English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to do homage U اعلام رسمی بیعت کردن
to pay homage U اعلام رسمی بیعت کردن
to render homage U اعلام رسمی بیعت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
homage U اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
early warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning U اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
to swear fealty U بیعت کردن
alerting service U قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
allegiance U بیعت
liege U هم بیعت
vassalage U بیعت
homage U بیعت
fealty U بیعت
oath of allegiance U بیعت
fealties U بیعت
homage U بیعت
allegiances U بیعت
homager U بیعت کننده
vassalage U وابستگی بیعت
liegeman U بیعت کننده
vassals U هم بیعت بالرد تبعه
vassal U هم بیعت بالرد تبعه
feudist U بیعت کننده بادشمن
liege man U هم بیعت نسبت به تیولدار وفادار
acclaimed U اعلام کردن
acclaim U اعلام کردن
exclaims U اعلام کردن
broadcast U اعلام کردن
exclaiming U اعلام کردن
exclaimed U اعلام کردن
quotes U اعلام کردن
exclaim U اعلام کردن
promulgate U اعلام کردن
promulgated U اعلام کردن
promulgates U اعلام کردن
promulge U اعلام کردن
broadcasts U اعلام کردن
statements U اعلام کردن
statement U اعلام کردن
proclamations U اعلام کردن
acclaims U اعلام کردن
quote U اعلام کردن
enouce U اعلام کردن
enounce U اعلام کردن
promulgating U اعلام کردن
proclamation U اعلام کردن
quoted U اعلام کردن
announced U اعلام کردن
enunciated U اعلام کردن
enunciating U اعلام کردن
enunciate U اعلام کردن
blazon U اعلام کردن
announcing U اعلام کردن
enunciates U اعلام کردن
announces U اعلام کردن
announce U اعلام کردن
damm U بد اعلام کردن
acclaiming U اعلام کردن
relay U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relays U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
relayed U دوباره پخش کردن اعلام خبر کردن
impeaches U اعلام جرم کردن
to call a meeting U جلسهای را اعلام کردن
absolved U اعلام بی تقصیری کردن
hails U اعلام ورود کردن
impeaching U اعلام جرم کردن
call out U اعلام خطر کردن
acknowledge U اعلام نشانی کردن
absolve U اعلام بی تقصیری کردن
pretypify U قبلا اعلام کردن
impeached U اعلام جرم کردن
acknowledges U اعلام وصول کردن
indicted U اعلام جرم کردن
indicts U اعلام جرم کردن
acknowledging U اعلام نشانی کردن
impeach U اعلام جرم کردن
acknowledging U اعلام معرف کردن
acknowledging U اعلام وصول کردن
acknowledges U اعلام نشانی کردن
indict U اعلام جرم کردن
early-warning U اعلام خطر کردن
early warning U اعلام خطر کردن
hailing U اعلام ورود کردن
acknowledges U اعلام معرف کردن
hail U اعلام ورود کردن
hailed U اعلام ورود کردن
acknowledge U اعلام معرف کردن
announce in advance U از پیش اعلام کردن
acknowledge U اعلام وصول کردن
absolves U اعلام بی تقصیری کردن
absolving U اعلام بی تقصیری کردن
indicting U اعلام جرم کردن
to givein one's a. U موافقت خودرا اعلام کردن
enunciates U اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated U اعلام کردن صریحا گفتن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
enunciate U اعلام کردن صریحا گفتن
open the meeting U رسمیت جلسه را اعلام کردن
to call to arms U اعلام دست به اسلحه کردن
warnings U اعلام خطر کردن هشدار
warning U اعلام خطر کردن هشدار
to announce one's arrival U ورود خود را اعلام کردن
enunciating U اعلام کردن صریحا گفتن
subinfeudate U اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
lay an information against some one U نسبت به کسی اعلام جرم کردن
lay an information against someone U بر علیه کسی اعلام جرم کردن
acknowledge U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges U شماره اعلام وصول تصدیق کردن
to register [with a body] U اسم نویسی کردن [خود را معرفی کردن] [در اداره ای] [اصطلاح رسمی]
outlaw U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
toll U طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
outlawed U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
to ring the knell of anything U موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
tolls U طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
herald U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
tolling U طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
heralds U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
outlawing U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
heralded U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding U از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
authentication U تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
legalizes U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalized U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalize U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalised U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalizing U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalises U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
legalising U به طور رسمی شناختن قانونی کردن تصدیق کردن
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
notify U اعلام کردن اخطار کردن
notifying U اعلام کردن اخطار کردن
notified U اعلام کردن اخطار کردن
notifies U اعلام کردن اخطار کردن
sick U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest U مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
natarize U محضر داری کردن گواهی رسمی کردن
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
formalize U رسمی کردن
formalizing U رسمی کردن
formalizes U رسمی کردن
formalised U رسمی کردن
formalized U رسمی کردن
formalises U رسمی کردن
formalising U رسمی کردن
officialize U رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
requisitions U درخواست رسمی کردن
requisitioned U درخواست رسمی کردن
requisition U درخواست رسمی کردن
requisitioning U درخواست رسمی کردن
to go round U دیدنیهای غیر رسمی کردن
gazette U درمجله رسمی چاپ کردن
cohabit U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
historify U مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
cohabited U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
weigh in U وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
weigh-in U وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
natarize U دفتر اسناد رسمی را اداره کردن
weigh-ins U وزن کردن رسمی شکار باتیروکمان
to marry at a registry office U در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
to bar somebody from something [doing something] U مسدود کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from something [doing something] U مانع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from something [doing something] U ممنوع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
to second somebody U ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
to delegate one's powers to somebody U اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن [اصطلاح رسمی]
over capitalised U براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
mark mark U اعلام رها کردن بمب به هواپیمای بمب افکن از سوی دستگاه کنترل زمینی
ritualize U رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
prefigure U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefiguring U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
air alert warning U اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
annunciator U اعلام گر
promulgator U اعلام
acknowledgements U اعلام
predication U اعلام
meld U اعلام
enunciation U اعلام
declaration U اعلام
declarations U اعلام
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com