Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
venture
U
اقدام یا مبادرت کردن به
ventured
U
اقدام یا مبادرت کردن به
ventures
U
اقدام یا مبادرت کردن به
venturing
U
اقدام یا مبادرت کردن به
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
aggress
U
مبادرت کردن
attacks
U
مبادرت کردن به
attacked
U
مبادرت کردن به
to betake oneself
U
مبادرت کردن
emprize
U
مبادرت کردن
to set on
U
مبادرت کردن به
to a. oneself
U
مبادرت کردن
attack
U
مبادرت کردن به
adventures
U
باتهور مبادرت کردن
to set one's hand to a task
U
بکاری مبادرت کردن
fall to
U
بکاری مبادرت کردن
enterprises
U
مبادرت بکاری کردن
adventure
U
باتهور مبادرت کردن
enterprise
U
مبادرت بکاری کردن
to put ones hand to anything
U
بکاری مبادرت کردن
dare
U
جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dared
U
جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dares
U
جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
to a an under taking
U
باجرات بکاری مبادرت کردن
sail in
U
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
to set about
U
شروع کردن مبادرت کردن بکاری
attempted
U
قصد کردن مبادرت کردن به
attempt
U
قصد کردن مبادرت کردن به
attack
U
مبادرت کردن به تاخت کردن
attacks
U
مبادرت کردن به تاخت کردن
attacked
U
مبادرت کردن به تاخت کردن
attempts
U
قصد کردن مبادرت کردن به
attempting
U
قصد کردن مبادرت کردن به
emprize
U
اقدام کردن
to take steps
U
اقدام کردن
proceeded
U
اقدام کردن
proceed
U
اقدام کردن
to take of a
U
اقدام کردن
enterprise
U
اقدام کردن
deal with
U
اقدام کردن
to take measures
U
اقدام کردن
to bend effort
U
اقدام کردن
enterprises
U
اقدام کردن
start out
U
اقدام کردن
deal
U
اقدام کردن
deals
U
اقدام کردن
to put in hand
U
دایرکردن اقدام کردن
adventurism
U
اقدام به کاری کردن
to start out to do something
U
اقدام بکاری کردن
proceed
U
اقدام کردن پرداختن به
proceeded
U
اقدام کردن پرداختن به
to play at
U
خواهی نخواهی اقدام کردن
enterprises
U
اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprise
U
اقدام به اجرای قوانین کردن
to act in self-defence
U
دفاع از خود اقدام
[حرکت]
کردن
to take action to prevent
[stop]
such practices
U
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
launched
U
شروع کردن اقدام کردن
launch
U
شروع کردن اقدام کردن
launches
U
شروع کردن اقدام کردن
launching
U
شروع کردن اقدام کردن
ventures
U
مبادرت ریسک
venturing
U
مبادرت ریسک
venture
U
مبادرت ریسک
ventured
U
مبادرت ریسک
he proceeded to investigate it
U
بتحقیق ان مبادرت نمود
to offer at any thing
U
بکاری مبادرت ورزیدن
self slayer
U
مبادرت کننده بخود کشی
betook
U
دست زده مبادرت کرده
mutual funds
U
شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
mutual fund
U
شرکتی که بکار خرید سهام شرکتهای دیگر مبادرت کند
esteem
U
اقدام
move
U
اقدام
moved
U
اقدام
enforcement
U
اقدام
moves
U
اقدام
ploys
U
اقدام
ploy
U
اقدام
enterprises
U
اقدام
enterprise
U
اقدام
emprise
U
اقدام
procedure
U
اقدام
action
U
اقدام
actionless
U
بی اقدام
proceeding
U
اقدام
interventions
U
اقدام
actions
U
اقدام
intervention
U
اقدام
double action
U
اقدام دوجانبه
precautions
U
اقدام احتیاطی
intercommunion
U
اقدام مشترک
expedience
U
اقدام مهم
expediency
U
اقدام مهم
in hand
U
در دست اقدام
proceed with deliberations
U
اقدام به مذاکره
counter-measure
U
اقدام متقابل
preparations
U
اقدام مقدماتی
precaution
U
اقدام احتیاطی
action for cancellation
U
اقدام به ابطال
social action
U
اقدام اجتماعی
action at low
U
اقدام قانونی
action for cancellation
U
اقدام به لغو
initial movement
U
نخستین اقدام
action statement
U
دستورالعمل اقدام
regular procedure
U
اقدام قانونی
it wasprologue to the nextmove
U
اقدام بعدبود
under way
U
دردست اقدام
the needful
U
اقدام لازم
preparation
U
اقدام مقدماتی
counteraction
U
اقدام متقابل
countermeasure
U
اقدام متقابل
measure of prevention
U
اقدام احتیاطی
demarche
U
اقدام سیاسی
operation immediate
U
اقدام سریع
counter-measures
U
اقدام متقابل
enterprise
U
قدرت اقدام
action
U
فعل اقدام
actions
U
کار اقدام
action
U
کار اقدام
protective measure
U
اقدام حمایتی
appropriate action
U
اقدام مقتضی
measure
U
درجه اقدام
actions
U
فعل اقدام
enterprises
U
قدرت اقدام
legal action
U
اقدام قانونی
it was an incorrect procedure
U
یک اقدام غلطی بود
memoranda
U
اقدام به یادداشت کند
ventured
U
اقدام بکارمخاطره امیز
memorandum
U
اقدام به یادداشت کند
originators
U
اقدام کننده پیام
originator
U
اقدام کننده پیام
It is in progress. It is under way.
U
دردست اقدام است
measure
U
اندازه اقدام پیشگیری
venture
U
اقدام بکارمخاطره امیز
with measured step
U
با اقدام مناسب
[سنجیده]
memorandums
U
اقدام به یادداشت کند
enterprise
U
امرخطیر اقدام مهم
ventures
U
اقدام بکارمخاطره امیز
enterprises
U
امرخطیر اقدام مهم
counter-measures
U
اقدام جبران کننده
greenlight
U
اجازه حرکت و اقدام
counter-measure
U
اقدام جبران کننده
action for avoidance
U
اقدام برای لغو
venturing
U
اقدام بکارمخاطره امیز
to proceed against a person
U
اقدام بر علیه کسی زدن
execution for debt
U
اقدام برای طلب وصول
do the necessary
U
اقدام لازم بعمل اورید
exigent
U
محتاج به اقدام یا کمک فوری
pushful
U
متهور در اقدام بکارهای مهم
how shall we proceed
U
چگونه باید اقدام کرد
emergencies
U
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency
U
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
zction for dammages
U
اقدام برای دریافت خسارت وارده
emergency
U
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergencies
U
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
cross that bridge when you come to it
<idiom>
U
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
dilettantism
U
اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
prohibition
U
حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct.
U
برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
exquatur
U
اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
action agent
U
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
enlisted section
U
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
accelerationists
U
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com