English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 219 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
whoa U امر به توقف دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
swap U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopped U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops U توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
measure U توقف رخ دادن چیزی
inhibit U توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
inhibits U توقف رخ دادن یک فرآیند یا جلوگیری از انجام عملیات در مدار مجتمع یا دروازه .
prevent U توقف رخ دادن چیزی
prevented U توقف رخ دادن چیزی
preventing U توقف رخ دادن چیزی
prevents U توقف رخ دادن چیزی
termination U خاتمه دادن یا توقف
interrupt U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupting U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupts U توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
run on U ادامه دادن متن بدون توقف
Other Matches
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
stand fast U فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
stop U توقف
insolvency U توقف
stand U توقف
syncope U توقف
cessation U توقف
stopped U توقف
paused U توقف
pauses U توقف
stoppages U توقف
interrupting U توقف
stoppage U توقف
halt U توقف
halted U توقف
halts U توقف
interrupt U توقف
stopping U توقف
interrupts U توقف
pause U توقف
tarriance U توقف
parks U توقف
stop code U کد توقف
suspension U توقف
parked U توقف
suspensions U توقف
commorant U توقف
pausing U توقف
park U توقف
flag stop U توقف
stopple U توقف
stops U توقف
interruption U توقف
interruptions U توقف
suspension of payment U توقف
halting place U توقف گاه
cease U ایست توقف
park U محل توقف
parks U محل توقف
closer U ایست توقف
ceased U ایست توقف
ceases U ایست توقف
ceasing U ایست توقف
closes U ایست توقف
closest U ایست توقف
parked U محل توقف
stayed U توقف مکث
to sojourn [formal] [in a place as a visitor] U توقف کردن
bankruptcies U توقف بازرگان
bankruptcy U توقف بازرگان
stopcocks U وسیله توقف
stopcock U وسیله توقف
slack U توقف درحرکت
continuously U بدون توقف
slackest U توقف درحرکت
slacks U توقف درحرکت
stayed U توقف کردن
stay U توقف مکث
stay U توقف کردن
ports of call U بندر توقف
port of call U بندر توقف
close U ایست توقف
stop instruction U دستورالعمل توقف
stop mechanism U مکانیزم توقف
stoppage of the game U توقف بازی
come down gracefully U توقف منضبط
sudden stoppage U توقف ناگهانی
suspensive U درحال توقف
thermal critical point U نقطه توقف
carport U توقف گاه
break point U نقطه توقف
break key U کلید توقف
black induction U توقف القا
bar stop U توقف میله
stop bit U بیت توقف
dead halt U توقف مطلق
halt instruction U دستورالعمل توقف
hemostasis U توقف خونریزی
idle period U زمان توقف
no waiting U توقف ممنوع
nonstop U بدون توقف
parking place U جایگاه توقف
payment stopped U توقف پرداخت
down time U زمان توقف
program stop U توقف برنامه
failure U توقف کردن
failures U توقف کردن
stop sign U علامت توقف
lay by U منطقه توقف
until stop [up to the stop] U تا جای توقف
lay-by U منطقه توقف
no parking U توقف ممنوع
lay-bys U منطقه توقف
no end <idiom> U پی درپی بدون توقف
shut down point U نقطه توقف تولید
pull up U توقف کردن [اتومبیل]
stop over U توقف کوتاه مدت
cardiac arrest U توقف ناگهانی قلب
cardiac arrests U توقف ناگهانی قلب
blocked U توقف رویدادن چیزی
block U توقف رویدادن چیزی
hold back U توقف مانع شدن
machine down time U زمان توقف ماشین
machine idle time U زمان توقف ماشین
hang up U معوق شدن توقف
time in U ادامه بازی پس از توقف
stop U توقف انجام کار
stopped U ایستادن توقف کردن
avast U ایست توقف کنید
off one's back <idiom> U توقف آزار رساندن
slow-down <idiom> U به توقف کامل نرسیدن
stop dead/cold <idiom> U سریع توقف کردن
stop U ایستادن توقف کردن
stopped U توقف انجام کار
stopping U ایستادن توقف کردن
blocks U توقف رویدادن چیزی
hang-up U معوق شدن توقف
hang-ups U معوق شدن توقف
a thorugh train U قطار بدون توقف
stops U توقف انجام کار
stops U ایستادن توقف کردن
stopping U توقف انجام کار
stop off <idiom> U توقف بین راه
rests U توقف فرمان ازاد
hovered U درحال توقف پر زدن
hovers U درحال توقف پر زدن
rest U توقف فرمان ازاد
hover U درحال توقف پر زدن
snowplow U توقف با بردن پاشنه ها بعقب
powering U توقف منبع تغذیه الکتریکی
powers U توقف منبع تغذیه الکتریکی
nonprogrammed halt U توقف برنامه ریزی نشده
signal box U توقف گاه متصدی علائم
adjustable stop U توقف قابل تنظیم [مهندسی]
interval U توقف کوتاه بین دو عمل
powered U توقف منبع تغذیه الکتریکی
give pause to <idiom> U باعث توقف وفکر شدن
interactive U نقاط توقف را تنظیم کند
signal boxes U توقف گاه متصدی علائم
power U توقف منبع تغذیه الکتریکی
dwells U محل توقف توقفگاه استراحت
dwells U ساکن شدن زمان توقف
intercity train U قطار بین شهری با توقف
protect U توقف آسیب دیدن چیزی
outer fix U محوطه توقف خارجی هواپیما
dwelled U ساکن شدن زمان توقف
protecting U توقف آسیب دیدن چیزی
protects U توقف آسیب دیدن چیزی
lie to U درجهت باد توقف کردن
dwell U محل توقف توقفگاه استراحت
lay over U در نیمه راه توقف کردن
dwell U ساکن شدن زمان توقف
jump stop U توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
stops U توقف منزلگاه بین راه
checks U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
stopping U توقف منزلگاه بین راه
checked U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
check U خطا یا توقف کوچک در فرآیند
hole high U توقف گوی در کنار سوراخ
dwelled U محل توقف توقفگاه استراحت
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
stopped U توقف منزلگاه بین راه
stop U توقف منزلگاه بین راه
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
hangup U توقف ناگهانی برنامه جاری
ramps U منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
stayer U کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
How long does the train stop here? U چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
ending U عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
endings U عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
continuous U آنچه بدون توقف ادامه یابد
jam U توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
Does the train stop in London? U آیا قطار در لندن توقف دارد؟
jams U توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
bar U توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
stoplights U چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
bars U توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
jammed U توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
stoplight U چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
bar U توقف کسی برای انجام کاری
prints U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
printed U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
print U توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
ramp U منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
bars U توقف کسی برای انجام کاری
phaseout U توقف کار یا فراوری بطور مرحلهای
kills U دستور توقف کار کامپیوتر در حین اجرا
on the fly U در حین اجرای برنامه بدون توقف اجرا
ramps U محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
traffic island U بلندی وسط خیابان مخصوص توقف پیاده رو
What platform does the train from York arrive at? U قطار یورک در کدام سکو توقف می کند؟
kill U دستور توقف کار کامپیوتر در حین اجرا
break down U توقف انجام کار به علت خطای مکانیکی
marina U لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
marinas U لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com