English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
opine U افهار نظر کردن نظریه دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
remarks U افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarked U افهار داشتن افهار نظریه دادن
remark U افهار داشتن افهار نظریه دادن
remarking U افهار داشتن افهار نظریه دادن
submission U افهار نظریه
counsel U نظریه دادن رایزنی
expertize U نظریه فنی دادن
put in one's two cents <idiom> U به شخصی نظریه دادن
counseled U نظریه دادن رایزنی
counselled U نظریه دادن رایزنی
counsels U نظریه دادن رایزنی
counselling U نظریه دادن رایزنی
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
you said it/you can say that again <idiom> U نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
apophasis U افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
stages theory of economic growth U نظریه مراحل رشد اقتصادی نظریه روستو
stateable U افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
statable U افهار کردنی قابل افهار یا توضیح
suggesting U افهار کردن
suggested U افهار کردن
expressing U افهار کردن
expresses U افهار کردن
expressed U افهار کردن
express U افهار کردن
suggest U افهار کردن
suggests U افهار کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
refuting U رد کردن نظریه
refutes U رد کردن نظریه
refute U رد کردن نظریه
refuted U رد کردن نظریه
back-pedal U افهار ندامت کردن
to make a suggestion U افهار عقیده کردن
asserted U افهار قطعی کردن
assert U افهار قطعی کردن
opine U افهار عقیده کردن
remarking U افهار نظر کردن
remark U افهار نظر کردن
misstate U افهار غلط کردن
asserts U افهار قطعی کردن
remarks U افهار نظر کردن
pish U افهار نفرت کردن
asserting U افهار قطعی کردن
remarked U افهار نظر کردن
observe U افهار عقیده کردن
declare U افهار کردن گفتن
offers U افهار یاابراز کردن
professing U ادعا یا افهار کردن
offer U افهار یاابراز کردن
condole U افهار تاسف کردن
professes U ادعا یا افهار کردن
pronounce U افهار عقیده کردن
offered U افهار یاابراز کردن
to profess regret U افهار تاسف کردن
fawns U افهار دوستی کردن
declaring U افهار کردن گفتن
resent U افهار رنجش کردن
observing U افهار عقیده کردن
resents U افهار رنجش کردن
observes U افهار عقیده کردن
resenting U افهار رنجش کردن
declares U افهار کردن گفتن
resented U افهار رنجش کردن
fawn U افهار دوستی کردن
fawned U افهار دوستی کردن
profess U ادعا یا افهار کردن
pass an opnion U افهار عقیده کردن
express an opinion U افهار عقیده کردن
suggests U افهار عقیده کردن
make a suggestion U افهار عقیده کردن
suggested U افهار عقیده کردن
suggest U افهار عقیده کردن
pass an opinion U افهار عقیده کردن
observed U افهار عقیده کردن
back-pedalling U افهار ندامت کردن
back-pedals U افهار ندامت کردن
express one's views U افهار نظر کردن
back-pedalled U افهار ندامت کردن
make a comment U افهار نظر کردن
pronounces U افهار عقیده کردن
suggesting U افهار عقیده کردن
revolt U شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
asseverate U بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
revolts U شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
importing U به کشور اوردن افهار کردن
imported U به کشور اوردن افهار کردن
alluded U افهار کردن مربوط بودن به
allude U افهار کردن مربوط بودن به
alluding U افهار کردن مربوط بودن به
import U به کشور اوردن افهار کردن
alludes U افهار کردن مربوط بودن به
to declare oneself U قصد خودرا افهار کردن
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
to recede from an engagement U از افهار عقیدهای خود داری کردن
to make a remark U حرفی زدن افهار نظری کردن
assaulted U افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assaults U افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
assault U افهار عشق تجاوز یا حمله کردن
booed U صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boo U صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
booing U صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boh U صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
boos U صدای گاو یا جغد کردن افهار تنفر
subsistence theory of wages U نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
dogmatize U امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
classical theory of money U نظریه پول کلاسیک ها نظریه مقداری پول
stating U افهار کردن وتصریح کردن
states U افهار کردن وتصریح کردن
state- U افهار کردن وتصریح کردن
stated U افهار کردن وتصریح کردن
state U افهار کردن وتصریح کردن
malthusian law of population U نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
allegation U افهار
say so U افهار
say-so U افهار
declarations U افهار
avouchment U افهار
adduction U افهار
allegations U افهار
declaration U افهار
dixit U افهار
testimony U افهار
testimonies U افهار
saying U افهار
showings U افهار
adductor U افهار
sayings U افهار
enouncement U افهار
statements U افهار
statement U افهار
proposal U افهار
predication U افهار
affirmance U افهار
utterances U افهار
showing U افهار
proposals U افهار
indigitation U افهار
utterance U افهار
notions U نظریه
view U نظریه
opinions U نظریه
suggestion U نظریه
comment U نظریه
suggestions U نظریه
lookouts U نظریه
viewed U نظریه
two cents worth <idiom> U نظریه
outlook U نظریه
recommendation U نظریه
thebe U نظریه
commenting U نظریه
commented U نظریه
opinion U نظریه
theories U نظریه
lookout U نظریه
position U نظریه
positioned U نظریه
notion U نظریه
recommendations U نظریه
theorem U نظریه
viewpoints U نظریه
queing theory U نظریه صف
theory U نظریه
theorems U نظریه
point of view U نظریه
in the light of U نظریه
viewing U نظریه
views U نظریه
viewpoint U نظریه
points of view U نظریه
queuing theory U نظریه صف
manifested U افهار نامه
condolences U افهار تاسف
resents U افهار تنفرکردن از
resent U افهار تنفرکردن از
pooh pooh U افهار تنفروانزجار
pooh-poohing U افهار تنفروانزجار
condolence U افهار تاسف
asseveration U افهار جدی
manifesting U افهار نامه
pooh-poohs U افهار تنفروانزجار
assertive U افهار کننده
signification U تعیین افهار
expressions U افهار عبارت
manifest U افهار نامه
assertion U افهار مثبت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com