Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
roadworthy
U
اماده مسافرت قابل سفر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
treks
U
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trek
U
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekked
U
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
trekking
U
کوچ مسافرت باگاری بازحمت حرکت کردن باسختی واهستگی مسافرت کردن
roadability
U
راهواری قابل مسافرت در جاده
trips
U
مسافرت مسافرت کردن
tripped
U
مسافرت مسافرت کردن
trip
U
مسافرت مسافرت کردن
the incidents of a journey
U
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
ready reserve
U
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
notices
U
قابل توجه دستور اماده باش
noticing
U
قابل توجه دستور اماده باش
noticed
U
قابل توجه دستور اماده باش
notice
U
قابل توجه دستور اماده باش
ground readiness
U
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
camels
U
مسافرت کردن باشتر
To travel night and day .
U
شب وروز مسافرت کردن
camel
U
مسافرت کردن باشتر
winterize
U
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
commuted
U
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
itinerate
U
سیار بودن مسافرت تبلیغاتی کردن
stow away
U
مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
commuting
U
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commutes
U
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
commute
U
مسافرت کردن بابلیط تخفیف دار
supercritical
U
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard
U
اماده توپگیری اماده برای توگیری
traveled
U
سفر کردن مسافرت کردن
travels
U
سفر کردن مسافرت کردن
travel
U
سفر کردن مسافرت کردن
to cut out
U
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
drafted
U
اماده کردن
provides
U
اماده کردن
preparations
U
اماده کردن
prepares
U
اماده کردن
to string up
U
اماده کردن
harness
U
اماده کردن
preparing
U
اماده کردن
readying
U
اماده کردن
prepare
U
اماده کردن
confect
U
اماده کردن
preparation
U
اماده کردن
harnessing
U
اماده کردن
readies
U
اماده کردن
readied
U
اماده کردن
unlimber
U
اماده کردن
harnessed
U
اماده کردن
provide
U
اماده کردن
to pickle a rod for
U
اماده کردن
get ready
U
اماده کردن
prime
U
اماده کردن
primed
U
اماده کردن
supplied
U
اماده کردن
drafts
U
اماده کردن
primes
U
اماده کردن
draft
U
اماده کردن
belay
U
اماده کردن
pre treatment
U
اماده کردن
make ready
U
اماده کردن
set
U
اماده کردن
sets
U
اماده کردن
setting up
U
اماده کردن
accommodated
U
اماده کردن
accommodates
U
اماده کردن
supply
U
اماده کردن
ready
U
اماده کردن
supplying
U
اماده کردن
outfit
U
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
outfits
U
سازو برگ اماده کردن تجهیز کردن
barnstorms
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorm
U
مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
knock-up
U
سردستی اماده کردن
gears
U
کردن اماده کارکردن
fitting out
U
اماده کردن ناو
trained
U
اماده کردن اسب
train
U
اماده کردن اسب
set up
U
اماده تیراندازی کردن
to fit with
U
اماده کردن برای
knock up
U
سردستی اماده کردن
knock-ups
U
سردستی اماده کردن
trains
U
اماده کردن اسب
gear
U
کردن اماده کارکردن
forespeak
U
قبلا اماده کردن
do up
U
اماده استفاده کردن
forearm
U
قبلا اماده کردن
forearms
U
قبلا اماده کردن
geared
U
کردن اماده کارکردن
spots
U
کشف کردن اماده پرداخت
make ready
U
اماده شدن حاضر کردن
to study up
U
خود را اماده امتحانات کردن
snow farming
U
اماده کردن پیست اسکی
to provide oneself
U
خودرا اماده یا مجهز کردن
forthcomming
U
اماده برای ارائه کردن
sensate
U
اماده پذیرش حس احساس کردن
spot
U
کشف کردن اماده پرداخت
get ready
U
اماده شدن حاضر کردن
make
U
درست کردن ساختن اماده کردن
prepares
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
prepare
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to gather up
U
جمع اوری کردن اماده کردن
redact
U
اماده چاپ کردن تحریر کردن
makes
U
درست کردن ساختن اماده کردن
preparing
U
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
to wind up
U
کوک کردن اماده کردن گلوله
marshaled
U
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshaling
U
