Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
go to law
U
اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pretending
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends
U
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
lodge a complaint
U
اقامه دعوی کردن
bring an action against someone
U
علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring a suit against a person
U
اقامه دعوی علیه کسی کردن
lodge a complaint against someone
U
علیه کسی اقامه دعوی کردن
use and occupation
U
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
lawsuit
U
دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
lawsuits
U
دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
initiating proceedings
U
اقامه دعوی
right of action
U
حق اقامه دعوی
bringing an action
U
اقامه دعوی
judge advocate
U
اقامه کننده دعوی
forclosure
U
سلب حق اقامه دعوی ممانعت
demurrer
U
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
pleaded
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
U
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
lodge a complaint
U
دادخواهی کردن
litigates
U
دادخواهی کردن
pursuing
U
دادخواهی کردن
pursue
U
دادخواهی کردن
pursues
U
دادخواهی کردن
pursued
U
دادخواهی کردن
plead for justice
U
دادخواهی کردن
litigated
U
دادخواهی کردن
litigate
U
دادخواهی کردن
to go to law
U
دادخواهی کردن
litigating
U
دادخواهی کردن
to institute legal proceedings
U
دادخواهی کردن
to plead with a person
U
نزدکسی دادخواهی کردن
to petition somebody
U
از کسی دادخواهی کردن
petitioned
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
petitions
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
petitioning
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
petition
U
دادخواهی کردن درخواست کردن
moot
U
مطرح کردن دادخواهی کردن
set up
U
اقامه یا طرح کردن تولید کردن
to proceed against a person
U
از دست کسی دادخواهی کردن
proceed against someone
علیه کسی دادخواهی کردن
bring
U
اقامه کردن
advances
U
اقامه کردن
posing
U
اقامه کردن
poses
U
اقامه کردن
put in
U
اقامه کردن
advance
U
اقامه کردن
alleging
U
اقامه کردن
posed
U
اقامه کردن
pose
U
اقامه کردن
alleges
U
اقامه کردن
prefer
U
اقامه کردن
adduee
U
اقامه کردن
raise
U
اقامه کردن
raises
U
اقامه کردن
preferring
U
اقامه کردن
allege
U
اقامه کردن
advancing
U
اقامه کردن
prefers
U
اقامه کردن
brings
U
اقامه کردن
bringing
U
اقامه کردن
adduce
U
اقامه کردن تقدیم کردن
adducing
U
اقامه کردن تقدیم کردن
adduces
U
اقامه کردن تقدیم کردن
adduced
U
اقامه کردن تقدیم کردن
producing
U
اقامه ارائه کردن
pretending
U
دروغی اقامه کردن
pretend
U
دروغی اقامه کردن
pretends
U
دروغی اقامه کردن
account
U
دلیل موجه اقامه کردن
stet processus
U
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
produce
U
اقامه کردن ارائه دادن سند
produced
U
اقامه کردن ارائه دادن سند
produces
U
اقامه کردن ارائه دادن سند
quarreling
U
دعوی کردن
quarrel
U
دعوی کردن
sued
U
دعوی کردن
suing
U
دعوی کردن
quarreled
U
دعوی کردن
quarrelling
U
دعوی کردن
sues
U
دعوی کردن
quarrels
U
دعوی کردن
set up claim to
U
دعوی کردن
sue
U
دعوی کردن
quarrelled
U
دعوی کردن
quarrelling
U
دعوی کردن منازعه
quarrelled
U
دعوی کردن منازعه
relinquish a claim
U
ترک دعوی کردن
quarrel
U
دعوی کردن منازعه
disaffirm
U
ترک دعوی کردن
quarreling
U
دعوی کردن منازعه
quarrels
U
دعوی کردن منازعه
quarreled
U
دعوی کردن منازعه
traversed
U
تکذیب کردن دعوی
litigates
U
طرح دعوی کردن
disclaiming
U
ترک دعوی کردن
litigated
U
طرح دعوی کردن
traverse
U
تکذیب کردن دعوی
litigating
U
طرح دعوی کردن
disclaimed
U
ترک دعوی کردن
disclaim
U
ترک دعوی کردن
subduct
U
ترک دعوی کردن
traversing
U
تکذیب کردن دعوی
relinquish
U
ترک دعوی کردن
pretend to
U
دعوی یا ادعا کردن
relinquished
U
ترک دعوی کردن
litigate
U
طرح دعوی کردن
traverses
U
تکذیب کردن دعوی
disclaims
U
ترک دعوی کردن
relinquishes
U
ترک دعوی کردن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
dismissals
U
عزل مختومه کردن دعوی
pretending
U
بخود بستن دعوی کردن
to pretend to wisdom
U
دعوی عقل یا حکمت کردن
dismissal
U
عزل مختومه کردن دعوی
pretend
U
بخود بستن دعوی کردن
pretends
U
بخود بستن دعوی کردن
litigate
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
to start quarrelling
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
[اصطلاح روزمره]
to square up
U
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
redundancy
U
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
processes
U
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
process
U
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
redundancies
U
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
disaffirm
U
دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
compounding a felony
U
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
restitution of conjugal rights
U
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
complainants
U
عارض
complainant
U
عارض
complaint
U
عارض شدن
complainant
U
عارض مدعی
plaintiff
U
دادخواه عارض
litigating
U
عارض شدن
litigates
U
عارض شدن
litigated
U
عارض شدن
to go to law
U
عارض شدن
complainants
U
عارض مدعی
to institute legal proceedings
U
عارض شدن
plaintiffs
U
دادخواه عارض
go to law
U
عارض شدن
litigate
U
عارض شدن
briefer
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
U
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
suitor
U
دادخواست دهنده عارض
suitors
U
دادخواست دهنده عارض
go to law
U
به دادگاه عارض شدن
sues
U
عرضحال دادن عارض شدن
sue
U
عرضحال دادن عارض شدن
proceed against someone
<idiom>
U
از دست کسی عارض شدن
suing
U
عرضحال دادن عارض شدن
sued
U
عرضحال دادن عارض شدن
pursuance
U
دادخواهی
lawsuits
U
دادخواهی
complaint
U
دادخواهی
lawsuit
U
دادخواهی
litigation
U
دادخواهی
suit at law
U
دادخواهی
pleading
U
شفاعت دادخواهی
plead for the widow
U
در حق بیوه زنان دادخواهی کنید
adductor
U
اقامه
erections
U
اقامه
productions
U
اقامه
production
U
اقامه
induction
U
اقامه
inductions
U
اقامه
adduction
U
اقامه
erection
U
اقامه
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
trover
U
دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
call to prayer
U
اقامه قبل از نماز
cross action
U
علیه وی اقامه کند
non claim
U
فروگذاری از اقامه دعوادرمدت قانونی
demonstratively
U
با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
inductility
U
عدم امادگی برای لوله شدن اقامه
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
interplead
U
پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
pleadings
U
افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com