English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
market directed economy U اقتصاد مبتنی بر بازار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
market economies U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economy U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
Other Matches
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
market economies U اقتصاد بازار
market economy U اقتصاد بازار
market U بازار فروش [اقتصاد]
free market economy U اقتصاد بازار ازاد
free enterprise U اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
walras law U براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
dumping U فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
normative economics U اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
market research U تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
fairer U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
market failure U شکست بازار نارسائی بازار
machine based U مبتنی بر ماشین
democratic U مبتنی بر دمکراسی
reaganomics U اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
market value U در بازار قیمت بازار
tortious U مبتنی بر تعدی و تفریط
computer based training U تربیت مبتنی بر کامپیوتر
character based program U برنامه مبتنی بر کاراکتر
hypostyle U دارای سقف مبتنی بر ردیف ستون
expanding economy U اقتصاد در حال توسعه اقتصاد در حال گسترش
planned economies U اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy U اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
judge made law U نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
pan germanism U نظریه مبتنی بر برتری نژاد اریایی ژرمنی بر سایر نژادها
dialectic materialism U دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
dialectic U روش مبتنی بر مباحثه و مکالمه روشی است که فلاسفهای نظیر سقراط
predicates U تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicating U تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicated U تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
predicate U تابع یا عبارت که در برنامههای مبتنی بر قانون مثل سیستمهای خبره به کار می رود
objectivism U روش فکری که مبتنی بر اصالت حقایقی است که به وسیله درک حسی استنباط میشود
fractional reserve banking U روش مبتنی بر ذخیره جبران کسری در امریکا در ازای هرصد دلاری که مشتریان دربانک می گذارد
forward chaining U روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
imperialism U سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
pilot U زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
imperialism U استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
pilots U زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
piloted U زبان برنامه نویسی کامپیوتری که از قالب مبتنی بر متن استفاده می کنند و در آموزش کامپیوتر به کار می رود
pluralism U عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
isolationism U سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
communism U کمونیسم نظام اقتصادی مبتنی براندیشههای مارکسیستی که مالکیت و ابزار تولید عمومی و در کنترل دولت قرار دارد
predicates U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicated U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
bureaucreacy U رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
intermediate U فضای حافظه که زمان دستیابی بین حافظه اصلی و سیستم مبتنی بر دیسک دارد
contracts under seal U عقود مصدقه عقود مبتنی بر سند رسمی
subjective U فلسفه مبتنی بر اعتقاد به اصالت ادراکات ذهنی ومحدودیت اگاهی انسان صرفا" به همین ادراکات درون گرایی
Taoism U روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
the mareet was weak U بازار
agora U بازار
market U بازار
cloth-hall U بازار
shopping center U بازار
bazaar U بازار
bazaars U بازار
market place U بازار
trone U بازار
mart U بازار
markets U بازار
market places U بازار
marketed U بازار
rightsizing U فرایند جابجایی ساختار فناوری اطلاعات یک شرکت به کاراترین سخت افزار. اغلب به معنای جابجایی از شبکه مبتنی بر mainfrome به شبکه بر پایه pc
emporiums U بازار بزرگ
market functions U وفائف بازار
fair market U هفته بازار
emporium U بازار بزرگ
market oriented U در جهت بازار
market overt U بازار اشکار
market penetration U نفوذ به بازار
market price U قیمت بازار
dead market U بازار کم فروش
seller's market U بازار فروشنده
download U بازار کارافتاده
domestic market U بازار داخلی
aggregate market demand U تقاضای کل بازار
dead market U بازار کساد
market opportunity U فرصت بازار
credit market U بازار اعتباری
market leader U پیشقدم در بازار
emporia U بازار بزرگ
market imperfection U نقص بازار
exchange market U بازار اسعار
county fair U بازار مکاره
county fair U بازار روز
market leader U پیشرو بازار
market mechanism U مکانیسم بازار
market prices U قیمتهای بازار
foreign exchange market U بازار ارز
gold market U بازار طلا
capital market U بازار سرمایه
market demand U تقاضای بازار
market appraisal U سنجش بازار
buyers market U بازار خرید
bearish market U بازار رو به افول
labor market U بازار کار
historical cost U قیمت بازار
home market U بازار داخلی
buyer's market U بازار خرید
bullish market U بازار رو به رونق
bullish market U بازار احتکاری
bullion market U بازار شمش
bourse U بازار سهام
brand leader U پیشرو در بازار
fair market U بازار مکاره
commodity market U بازار کالا
black market U بازار سیاه
loan market U بازار وام
black markets U بازار سیاه
falling market U بازار رو به زوال
market equilibrium U تعادل بازار
aggregate market supply U عرضه کل بازار
market freedom U ازادی بازار
market forces U نیروهای بازار
foreign market U بازار خارج
market failure U ناتوانی بازار
imperfect market U بازار ناقص
mart U بازار مالی
EEC U بازار مشترک
widening of market U گسترش بازار
glut U پر کردن بازار
open market U بازار ازاد
open market U بازار باز
free market U بازار ازاد
free markets U بازار ازاد
wage market U بازار دستمزد
the market is dull U بازار کساداست
Common Market U بازار مشترک
outlet U بازار فروش
outlets U بازار فروش
marketing U بازار یابی
sale U بازار فروش
tenor U بازار سلف
tenors U بازار سلف
gluts U پر کردن بازار
financial market U بازار مالی
competition U بازار ازاد
competitions U بازار ازاد
slump U کسادی بازار
slumped U کسادی بازار
slumping U کسادی بازار
slumps U کسادی بازار
carpet market U بازار فرش
spot market U بازار نقدی
perfect market U بازار کامل
market trends U روندهای بازار
supermarket U ابر بازار
market trust U بازار انحصاری
market value U قیمت بازار
supermarkets U ابر بازار
marketplace U بازار گاه
oil market U بازار نفت
money market U بازار پول
money markets U بازار پول
narrow market U بازار محدود
market system U نظام بازار
market structure U بنیان بازار
sharing the market U تقسیم بازار
market research U بررسی بازار
market review U بررسی بازار
market survey U بررسی بازار
market risk U خطر بازار
sales area U بازار فروش
market segmentation U تقسیم بازار
market segmentation U تجزیه بازار
market share U سهم بازار
market structure U ساخت بازار
economy U اقتصاد
economies U اقتصاد
water utilization U اقتصاد اب
the market is dull U بازار راکد است
organized market U بازار سازمان یافته
open purchase U خرید از بازار ازاد
open market rate U نرخ بازار ازاد
home market U بازار داخل کشور
soft market U بازار با تقاضای خوب
product launch U جا انداختن محصول در بازار
market forces U عوامل موثردر بازار
exchange intervention U دخالت در بازار ارز
dual labor market U بازار کار دوگانه
securities market U بازار اوراق بهادار
market rate of interest U نرخ بهره بازار
security market U بازار اوراق بهادار
to place on the market U به بازار عرضه کردن
market clearing price U قیمت تعادل در بازار
open market operations U عملیات بازار ازاد
spot market U بازار معاملات نقدی
To depress the market . U بازار را کساد کردن
initial campaign U معرفی کالا به بازار
free market system U نظام بازار ازاد
market information U اطلاعات و دادههای بازار
market imperfection U ناقص بودن بازار
market grades and grading U طبقه بندی بازار
market leader U دارای رهبریت بازار
market mechanism U طرز کار بازار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com