English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
swingle U الت برای کوبیدن وپاک کردن لیفههای بذرک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to garble spices U ادویه رابازرسی وپاک کردن
clean-up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean up U عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
paver U کوبه برای کوبیدن سنگفرش
flax seed U بذرک
flax U بذرک
linseed meagreness U بذرک کوبیده
oil cake U سلف بذرک
rettery U جایی که بذرک را می خیسانند
maul U کوبیدن خرد کردن
fustigate U کوبیدن انتقاد کردن
smites U ذلیل کردن کوبیدن
smiting U ذلیل کردن کوبیدن
smite U ذلیل کردن کوبیدن
drive U سواری کردن کوبیدن
mauls U کوبیدن خرد کردن
mauled U کوبیدن خرد کردن
mauling U کوبیدن خرد کردن
drives U سواری کردن کوبیدن
pash U بازور پرتاب کردن کوبیدن
to stamp the snow off your boots U با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
squashes U کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
squashing U کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
squashed U کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
squash U کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
peg out U کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
appel U پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
megilp U روغن بذرک یا چیز دیگری که رنگ زن ها رنگ را باان می امیزند
indexing U استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
intubation U فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
liberal education U اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
personal U متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
diagnostics U اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
conferencing U اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
skimming U محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
stubbing U کوبیدن
stub U کوبیدن
thrashed U کوبیدن
forge U کوبیدن
pummels U کوبیدن
knocks U کوبیدن
stubbed U کوبیدن
pummeled U کوبیدن
pummeling U کوبیدن
pummelled U کوبیدن
forges U کوبیدن
thrash U کوبیدن
pummel U کوبیدن
bruising U کوبیدن
ram U کوبیدن
rammed U کوبیدن
rams U کوبیدن
bruises U کوبیدن
head knocking U کوبیدن سر
head banging U کوبیدن سر
stubs U کوبیدن
pummelling U کوبیدن
bruised U کوبیدن
thresh U کوبیدن
bruise U کوبیدن
grind U کوبیدن
grinds U کوبیدن
compaction U کوبیدن
thrashes U کوبیدن
knocked U کوبیدن
threshes U کوبیدن
peen U کوبیدن
flail U کوبیدن
to stomp U با پا کوبیدن
threshed U کوبیدن
threshing U کوبیدن
frap U کوبیدن
flailed U کوبیدن
flailing U کوبیدن
thrash or thresh U کوبیدن
flails U کوبیدن
knock U کوبیدن
step it U پای کوبیدن
step a dance U پای کوبیدن
nails U زدن کوبیدن
to step a dance U پای کوبیدن
berry U توت کوبیدن
pulverize U نرم کوبیدن
berries U توت کوبیدن
to step it U پای کوبیدن
pulverized U نرم کوبیدن
tatoo U خال کوبیدن
hoofs U پای کوبیدن
pulverizes U نرم کوبیدن
nail U با میخ کوبیدن
nail U زدن کوبیدن
pounded U کوبیدن اردکردن
pounding U کوبیدن اردکردن
pound U کوبیدن اردکردن
pounds U کوبیدن اردکردن
nailed U با میخ کوبیدن
smash U درهم کوبیدن
nailed U زدن کوبیدن
nails U با میخ کوبیدن
smashes U درهم کوبیدن
compaction U کوبش کوبیدن
to foot it U پای کوبیدن
To beat the air. To flog a dead horse. U آب در هاون کوبیدن
To stamp the ground . U با پا بزمین کوبیدن
stamper U اسباب کوبیدن
to carry water in a sieve U اب درهاون کوبیدن
pulverising U نرم کوبیدن
stampede U صدای کوبیدن پا
to beat a path U کوبیدن یک جاده
hoof U پای کوبیدن
stampeding U صدای کوبیدن پا
tattoo U خال کوبیدن
to f. a dead horse U اب درهاون کوبیدن
tattoos U خال کوبیدن
brad U بامیخ کوبیدن
stampedes U صدای کوبیدن پا
forging U برسندان کوبیدن
stampeded U صدای کوبیدن پا
panels U تخته کوبیدن
panel U تخته کوبیدن
to pound a long U کوبیدن و رفتن
tattooing U خال کوبیدن
pulverised U نرم کوبیدن
pulverises U نرم کوبیدن
to stamp [your foot] U پا به زمین کوبیدن
tattooed U خال کوبیدن
hammer U کوبیدن سخت کوشیدن
strickle U وسیله کوبیدن غلات
beats U شلاق زدن کوبیدن
stave U با چماق زدن کوبیدن
hammers U کوبیدن سخت کوشیدن
mallet U چکش زدن کوبیدن
hammered U کوبیدن سخت کوشیدن
to batter awall U کوبیدن یافروریختن دیواری
to smite on the anvil U روی سندان کوبیدن
knock down U باضربت بزمین کوبیدن
to stamp the ground U با پا روی زمین کوبیدن
to vaccinate a child U ابله بچهای را کوبیدن
jetting of piles U کوبیدن شمعها با فشار اب
beat U شلاق زدن کوبیدن
yerk U شلاق زدن کوبیدن
reed U شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
ikon U نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع
timed U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
stamps U پابزمین کوبیدن مهر زدن
dollies U کوبیدن پارچه با چوب رختشویی
He banged the table with his fist . He thumped the table . U با مشت کوبیدن روی میز
dolly U کوبیدن پارچه با چوب رختشویی
stamp U پابزمین کوبیدن مهر زدن
to stamp your foot U پای خود را محکم کوبیدن
to i. a child with vaccine U ابله بچه ایی را کوبیدن
whang U با صدای بلند زدن کوبیدن
to stamp [your feet] U با پاها محکم کوبیدن [راه رفتن]
anvils U روی سندان کوبیدن استخوان سندانی
anvil U روی سندان کوبیدن استخوان سندانی
spike past the block U ابشار را پشت پای مدافعان کوبیدن
to send round the hat U برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
juck work U کوبیدن میخ درکف و دیوارهای کانال به منظور ایجاد رسوب
leader U بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leaders U بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
deleting U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deletes U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
deleted U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
delete U کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن
vetoes U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed U حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
badminton U بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
commandeering U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
stripping U نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
commandeer U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
commandeered U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers U وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gas fittings U اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا
pre engage U ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
line up <idiom> U سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
overhauled U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
to pine for home U دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
overhauling U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls U برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
clearance diving U شیرجه رفتن برای پاک کردن مین شیرجه برای مین روبی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com