Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
wipe out
U
افتادن خطرناک از روی تخته موج
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hot spot
U
نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
hot spots
U
نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
compromising emanation
U
پیام خطرناک از نظر تامین مخابراتی ارتباط خطرناک
run a risk
<idiom>
U
ریسک خطرناک ،نا امن خیلی خطرناک
multi board computer
U
کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
stopboard
U
تخته مستطیل پشت چاله پرش با نیزه تخته لبه دایره پرتاب وزنه
lee board
U
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
daughter board
U
تخته جانبی که به تخته اصلی سیستم وصل میشود
boarded
U
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
board
U
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
board
U
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
boarded
U
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
to fall on ones knees
U
بیرون افتادن بلابه افتادن
planking
U
تخته پوشی تخته بندی
plywood
U
تخته لایی تخته چند لا
notice board
U
1-تخته نصب شده در دیوار که نکات مهم روی آن قرار می گیرند. 2-نوعی تخته آگهی که پیام به کاربران نصب میشود
expansion slots
U
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
bare board
U
تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
hazardous
U
خطرناک
jeopardous
U
خطرناک
perilous
U
خطرناک
herculean
U
خطرناک
unsafe
U
خطرناک
malignant
U
خطرناک
critical
U
خطرناک
dicey
U
خطرناک
graves
U
بم خطرناک
parlous
U
خطرناک
gravest
U
بم خطرناک
grave
U
بم خطرناک
sthenic
U
قوی خطرناک
serious
U
سخت خطرناک
hazardous goods
U
امتعه خطرناک
hazardous goods
U
کالاهای خطرناک
pernicious anemia
U
کم خونی خطرناک
predicaments
U
وضع خطرناک
marginal
U
حاشیهای خطرناک
disastrous
U
خطرناک فجیع
predicament
U
وضع خطرناک
perilously
U
بطور خطرناک
offensive weapon
U
سلاح خطرناک
dangerously
U
بطور خطرناک
dangerous play
U
بازی خطرناک
danger area
U
منطقه خطرناک
death trap
U
بسیار خطرناک
venturesome
U
با تهور خطرناک
danger bearing
U
سمت خطرناک
dangerousness
U
وضعیت خطرناک
death traps
U
بسیار خطرناک
danger space
U
فضای خطرناک
critically wounded
U
مجروح خطرناک
black propaganda
U
تبلیغات خطرناک
black body
U
قسمت خطرناک
between wind and water
U
در جای خطرناک
warm corner
U
جای خطرناک
calamitous
U
مصیبت بار خطرناک
pixie
U
ادم بازیگوش و خطرناک
dicey
<idiom>
U
خطرناک
[اصطلاح روزمره]
imminent
U
قریب الوقوع خطرناک
breakneck
U
فوق العاده خطرناک
pixies
U
ادم بازیگوش و خطرناک
pixy
U
ادم بازیگوش و خطرناک
hairy
<idiom>
U
خطرناک
[اصطلاح روزمره]
danger space
U
فضای هوایی خطرناک
malignantly
U
بطور خطرناک یاردی
porbeagle
U
کوسه ماهی خطرناک اقیانوس
subcritical
U
زیر مرحله خطرناک وبحرانی
krait
U
مار سمی و خطرناک هندی
cockatrice
U
ادم خیلی مضر و خطرناک
plank
U
تخته تخته کردن
NIC
U
تخته جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. تخته داده کامپیوتر را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند که در امتداد در کابل شبکه ارسال خواهد شد
near collision
U
فاصله خیلی خطرناک برای دو هواپیما
weather board
U
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
small craft warning
U
پرچم قرمز یا چراغ قرمزبعلامت باد شدید و دریای خطرناک
aldis lmap
U
چراغ چشمک زن مخصوص اعلام خطرناک بودن باند فرود
pad
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
labeled cargo
U
کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
tumble
U
افتادن
plonked
U
افتادن
plonking
U
افتادن
fall
U
افتادن
prostrates
U
افتادن
plonks
U
افتادن
prostrated
U
افتادن
founders
U
از پا افتادن
foundering
U
از پا افتادن
toppling
U
از سر افتادن
founder
U
از پا افتادن
to fall off
U
افتادن
prostrating
U
افتادن
plonk
U
افتادن
oppose
U
در افتادن
retards
U
پس افتادن
out of breath
<idiom>
U
به هن هن افتادن
tumbled
U
افتادن
To go out o fashion .
