English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
static economy U اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
economic nationalism U ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
reaganomics U اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
surpluses U مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
surplus U مازاد کالاهای اقتصادی زیادی
idle position U وضعیت ساکن
rest position U وضعیت ساکن
static U الکتریسیته ساکن وضعیت ثابت
mercantilists U مرکانتیلیست ها اقتصاددانانی که معتقد بودندرفاه اقتصادی یک کشور دراثر بوجود امدن مازاد در ترازپرداختها و تراکم طلا وسایرفلزات گرانقیمت افزایش می یابد
solid-state U وسیله ذخیره حافظه با وضعیت ساکن
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
econometrics U استفاده از روشهای اماری در بررسی مسائل اقتصادی اقتصاد سنجی
monetary school U مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
state of rest U حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
developments U رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
development U رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
normative economics U اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
monetarists U طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] U حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
economic aggregates U مجموعههای اقتصادی ارقام کلی اقتصادی
economic liberalism U مکتب ازادی اقتصادی لیبرالیسم اقتصادی
inverse U تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
serviceability criteria U وضعیت امادگی تجهیزات وضعیت قابلیت استفاده ازوسایل
hartley U بیت و یا احتمال یک وضعیت از بین ده وضعیت معادل
active status U وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
race U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
raced U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
races U وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
economic imperialism U جهانخواری اقتصادی امپریالیسم اقتصادی
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
statement of service U خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
he inherited a large fortune U دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
quarterly journal of economics U مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
economic and social council U شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
flags U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flying status U وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
flag U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
economic order quantity U کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
transparently U مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent U مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
holding position U وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
fish fag U زن بدزبان یابد دهان
device U یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
devices U یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
the old p should be continued U رویه پیش بایدادامه یابد
fast moving stock U موجودی که به سرعت کاهش می یابد
planned economies U اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
planned economy U اقتصاد برنامه ریزی شده اقتصاد با برنامه
expanding economy U اقتصاد در حال توسعه اقتصاد در حال گسترش
alternated U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
estate in reversion U هبهای که مدتی پس از انشاء تحقق یابد
alternate U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
CSLIP U نرخ ارسال داه افزایش می یابد
continuous U آنچه بدون توقف ادامه یابد
alternates U آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
autarky U خود بسی اقتصادی خود کفایی اقتصادی
pipelines U بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
pipeline U بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
ox fly U یکجور مگس که بزیرپوست گاو راه می یابد
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
marxist economics U نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
prosodemic U درباب ناخوشی ای که ازشخص به شخص دیگری انتقال می یابد
overnight U مسابقهای که ثبت نام 27ساعت پیش از مسابقه پایان می یابد
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
readiness condition U وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
wash in U پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
