Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
epenthesis
U
الحاق حرفی درمیان کلمه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
triliteral
U
کلمه سه حرفی
ends
U
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ended
U
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
end
U
عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
tetragraph
U
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
floating
U
غیر ثابت . حرفی که جدا از حرفی است که باید به آن وصل باشد
hyphens
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
logogriph
U
نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
search and replace
U
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
concatenate
U
الحاق الحاق کردن
worded
U
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word
U
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
least significant bit
U
رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
prefix
U
کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
statute at large
U
چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
prefixes
U
کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
worded
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmented
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
word
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmenting
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augments
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augment
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
marker
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
markers
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
Persian rug
U
[فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
to rime one word with another
U
یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
ring shift
U
جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
processor
U
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
hypertext
U
روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
syllables
U
جزء کلمه مقطع کلمه
synonyms
U
کلمه مترادف کلمه هم معنی
synonym
U
کلمه مترادف کلمه هم معنی
syllable
U
جزء کلمه مقطع کلمه
lsb
U
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
soft
U
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
enclitic
U
متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
softer
U
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
softest
U
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
keyword
U
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
shifted
U
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift
U
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifts
U
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
amid
U
درمیان
midst
U
درمیان
betwixt
U
درمیان
alternated
U
یک درمیان
twixt
U
درمیان
in between
U
درمیان
tween
U
درمیان
alternates
U
یک درمیان
alternate
U
یک درمیان
altern
U
یک درمیان
amidst
U
درمیان
between
U
درمیان
Every other day . On alternate days .
U
یکروز درمیان
interjects
U
درمیان انداختن
Among the people .
U
درمیان مردم
enclose
U
درمیان گذاشتن
interjecting
U
درمیان انداختن
interjected
U
درمیان انداختن
Every three days .
U
سه روز درمیان
triple space
U
دو خط درمیان کردن
enclosing
U
درمیان گذاشتن
encloses
U
درمیان گذاشتن
interlucent
U
درمیان درخشنده
interject
U
درمیان انداختن
double space
U
یک خط درمیان نوشتن
affiliating
U
درمیان خودپذیرفتن
affiliates
U
درمیان خودپذیرفتن
affiliated
U
درمیان خودپذیرفتن
every other d.
U
یک روز درمیان
affiliate
U
درمیان خودپذیرفتن
d. about
U
یک روز درمیان
every other day
U
یک روز درمیان
amid ships
U
درمیان کشتی
amidships
U
درمیان کشتی
among
U
درمیان درزمرهء
addenda
U
الحاق
addendum
U
الحاق
juncture
U
الحاق
annexation
U
الحاق
interpolation
U
الحاق
inset
U
الحاق
adhesion
U
الحاق
insertion
U
الحاق
concatenation
U
الحاق
additament
U
الحاق
subjunction
U
الحاق
adjunction
U
الحاق
joinder
U
الحاق
insets
U
الحاق
union
U
الحاق
incorporation
U
الحاق
joining
U
الحاق
juxtaposition
U
الحاق
merging
U
الحاق
unions
U
الحاق
interpolations
U
الحاق
softer
U
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softest
U
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft
U
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
midship
U
واقع درمیان کشتی
to stand across the road
U
درمیان جاده ایستادن
across
U
ازاین سو بان سو درمیان
adopting
U
درمیان خود پذیرفتن
alternated
U
یک درمیان امدن متناوب
mediates
U
درمیان واقع شدن
alternate
U
یک درمیان امدن متناوب
mediating
U
درمیان واقع شدن
adopts
U
درمیان خود پذیرفتن
cross file
U
یک درمیان در دو جهت قراردادن
medially
U
چنانکه درمیان باشد
adopt
U
درمیان خود پذیرفتن
mediated
U
درمیان واقع شدن
mediate
U
درمیان واقع شدن
alternates
U
یک درمیان امدن متناوب
lettered
U
حرفی
reviling
U
بد حرفی
triliteral
U
سه حرفی
taciturnity
U
کم حرفی
garrulity
U
پر حرفی
pauciloquy
U
کم حرفی
lexical
U
حرفی
incommunicativeness
U
کم حرفی
long tongue
U
پر حرفی
incommunicatively
U
با کم حرفی
monomial
U
تک حرفی
uniliteral
U
یک حرفی
irredentism
U
الحاق گرایی
appends
U
الحاق کردن
appending
U
الحاق کردن
appended
U
الحاق کردن
append
U
الحاق کردن
accession
U
الحاق حقوق
accessing
U
الحاق اضافه
accesses
U
الحاق اضافه
surcharge and falsify
U
الحاق و حذف
allocated
<adj.>
<past-p.>
U
الحاق شده
junction point
U
نقطه الحاق
attached
<adj.>
<past-p.>
U
الحاق شده
annexation of territory
U
الحاق سرزمین
incorporative
U
وابسته به الحاق
assigned
<adj.>
<past-p.>
U
الحاق شده
link up
U
عمل الحاق
link-up
U
عمل الحاق
link-ups
U
عمل الحاق
allotted
<adj.>
<past-p.>
U
الحاق شده
accessed
U
الحاق اضافه
affixed
<adj.>
<past-p.>
U
الحاق شده
link
U
الحاق ملحق
annexed
<adj.>
<past-p.>
U
الحاق شده
catena
U
الحاق کردن
enclosed
<adj.>
<past-p.>
U
الحاق شده
catenate
U
الحاق کردن
inserts
U
الحاق کردن
inserting
U
الحاق کردن
insert
U
الحاق کردن
augments
U
الحاق کردن
attributed
<adj.>
<past-p.>
U
الحاق شده
augmenting
U
الحاق کردن
augment
U
الحاق کردن
access
U
الحاق اضافه
augmented
U
الحاق کردن
affected
[added]
<adj.>
<past-p.>
U
الحاق شده
link
U
نقطه الحاق
junctions
U
نقطه الحاق
junction
U
نقطه الحاق
cycle
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
interscholastic
U
واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
pierglass
U
اینه قدی درمیان دوپنجره
storage interleaving
U
درمیان انباره جای دادن
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
intermediate
U
درمیان اینده مداخله کننده
break-ins
U
درمیان صحبت کسی دویدن
mediates
U
واقع درمیان غیر مستقیم
mediating
U
واقع درمیان غیر مستقیم
mediate
U
واقع درمیان غیر مستقیم
break in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
break-in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
mediated
U
واقع درمیان غیر مستقیم
epizootic
U
منتشر شونده درمیان جانوران
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
synoecy
U
اتحاد واتفاق الحاق
supplemented
U
الحاق زاویه مکمل
adhesion
U
الحاق دولتی به یک پیمان
supplements
U
الحاق زاویه مکمل
cross over point
U
نقطه الحاق مسیرها
object assembly test
U
ازمون الحاق قطعات
supplementing
U
الحاق زاویه مکمل
synoeky
U
اتحاد واتفاق الحاق
junctions
U
محل الحاق چهارراه
rendezvous area
U
نقطه الحاق یکانها
assembly
U
نقطه الحاق هوایی
junction
U
محل الحاق چهارراه
supplement
U
الحاق زاویه مکمل
four-letter word
U
واژهیچهار حرفی
who said so?
U
که چنین حرفی زد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com