Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dialectic
U
البته باتفاوتهایی که ناشی از روش فکری خاص هر یک بود به کار می بردند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
thoughtless
U
لاقید ناشی از بی فکری
psychomotor
U
ناشی از حرکات عضلانی دراثر عمل فکری
they hurried him along
U
او را شتابانده بردند
the dog wasled
U
سگ را بابندمی بردند
they took refuge in a cave
U
بغاری پناه بردند
low cycle fatigue
U
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability
U
ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
the clock was put back
U
عقربههای ساعت را عقب بردند
All his belongings were stolen .
U
هرچه داشت بردند (دزدیدند)
secundine naturam
U
البته
of course
U
البته
right oh!
U
البته
and no mistake
U
البته
pomander
U
عطری که درقوطی یاکیسه برای گندزدایی با خودمی بردند
you see
U
البته میدانید
sure thing
<idiom>
U
مطمئنا ،البته
ithyphallic
U
وابسته بصورت ذکر که درجشنهای BACCHUSدارگونه باده دست گرفته می بردند
understood that
U
بدیهی است که البته
But not just any job .
U
ولی البته نه هر شغلی
without fail
U
حتما البته بی تخلف
The evening was very pleasant, albeit a little quiet.
U
شب بسیار خوشایندی بود، البته کمی آرام.
fasces
U
یک دسته میله که تبری در میان ان قرار داشته وپیشاپیش فرمانداران رومی می بردند و نشان قدرت بوده
look ahead
U
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
paduasoy
U
پارچه ابریشمی راه راه وبادوام که درسده هیجدهم برای جامه بکار می بردند
fasces
U
[نمادی در روم قدیم یک دسته میله که تبری در میان آن قرار داشت و و پیشاپیش فرمانداران رومی می بردند که نشان قدرت آنها بود.]
hold
U
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
holds
U
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
holds
U
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا توسط عمل قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هستیم از صفحه کلید یا وسیله
hold
U
بخشی از برنامه که تکراری میشود تا توسط عملی قط ع شود. البته وقتی که منتظر پاسخی هسیم از صفحه کلید یا وسیله
conditional
U
نقط های که پس از آن برنامه نویس میتواند به انتهای مجموعهای دستور جهش کند که البته بستگی به داده یا وضعیت برنامه دارد
intellectuals
U
فکری
cerebral
U
فکری
reflectional
U
فکری
intellectual
U
فکری
incogitancy
U
بی فکری
incogitance
U
بی فکری
braininess
U
فکری
inconsiderateness
U
بی فکری
irreflection
U
بی فکری
mental
U
فکری
excogitative
U
فکری
conceptual
U
فکری
notional
U
فکری
infantilism of thought
U
کوته فکری
obsession
U
وسواس فکری
brain work
U
کار فکری
perspicuity
U
روش فکری
ideological war
U
جنگ فکری
enlightenment
U
روشن فکری
ideo motor
U
فکری- حرکتی
ideational shield
U
سپر فکری
heartsease
U
اسایش فکری
head work
U
کار فکری
perspectives
U
جنبه فکری
perspective
U
جنبه فکری
insularism
U
کوته فکری
provincialism
U
کوته فکری
prudery
U
کوته فکری
caprices
U
تمایل فکری
indoctrination
U
تلقین فکری
reflective
U
فکری بازتابی
intellectual capital
U
سرمایه فکری
obsessive rumination
U
نشخوار فکری
narrow minddedness
U
کوتع فکری
sentience
U
زندگی فکری
mental work
U
کار فکری
caprice
U
تمایل فکری
dyslogia
U
گفتارپریشی فکری
obsessions
U
وسواس فکری
notions
U
ادراک فکری
notion
U
ادراک فکری
provinciality
U
کوته فکری
fanaticism
U
کوته فکری
visualization
U
تجسم فکری
mechanical
U
غیر فکری
captivity
U
گفتاری فکری
He is an inconderate person .
U
آدم بی فکری است
psychopathy
U
اختلالات فکری وروانی
intellectualize
U
بصورت فکری در اوردن
that is a good idea
U
خوب فکری است
brainstorm
U
اشفتگی فکری موقتی
brainstorms
U
اشفتگی فکری موقتی
equanimity
U
تعادل فکری انصاف
ideo motor act
U
عمل فکری- حرکتی
absolute
آزاد از قیود فکری
habiliment
U
جامه استعداد فکری
he thought out a plan
U
فکری بنظرش رسید
international standards organization
U
طرح شبکه استاندارد ISO که به صورت لایهای است و هر لایه کار مخصوصی دارد و به سیستمهای مختلف امکان ارتباط میدهد البته در صورتی که مط ابق با استاندارد باشند
To dismiss something from ones thoughtl .
U
فکری را از سر خود بیرون کردن
(have a) bee in one's bonnet
<idiom>
U
فکری که مکررا به ذهن میآید
morons
U
فرد فاقد رشد فکری
moron
U
فرد فاقد رشد فکری
pixilated
U
دارای عدم تعادل فکری
She's quite a back number.
<idiom>
U
او
[زن]
آدم کهنه فکری است.
sympathetically
U
ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
A penny for your thoughts . Whats exactly on your mind ?
