Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
infuse
U
القاء کردن بر انگیختن
infused
U
القاء کردن بر انگیختن
infuses
U
القاء کردن بر انگیختن
infusing
U
القاء کردن بر انگیختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fire
U
بیرون کردن انگیختن
fired
U
بیرون کردن انگیختن
fires
U
بیرون کردن انگیختن
stimulate
U
تهییج کردن انگیختن
stimulates
U
تهییج کردن انگیختن
stimulated
U
تهییج کردن انگیختن
excites
U
القاء کردن
implants
U
القاء کردن
implant
U
القاء کردن
inspires
U
القاء کردن
inspire
U
القاء کردن
inducing
U
القاء کردن
induce in
U
القاء کردن در
implanted
U
القاء کردن
induct
U
القاء کردن
induced
U
القاء کردن
implanting
U
القاء کردن
excite
U
القاء کردن
inducts
U
القاء کردن
induce
U
القاء کردن
inducting
U
القاء کردن
inducted
U
القاء کردن
induces
U
القاء کردن
instil doubts into one's mind
U
القاء شبهه کردن
instills
U
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instill
U
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instil
U
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instilled
U
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instilling
U
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
instils
U
کم کم تزریق کردن اهسته القاء کردن
urged
U
انگیختن
urge
U
انگیختن
impassion
U
بر انگیختن
impulse
U
بر انگیختن
motivate
U
انگیختن
urging
U
انگیختن
impulses
U
بر انگیختن
motivating
U
انگیختن
to stir up
U
انگیختن
occasions
U
انگیختن
occasioning
U
انگیختن
occasion
U
انگیختن
occasioned
U
انگیختن
incite
U
انگیختن
incites
U
انگیختن
motive
U
انگیختن
abrade
بر انگیختن
inciting
U
انگیختن
urges
U
انگیختن
to set on
U
انگیختن
motivated
U
انگیختن
motives
U
انگیختن
motivates
U
انگیختن
incited
U
انگیختن
motivate]
U
انگیختن
inanimate
U
انگیختن
to offer an excuse
U
بهانه انگیختن
to instigate something
[negative]
U
بر انگیختن
[کار بدی]
to instigate a programme of reforms
U
بر انگیختن برنامه اصلاحات
motivate
U
انگیختن موجب و سبب شدن
motivating
U
انگیختن موجب و سبب شدن
to pretend an excuse
U
عذر برانگیختن بهانه انگیختن
motivated
U
انگیختن موجب و سبب شدن
motivates
U
انگیختن موجب و سبب شدن
inductions
U
القاء
defeasance
U
القاء
infusions
U
القاء
cross talk
U
القاء
induction
U
القاء
implantation
U
القاء
inductance
U
القاء
inducing
U
القاء
induces
U
القاء
induced
U
القاء
infusion
U
القاء
excitation
U
القاء
induce
U
القاء
self induction
U
خود القاء
suggestions
U
پیشنهاد القاء
magnetic retenivity
U
القاء رماننس
autosuggestion
U
القاء بنفس
induce in
U
القاء شدن در
defeasible
U
قابل القاء
inspiration
U
وحی القاء
excitant
U
وسیله القاء
magnetic induction
U
القاء مغناطیسی
suggestion
U
پیشنهاد القاء
intinction
U
ریزش القاء
inductance
U
ضریب القاء
induction
U
برقراری القاء
induction method
U
طرز القاء
inductive action
U
اثر القاء
inductor
U
واسطه القاء
non inductive
U
عدم القاء
inductions
U
برقراری القاء
visual induction
U
القاء دیداری
inducing current
U
جریان القاء شده
induced oscillation
U
نوسان القاء شده
induced noise
U
پارازیت القاء شده
induced magnetism
U
مغناطیس القاء شده
induced field
U
میدان القاء شده
illusion of space
U
القاء خاصیت فضایی
induced radioactivity
U
رادیواکتیویته القاء شده
induced velocity
U
سرعت القاء شده
inductance
U
فرفیت القاء مغناطیسی
induced voltage
U
ولتاژ القاء شده
induction in air
U
القاء یا اندوکسیون در هوا
induction circuit
U
مدار القاء کننده
induced charge
U
بار القاء شده
induced current
U
جریان القاء شده
induced drag
U
پسای القاء شده
antenna inductance
U
القاء گری انتن
light induction
U
القاء تحریک نوری
induced field current
U
جریان تحریک القاء شده
induced electromotive force
U
نیروی الکتروموتوری القاء شده
induced magnetic field
U
میدان مغناطیسی القاء شده
induced conductivity
U
قابلیت هدایت القاء شده
capacitor start induction motor
U
موتور متناوب که رتور ان توسط ولتاژ القاء شده از سیم پیچ میدان تحریک میشود
induction current
U
جریان القاء شده جریان تحریک
lenz' law
U
جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
magnetic flux
U
فلوی مغناطیسی شار القاء شار مغناطیسی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com