U
اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
p sexual relations
U
امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
logogriph
U
نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
associate
U
امیزش کردن معاشرت کردن
associated
U
امیزش کردن معاشرت کردن
associating
U
امیزش کردن معاشرت کردن
associates
U
امیزش کردن معاشرت کردن
mixable
U
امیزش پذیر امتزاج پذیر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com