U
به چی؟ فکر می کنی ؟چرا در فکری ؟
sympathisers
U
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
sympathizers
U
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
obsessive compulsive state
U
حالت وسواس فکری- عملی
sympathizer
U
طرفدار همفکر پشتیبان فکری
to be i. with an idea
U
فکری در کسی تاثیر نمودن
He is most suitable for brain work .
U
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
mastermind
U
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminded
U
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminding
U
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
masterminds
U
دارای نبوغ فکری ابداع کردن
ideology
U
روش فکری فرد یا طبقه خاص
ideologies
U
روش فکری فرد یا طبقه خاص
radicalism
U
اجتماعی موجود سا سیستم فکری افراطی
idological parties
U
احزاب دارای روش فکری خاص
tabula rasa
U
مرحله فرضی فکری خالی ازافکاروتخیلات
obsessive compupsive disorer
U
روان رنجوری وسواسی فکری- عملی
Marxism
U
روش فکری کارل مارکس فیلسوف المانی
psychokinesis
U
عملیات جنون امیز در اثراختلالات فکری وروانی
Mentally retarded children.
U
کودکان عقب افتاده ( از لحاظ رشد فکری )
orthopsychiatry
U
تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
cults
U
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
cult
U
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
To work on someone
کسی را پختن
[از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
churn
U
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churns
U
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
churned
U
بافعالیت فکری چیزی بوجود اوردن کره سازی
radicalism
U
روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
aeolist
U
انسانی غلط انداز که ادعای روشن فکری دارد
evolutionism
U
روش فکری کسانی که در جمیع امورمعتقد به سیر تکاملی هستند
parochialism
U
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
stalinism
U
سیستم فکری مارکسیسم به نحوی که استالین ان را تعبیر و تفسیرکرده است
feel out
<idiom>
U
صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
trotskism
U
سیستم فکری تروتسکی همکار لنین که به وسیله استالین از روسیه طرد شد
egalitaire
U
روش فکری است که طرفدارمساوات ابناء بشر در جمیع شئون میباشد
prepossess
U
تحت تاثیرعقیده یامسلکی قرار دادن قبلا تبعیض فکری داشتن
outside agency
U
شخصی که مجاز نیست درزمین گلف به بازیگر کمک فکری کند
idealism
U
روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
escapism
U
هر روش فکری که متضمن عزلت و گوشه گیری و فرار از فعالیتهای اجتماعی باشد
poomse
U
نتیجه حرکت فکری ارادی باتوجه به ایستادن سرعت شتاب و نیروی اولیه
ideologies
U
روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
rationalism
U
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
ideology
U
روش فکری وسیاسی و اجتماعی واقتصادی خاص با کلیه نظریات و هدفها و مسائل مربوط به ان
objectivism
U
روش فکری که مبتنی بر اصالت حقایقی است که به وسیله درک حسی استنباط میشود
erastianism
U
سیستم فکری که وجود هرنوع منشاء الهی و اسمانی رابرای سلطنت و کلیسا نفی میکند
ideologies
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
commitment board
U
هیئت بررسی وضع پرسنل شرکت کننده در رزم کمیته تشخیص سلامت فکری افرادجنگی
ideology
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
even tual
U
ناشی
Due to
U
ناشی از
due
U
ناشی از
mala filde
U
ناشی
descended
U
ناشی
amateurish
U
ناشی
dilettanti
U
ناشی
dilettantes
U
ناشی
resulted
U
ناشی
dilettante
U
ناشی
result
U
ناشی
ills
U
ناشی
muffing
U
ناشی
muffs
U
ناشی
on account of somebody
[something]
U
ناشی از
skilless
U
ناشی
skill less
U
ناشی
maladroit
U
ناشی
ill
U
ناشی
gauche
U
ناشی کج
emergent
U
ناشی
therefrom
U
ناشی از ان
ill-
U
ناشی
muff
U
ناشی
muffed
U
ناشی
resulting
U
ناشی
resultant
U
ناشی
jackleg
U
ناشی نادرست
abnerval
U
ناشی از عصب
stingy
U
ناشی از خست
due to an accident
U
ناشی از یک حادثه
guttural
U
ناشی از گلو
novice
U
ادم ناشی
novices
U
ادم ناشی
adipic
U
ناشی ازچربی
hypostatic
U
ناشی از ته نشینی
dittographic
U
ناشی ازتکراراشتباهی
tisy
U
ناشی از مستی
gaucherie
U
ناشی گری
internal
U
ناشی ازدرون
variorum
U
ناشی ازچندمنبع
awkwardness
U
ناشی گری
unskil
U
ناشی بی مهارت
negligent
U
ناشی از بی مبالاتی
sequent
U
منتج ناشی
awkward age
U
سن خامکار
[ناشی]
awkward
U
بی لطافت ناشی
unfortunate
U
ناشی ازبدبختی
irritative
U
ناشی از تحریک
rise
U
ناشی شدن
rise
U
ناشی شدن از
gremie
U
بی تجربه و ناشی
privative
U
ناشی از محرومیت
emanate
U
ناشی شدن
emanated
U
ناشی شدن
emanates
U
ناشی شدن
emanating
U
ناشی شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com