English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
What do you feel like having today? U امروز تو به چه اشتها داری؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dude ranch U گله داری واسب سواری وحشم داری
statecraft U کشور داری ملک داری
You deserve it. U حق داری ( استحقاق آنرا داری )
collapse capitalism U فروپاشی سرمایه داری سقوط سرمایه داری
relish U اشتها
relishes U اشتها
relishing U اشتها
appetite [for] U اشتها [به]
anorexic U کم اشتها
anorexic U بی اشتها
jadish U بی اشتها
appetites U اشتها
orexis U اشتها
relished U اشتها
jaded U بی اشتها
appetite U اشتها
marxist economics U نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
starters U اشتها آورها
heartily U از روی اشتها
anorexic U داروی اشتها کم کن
appetites U اشتها ارزو
appetitive U اشتها اور
appetize U به اشتها اوردن
appetite U اشتها ارزو
to not feel hungry [to not like having anything] U اصلا اشتها نداشتن
to give somebody an appetite U کسی را به اشتها آوردن
to whet appetite U اشتها صاف کردن
to have an appetite for something U اشتها به چیزی داشتن
stomach U اشتها تحمل کردن
stomached U اشتها تحمل کردن
stomaching U اشتها تحمل کردن
stomachs U اشتها تحمل کردن
to sharpen one's appetite U اشتها صاف کردن
stomachic U اشتها اور شربت اشتهااور
Onions stimulate the appetite. U پیاز اشتها راتحریک می کند
starters U پیش غذاها. اشتها آورها
suppressant U داروی جلوگیر [مثال اشتها]
He hasn't had much of an appetite lately. U به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
ghrelin [hunger hormone] U گرلین [هورمون اشتها آور] [بیوشیمی]
this day U امروز
to day U امروز
it is nowrooz to day U امروز
toad eater U امروز
today U امروز
aperitif U نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
today of all days U مخصوصا امروز
this morning U امروز بامداد
Today me, tomarrow thee. <proverb> U امروز من,فردا تو .
This very day . U همین امروز
there was no mail to day U امروز کاغذنداشتیم
this d. a week U یک هفته از امروز
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
he wears a new suit to day U امروز جامه
nowaday U مال امروز
He was not supposed to come today . U قرارنبود امروز بیاید
A week from today U هفت روز پس از امروز
there was no mail to day U امروز پست نبود
this da y month U یک ماه دیگر از امروز
I need them today. من آنها را امروز میخواهم.
What is todays date ? U تاریخ امروز چیست ؟
Today I took laxatives. U امروز مسهل خورده ام.
i have no work today U امروز کاری ندارم
he is in to day U امروز در خانه است
My voice is not clear today. U صدایم امروز صاف نیست
never put off till tomorrow what may be done today <proverb> U کار امروز به فردا مفکن
present maid prospective bride U دوشیزه امروز عروس فردا
Have you had a blowle movement today ? U شکمتان امروز کار کرده ؟
Never put off tI'll tomorrow what you can do today . U کار امروز را به فردا نیانداز
romaika U رقص ملی یونان امروز
romaic U زبان بومی یونان امروز
I am very busy today . U امروز خیلی کار دارم
He is in no condition (not fit)to work. U امروز خیلی سر حالم ( شنگول )
She wont show up today. U امروز پیدایش نمی شود
I'll be at home today . U امروز منزل خواهم بود
Delays are dangerous. <proverb> U کار امروز به فردا مینداز.
the press of modern life U فشارو نیازمندیهای زندگی امروز
do you want it done to day U ایا میخواهید امروز کرده شود
I am [will be] busy this afternoon . امروز بعد از ظهر وقت ندارم.
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
we had a heavy p to day U امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
We wI'll be notified(informed)of the results today. U امروز جواب کار معلوم می شود
I am in an exuberant mood today . U امروز خیلی کیفم کوک است
Dont leave off tI'll tomorrow what you can do today . U کار امروز به فردا مگذار (میفکن )
It is foul weather today . U امروز هوا خیلی گند است
I'll get there when I get there. <proverb> U حالا امروز نه فردا [عجله ای ندارم]
She was off hand with me today. U امروز بامن سر سنگین بود ( بی اعتنا ء )
I weighed myself today . U امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
Today's weather is mild by comparison. U در مقایسه هوای امروز ملایم است.