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
marshal
U
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshals
U
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
marshalled
U
در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
winterization
U
اماده کردن برای کار در زمستان
edit
U
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
enarm
U
مسلح شدن اماده کارزار کردن
edit
U
اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited
U
اماده چاپ کردن تغییر دادن
edited
U
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
ramp alert
U
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
groom
U
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
grooms
U
اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
tropicalization
U
اماده کردن برای کار درمنطقه استوایی
aircraft arresting reset unit
U
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
mountee
U
اژیر مخصوص اماده کردن توپهای ناو
arm
U
مسلح کردن چاشنی کشیدن اماده انفجارکردن
disposable personal income
U
پولی که اماده خرج کردن یاپس انداز باشد
despatched
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
aircraft turn around
U
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
despatches
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
despatching
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
civilian preparedness for war
U
اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
dispatch
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatched
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatches
U
انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
set up
U
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
sketch
U
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketches
U
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
sketched
U
پیش نویس چیزی را اماده کردن طرح خلاصه
list
U
شیار کردن اماده کردن
dight
U
اماده کردن مجهز کردن
gird
U
اماده کردن محکم کردن
paddock
U
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
staging area
U
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
reception station
U
پست پذیرش و اماده کردن افراد جدید برای اعزام
paddocks
U
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
crammer
U
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
predigest
U
بزبان ساده وقابل فهم دراوردن برای استفاده اماده کردن
rig the ship
U
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
warning order
U
دستور اماده باش اعلام اماده باش
spooling
U
یلهای نوار اماده شدن قسمتی از سیستم جهت پردازش ان قرقره کردن
lineup
U
اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
journey
U
مسافرت
travel
U
مسافرت
traveled
U
مسافرت
travels
U
مسافرت
journeys
U
مسافرت
journeying
U
مسافرت
journeyed
U
مسافرت
locomotion
U
مسافرت
touring
U
مسافرت
tours
U
مسافرت
tour
U
مسافرت
toured
U
مسافرت
laager
U
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
dromomania
U
جنون مسافرت
visited
U
مسافرت معاینه
visits
U
مسافرت معاینه
jaunts
U
مسافرت کوچک
jaunt
U
مسافرت کوچک
visit
U
مسافرت معاینه
royal progress
U
مسافرت شاهانه
walkabouts
U
مسافرت پیاده
passport
U
اجازه مسافرت
trip ticket
U
بلیط مسافرت
walkabout
U
مسافرت پیاده
passports
U
اجازه مسافرت
river trip
U
مسافرت رودخانه ای
peregrinations
U
مسافرت دور
hitchhike
U
مسافرت مفتی
peregrination
U
مسافرت دور
travelogues
U
سخنرانی درباره مسافرت
Get ready for the journey(trip)
U
برای مسافرت حاضر شو
travelogs
U
سخنرانی درباره مسافرت
trial trip
U
مسافرت ازمایشی یا امتحانی
traversabel
U
سخنرانی درباره مسافرت
holiday at the seaside
[British]
U
مسافرت کنار دریا
train journey from ... over ... to ...
U
مسافرت با قطار از ... از راه ... به ...
trip ticket
U
برگه اجازه مسافرت
holiday by the seaside
[British]
U
مسافرت کنار دریا
sailings
U
مسافرت با قایق بادی
campaigned
U
مسافرت درداخل کشور
all-expense tour
U
مسافرت بسته بندی
campaign
U
مسافرت درداخل کشور
port
U
مامن مبدا مسافرت
travelogue
U
سخنرانی درباره مسافرت
sailed
U
مسافرت با قایق بادی
yachting
U
مسافرت با قایق تفریحی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com