U
از مد افتادن
retard
U
پس افتادن
To do something in a pique .
U
سر لج افتادن
to shank off
U
افتادن
tumbles
U
افتادن
prostrate
U
افتادن
foundered
U
از پا افتادن
opposes
U
در افتادن
lies
U
افتادن
scored
U
خط افتادن
scores
U
خط افتادن
to come a mucker
U
افتادن
to be off ones feed
U
افتادن
drop back
U
افتادن
retarding
U
پس افتادن
to bite the dust
U
افتادن
lag
U
پس افتادن
to be thrown
U
افتادن
lagged
U
پس افتادن
lied
U
افتادن
lags
U
پس افتادن
lie
U
افتادن
score
U
خط افتادن
to come a cropper
U
افتادن
topples
U
از سر افتادن
toppled
U
از سر افتادن
to fall down
U
افتادن
topple
U
از سر افتادن
to be deferred
U
پس افتادن
clear itself
U
لا افتادن
lapse vi
U
افتادن
whop
U
پیش افتادن از
befalls
U
اتفاق افتادن
use up
U
ازنفس افتادن
shend
U
جلو افتادن از
lolling
U
بیرون افتادن
surpasses
U
پیش افتادن از
occurring
U
اتفاق افتادن
plops
U
تلپی افتادن
befalling
U
اتفاق افتادن
surpassed
U
پیش افتادن از
surpass
U
پیش افتادن از
postponing
U
بتعویق افتادن
befallen
U
اتفاق افتادن
plopping
U
تلپی افتادن
plopped
U
تلپی افتادن
overtaking
U
پیش افتادن
occurs
U
اتفاق افتادن
danger
U
به خطر افتادن
lolled
U
بیرون افتادن
stand over
U
عقب افتادن
befell
U
اتفاق افتادن
dangers
U
به خطر افتادن
to stand over
U
عقب افتادن
occurred
U
اتفاق افتادن
occur
U
اتفاق افتادن
loll
U
بیرون افتادن
plop
U
تلپی افتادن
lolls
U
بیرون افتادن
postpones
U
بتعویق افتادن
befall
U
اتفاق افتادن
to have the legs of
U
پیش افتادن از
to cast oneself down prostrate
U
بخاک افتادن
to hang behind
U
عقب افتادن
overrode
U
روی هم افتادن
to get out of shape
U
از شکل افتادن
to fall into error
U
دراشتباه افتادن
to get out of breath
U
ازنفس افتادن
to get oneself into trouble
U
بزحمت افتادن
to get into trouble
U
بزحمت افتادن
push off
U
راه افتادن
to get ahead of
U
پیش افتادن از
to come into operation
U
بکار افتادن
prostration
U
بخاک افتادن
to draw the c. forth
U
پرده افتادن
to fall crash
U
افتادن وباصداخردشدن
to gain a over
U
پیش افتادن از
to fall out
U
بیرون افتادن
to incur danger
U
درخطر افتادن
to keel over
U
ناگهان افتادن
postponed
U
بتعویق افتادن
postpone
U
بتعویق افتادن
superannuate
U
ازمد افتادن
tail away
U
عقب افتادن
taking precedence
U
جلو افتادن
to be derailed
U
از خط بیرون افتادن
running off
U
از خط بیرون افتادن
to take to
U
افتادن یاپرداختن به
to sinister in
U
گود افتادن
overridden
U
روی هم افتادن
override
U
روی هم افتادن
overrides
U
روی هم افتادن
drop behind
U
عقب افتادن از
to sank in one's estimation
U
ازنظرکسی افتادن
to be deferred
U
عقب افتادن
to run dry
U
خشک افتادن
to be reduced to poverty
U
بگدائی افتادن
to dry up
U
خشک افتادن
to incur debts
U
به قرض افتادن
overlaps
U
رویهم افتادن
to be out of puff
U
از نفس افتادن
to be puffed
[out]
U
از نفس افتادن
to play itself out
U
اتفاق افتادن
to be played out
[enacted]
U
اتفاق افتادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com