dynamic U ساختار سیستم مدیریت داده که میتواند تغییر کند یا تط بیق یابد
west coast computer faire U یک نمایشگاه تجاری بزرگ ریزکامپیوتر که سالانه درسان فرانسیسکو گشایش می یابد
dynamically U ساختار سیستم مدیریت داده که میتواند تغییر کند یا تط بیق یابد
rarefaction U جریان مافوق صوت درمجرای همگرا که در ان فشارکاهش یافته و سرعت شدیداافزایش یابد
outdent U خطی از متن که نسبت به سایر خطوط یک پاراگراف بیشتر به سمت چپ بسط می یابد
abidance U دوام
durability U دوام
quick fading U بی دوام
resistance U دوام
flimsy U بی دوام
flimsiest U بی دوام
flimsier U بی دوام
permanencies U دوام
permanency U دوام
limit fatigue stress U حد دوام
continuance U دوام
short lived U بی دوام
perpetuity U دوام
subsistence U دوام
senectitude U دوام
stability U دوام
endurance U دوام
subsistance U دوام
memnetary U کم دوام
toughness U دوام
permanence U دوام
strengths U دوام
strength U دوام
short-lived U بی دوام
gaseous U بی دوام
continuity U دوام
short life U کم دوام
of short continuance U کم دوام
incessancy U دوام
life U دوام
lastingness U دوام
substances U دوام
substance U دوام
lives U دوام
weaknesses U کم دوام
weakest U کم دوام
weaker U کم دوام
perdurability U دوام
weak U کم دوام
durante U دوام
loughness U دوام
prototype U اولین مدل کاری وسیله یا برنامه که بعداگ آزمایش و تط بیق میشود تا بهبود یابد
prototypes U اولین مدل کاری وسیله یا برنامه که بعداگ آزمایش و تط بیق میشود تا بهبود یابد
free enterprise U اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
market economy U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economies U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
last U دوام کردن
stock-cars U قدرت و دوام
lasts U دوام داشتن
stock-car U قدرت و دوام
lasted U دوام کردن
holdout U دوام آوردن
stock car U قدرت و دوام
lasted U دوام داشتن
wear U دوام کردن
fallal U چیزبی دوام
contiguous U پیوستگی دوام
last U دوام داشتن
persistency U دوام سماجت
standing U دوام شهرت
endurance limit U حد دوام مصالح
perennate U دوام یافتن
lasts U دوام کردن
holdouts U دوام آوردن
rated fatigue limit U حد دوام نامی
fugitives U بی دوام زودگذر
perennate U دوام اوردن
ruggedization U با دوام سازی
fugitive U بی دوام زودگذر
wears U دوام کردن
nondurable goods U کالاهای بی دوام
lastingly U بطور با دوام
viable U قابل دوام
soft goods U کالاهای بی دوام
horary U بی دوام زودگذر
persistence U دوام ماندگاری
brittle U بی دوام زودشکن
weaknesses U سست کم دوام
weakest U سست کم دوام
viability U قابلیت دوام
weaker U سست کم دوام
weak U سست کم دوام
it had a short life U کم دوام بود
fugacious U بی دوام زودریز
life cycle U چرخه دوام
outlives U بیشتر دوام اوردن
outlived U بیشتر دوام اوردن
outlive U بیشتر دوام اوردن
falderal U چیزبی بهاوبی دوام
outwear U بیشتر دوام کردن
producer durable equipment U تجهیزات با دوام تولیدی
semiannual U دارای دوام شش ماهه
consumer durables U کالاهای مصرفی پر دوام
outliving U بیشتر دوام اوردن
consumer nondurables U کالاهای مصرفی بی دوام
to stand out U دوام یاایستادگی کردن
nondurable consumer goods U کالاهای مصرفی بی دوام
venturi U کانال یامجرایی برای جریان سیال که در گلوگاه کمترین سطح مقطع را داشته و سپس مجدداافزایش می یابد
backward chaining U روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
run U دوام یافتن ادامه دادن
lasts U دوام داشتن طول کشیدن
ruggedize U محکم وبا دوام ساختن
runs U دوام یافتن ادامه دادن
hang on U ادامه دادن دوام داشتن
lasted U دوام داشتن طول کشیدن
stand out U دوام اوردن ایستادگی کردن
last U دوام داشتن طول کشیدن
galleta U چمن با دوام جنوب امریکا و مکزیکو
to stand the test of time U برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test U برای مدت زیاد دوام آوردن
defense readiness condition U وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
outdare U تحریک بجنگ کردن دوام اوردن دربرابر
to have stood the test of time U برای مدت زیاد دوام آورده باشد
i/o U فایلی که محتوای آن از رسانه ذخیره سازی به رسانه جانبی انتقال می یابد
average propensity to save U میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
average propensity to consume U میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
push pull U وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
expansion card U کارتی که به منظور نصب تراشه یا مدار اضافی به یک سیستم افزوده میشود تا این که قابلیت سیستم توسعه یابد
surpluses U زیادی
abundance U زیادی
undue U زیادی
excess U زیادی
profuseness U زیادی
profoundness U زیادی
excesses U زیادی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com