English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
scholastic theology U الهیات قرنهای میانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
school doctor U استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
Other Matches
mediaeval ages U قرنهای میانه
pavis U سپربزرگی که در قرنهای میانه بکارمیبرندوسرتاپارامی پوشانید
mediaevalist U کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . U با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
In the course of the past centuries. U درطی قرنهای گذشته
divinities U الهیات
divinity U الهیات
theology U الهیات
theologians U متخصص الهیات
theologian U متخصص الهیات
physico theology U الهیات طبیعی
theolog U متخصص الهیات
theologically U از لحاظ الهیات
theology U علم دین الهیات
dogmatics U علم الهیات نظری
theologize U درعلم الهیات بحث کردن
theologue U متخصص الهیات دانشمند علم دین
fairish U میانه
median U میانه
allegretto a U میانه
mesne U میانه
mesocephalic U میانه سر
temperate U میانه رو
mesosomatic U میانه تن
mezzo U میانه
intermedial U میانه
moderated U میانه رو
median line U میانه
moderates U میانه رو
center piece U میانه
moderating U میانه رو
moderate U میانه رو
frugal U میانه رو
of a middling quality U میانه
mean U میانه
mediums U میانه
medium U میانه
meant U میانه
intermediate U میانه
tolerable U میانه
meanest U میانه
owl light U میانه
sober U میانه رو
soberly U میانه رو
middle weight U میانه
so-so U میانه
mn U میانه
middle-of-the-road U میانه رو
meaner U میانه
intermediate frequency U فرکانس میانه
tolerably U بطور میانه
Middle West U باختر میانه
intermediately U بطور میانه
mean radius U شعاع میانه
intermedium U میانه گیر
halfway line U خط میانه زمین
middle course U میانه روی
mesopic vision U دید میانه
mesolithic U میانه سنگی
mesokurtic U میانه پهنا
middlings U ارد میانه
moderateness U میانه روی
passably U بطور میانه
medium frequency U فرکانس میانه
to split the d. U میانه را گرفتن
temperateness U میانه روی
the middle finger U انگشت میانه
medial U میانه متوسط
halfback U بازیکن میانه
golden mean U میانه روی
meaner U میانه متوسط
moderation U میانه روی
temperance U میانه روی
middles U میانه میدان
middle U میانه میدان
averaging U میانه متوسط
mean U میانه متوسط
normal U میانه متوسط
waist U میانه ناو
moderated U میانه رو مناسب
moderates U میانه رو مناسب
moderating U میانه رو مناسب
average U میانه متوسط
bathyal U میانه ژرفی
meanest U میانه متوسط
average radius U شعاع میانه
averaged U میانه متوسط
moderate U میانه رو مناسب
moderately U بطور میانه
averages U میانه متوسط
waists U میانه ناو
meanest U متوسط میانه روی
meaner U متوسط میانه روی
to set two men at variance U میانه دو کس رابهم زدن
embroilment U میانه بهم زنی
bigeneric U میانه یا حد وسط دوجنس
interposition U دخالت میانه گیری
ambivert U ادم معتدل و میانه رو
embroils U میانه برهم زدن
embroiling U میانه برهم زدن
embroiled U میانه برهم زدن
mean U متوسط میانه روی
embroil U میانه برهم زدن
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons. U میانه دونفررا بهم زدن
to keep in with any one U با کسی میانه خوب داشتن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
centrist wing U طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
We are on very friendly terms . U میانه ماخیلی گرم است
To try to effect a reconciliation . between two people . U میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
mediaevalism U رسم ها وعقیدههای قرون میانه
middle body U قسمت میانه ناو یا کشتی
middlemen U نفر وسط صف ادم میانه رو
middleman U نفر وسط صف ادم میانه رو
averaging U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
interceding U میانجی شدن میانه گیری کردن
intercedes U میانجی شدن میانه گیری کردن
interceded U میانجی شدن میانه گیری کردن
intercede U میانجی شدن میانه گیری کردن
averaged U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averages U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
sea king U دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
barytone U کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
jainism U یکجوردین درهندکه میانه دین برهماودین بوداست
midcourse guidance U هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com