Today is my lucky day. U امروز روز خوش بیاری من است
It is a cool day today. U امروز هوا خنک کرده است
We had a nice long walk today. U امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
To regain consciousness. to come to. U امروز حال وحوصله کارکردن ندارم
capitalism U کاپیتالیزم سیستم سرمایه داری سیستم سرمایه گرایی سرمایه داری
So what's today? U امروز چه خبر [تازه ای] است؟ [اصطلاح روزمره]
Can I go earlier today, just as a special exception? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
It is due to be signed this afternoon . قرار است امروز بعد از ظهر به ا مضاء برسد .
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb> U آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
This is important, not only today, but also and especially for the future. U این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
there is no time like the present <idiom> U سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
It doesn't matter where you get your appetite as long as you eat at home. <proverb> U بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم. [ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
Babbage U nelrhC Babbage مخترع انگلیسی اولین ماشین حساب خودکار و قالب اصلی کامپیوترهای دیجیتالی امروز
Thank God it's Friday! [TGIF] U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank goodness U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
tensility U کش داری
blind man's buff U از من داری
bigamy U دو زن داری
wet storage U تر داری
grittiness U شن داری
continenece U خود داری
stigmatism U خال داری
cellarge U حق انبار داری
wakefulness U شب زنده داری
tenure U اجاره داری
leasehold U اجاره داری
bulkiness U جثه داری
vigil U شب زنده داری
vigils U شب زنده داری
night waking U شب زنده داری
spinosity U سیخ داری
bursary U خزانه داری
retenv U خود داری
rhythmicity U نواخت داری
conchiferous U داری صدف
Exchequer U خزانه داری
serrulation U دندانه داری
slaveholding U برده داری
capitalism U سرمایه داری
wake U شب زنده داری
waked U شب زنده داری
wakes U شب زنده داری
quartermasters U سررشته داری
bean caper U پیرسن داری
bank protection U ساحل داری
menage U خانه داری
anti capitalist U ضد سرمایه داری
angulation U زاویه داری
angularity U زاویه داری
sang froid U خود داری
angularity U گوشه داری
quartermaster U سررشته داری
blind mans buff U ازمن داری
viscosity U شیره داری
abstinence;or abstinency U خود داری
treasury U خزانه داری
bulkiness U تنه داری
treasurership U خزانه داری
treasury general U خرانه داری کل
tresury general U خزانه داری کل
trusteedhip U امانت داری
thrift U خانه داری
leasing U اجاره داری
charge U عهده داری
self restraint U خود داری
refusal U خود داری رد
fasting U روزه داری
housekeeping U خانه داری
refusals U خود داری رد
lucubration U شب زنده داری
dry storage U خشک داری
incumbency U عهده داری
charges U عهده داری
fisk U خزانه داری
house work U خانه داری
household art U هنرخانه داری
tenancies U اجاره داری
tenancy U اجاره داری
vigilance U شب زنده داری
creaminess U خامه داری
notbility U خانه داری
farming U مزرعه داری
non commital U خود داری
patchiness U وصله داری
slavery U برده داری
pernoctation U شب زنده داری
sang-froid U خود داری
trusteeship U امانت داری
bursaries U خزانه داری
communism U مردم داری
altruism U همگونه داری
You have cobwebs in your head. <idiom> U تو گچ تو سرت داری. [اصطلاح]
succulence U اب داری حالت ابکی
bourgeoisie U سرمایه داری بورژوازی
capitalistic U منسوب به سرمایه داری
chests U تابوت خزانه داری
quartermaster U رسته سررشته داری
To keep late nights [hours] شب زنده داری کردن
quartermasters U رسته سررشته داری
Chancellor of the Exchequer U وزیر خزانه داری
holding U متصرفی اجاره داری
Chancellors of the Exchequer U وزیر خزانه داری
wakes U شب زنده داری کردن
capitalism U رژیم سرمایه داری
baby-sitting U بچه داری کردن
keep U حفافت امانت داری
baby-sat U بچه داری کردن
keeps U حفافت امانت داری
baby sit U بچه داری کردن
refrains U خود داری کردن
chest U تابوت خزانه داری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com