English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
innards U اعضای داخلی حیوان یاانسان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
vitals U اعضای اصلی بدن حیوان
insides U تو اعضای داخلی
inside U تو اعضای داخلی
incretion U ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی
squawk U مخابره داخلی ارتباط داخلی
squawks U مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal defense U پدافند داخلی پایداری داخلی
squawked U مخابره داخلی ارتباط داخلی
internal structure U ساختمان داخلی سازه داخلی
burgomaster U اعضای شهرداری
main structure menbers U اعضای اصلی ساختمان
vitals U اعضای حیاتی و موثربدن
the f. U اعضای هیئت پزشکی
technical staff U کارمندان یا اعضای فنی
stiffening members U اعضای صلب کننده
locomotory U ابتلاء اعضای حرکتی
sensorium U مرکز حواس اعضای حس
senior members U اعضای بالارتبه یا ارشد
prosthetics U مبحث اعضای مضنوعی
locomotor U ابتلاء اعضای حرکتی
royalties U اعضای خانواده سلطنتی
cadres U اعضای یک سازمان نظامی
cadre U اعضای یک سازمان نظامی
paraplegia U فلج اعضای سافل
footwork U هماهنگی پا با اعضای دیگر
royalty U اعضای خانواده سلطنتی
locomotor U دارای گرفتاری در اعضای حرکتی
quaker meeting U انجمن کواکرهاکه اعضای ان خام
senatorial U وابسته به مجلس سنا یا اعضای ان
senatorian U وابسته به مجلس سنا یا اعضای ان
hypotrophy U رشد غیرمتناسب اعضای شعاعی
toho U اعضای انگشتان نشانه و شست
acroesthesia U افزایش حساسیت اعضای انتهایی
urogenital U وابسته به دستگاه ادرارو اعضای تناسلی
conscript fathere U اعضای مجلس سنای روم باستان
exchanged stabilization fund U مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
outriggers U اعضای سازنده اولیه حامل قسمت دم هواپیما
bounds U محدودیتی که به تعداد اعضای یک آرایه داده میشود
quaker's meeting U انجمن کوالرهاکه اعضای ان خاموش میماندندتایکی درنتیجه
bionic U وابسته به کار گذاشتن اعضای ساختگی در بدن
component U تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
backplane U مدار و اعضای مکانیکی که بردهای یک سیستم را متصل می کنند
catena U 1-تعداد اعضای یک لیست زنجیری 2-مجموعهای از حروف در یک کلمه
clock U سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
clocks U سیگنال ساعت که تمام اعضای سیستم را همگام میکند
matricular U وابسته بصورت اعضای یک انجمن یا دانش جویان دانشگاه
pin joint U اتصال بین اعضای ساختمانی بصورت لولا یا پاشنه
components U تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
storage U 1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
friendly society U انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
friendly societies U انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
to pack a jury U جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
churchwardens U هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
heterology U عدم تجانس بین اعضای مختلف ناهمگنی اعضاء ازلحاظ ساختمانی
signals U علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین
churchwarden U هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
union shop U مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
beast U حیوان
beasts U حیوان
animal U حیوان
animals U حیوان
living creatuse U حیوان
cartel U توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
homology U همانندی وتجانس ساختمان اعضای مختلف جانور یاگیاه در اثرمنشعب شدن از یک ریشه یامبدا متجانس
cartels U توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
brute U جانور حیوان
brutes U حیوان صفت
brute U حیوان صفت
zoology U حیوان شناسی
bestiality U جماع با حیوان
fries U حیوان نوزاد
fry U حیوان نوزاد
frying U حیوان نوزاد
kittens U بچه حیوان
bough U شانه حیوان
boughs U شانه حیوان
zootheism U حیوان پرستی
zoophobia U حیوان هراسی
hilding U حیوان چموش
zoophilia U حیوان خواهی
zooerasty U جماع با حیوان
wildling U حیوان وحشی
whiffet U حیوان رشدنکرده
spinal animal U حیوان نخاعی
slick ear U حیوان بی گوش
option of animals U خیار حیوان
lost animal U حیوان ضاله
zoolatry U حیوان پرستی
ectotherm U حیوان خونسرد
brutes U جانور حیوان
reptile U حیوان خزنده
reptiles U حیوان خزنده
zoophilous U حیوان دوست
animalization U تبدیل به حیوان
beast of burden U حیوان باربری
beastby U حیوان صفت
zoophilic U حیوان دوست
zoophily U حیوان خواهی
zooparasite U حیوان انگل
draft animal U حیوان بارکش
lost animal U حیوان گمشده
bestiality U حیوان صفتی
mavericks U حیوان بیصاحب
carnivorous U حیوان گوشتخوار
biped U حیوان دوپا
pack animals U حیوان باربر
maverick U حیوان بیصاحب
kitten U بچه حیوان
pack animal U حیوان باربر
bipeds U حیوان دوپا
beastly U حیوان صفت
feral U حیوان شکاری وحشی
abalone U قسمی حیوان صدف
stag U کره اسب حیوان نر
stags U کره اسب حیوان نر
armadillo U نوعی حیوان گورکن
pizzle U الت ذکور حیوان
slick ear U حیوان فاقدگوش خارجی
cade U حیوان دست اموز
the fountain of life U چشمه حیوان یازندگی
brutalization U حیوان صفت نمودن
varmint U حیوان یا پرنده شکارکننده
animal glue U سریشم از انساج حیوان
housebroken U حیوان تربیت شده
brutal U حیوان صفت وحشی
armadillos U نوعی حیوان گورکن
flycatcher U حیوان مگس خوار
zoopsia U توهم حیوان بینی
acephalous U حیوان راستهء بی سران
pet U حیوان اهلی منزل
bald animal or tree U درخت یا حیوان برهنه
zoomorphism U حیوان ریخت انگاری
hollers U صدای مخصوص هر حیوان
hollering U صدای مخصوص هر حیوان
hollered U صدای مخصوص هر حیوان
holler U صدای مخصوص هر حیوان
imbrute U حیوان صفت کردن
animal distress calls U فریادهای درماندگی حیوان
pets U حیوان اهلی منزل
petted U حیوان اهلی منزل
acephalon U حیوان راستهء بی سران
yahoo U ادم حیوان صفت
bunny rabbit U اسم حیوان دست اموز
bunny U اسم حیوان دست اموز
hoof U حیوان سم دار باسم زدن
endoskeleton U استخوان بندی درونی حیوان
suckers U حیوان یا عضویا الت مکنده
bestial U شبیه حیوان جانور خوی
zoological U وابسته به جانور شناسی حیوان
brutalizes U وحشی یا حیوان صفت کردن
bunnies U اسم حیوان دست اموز
bunny rabbits U اسم حیوان دست اموز
whelp U بچه هرنوع حیوان گوشتخوار
stature U ارتفاع طبیعی بدن حیوان
exoskeleton U پوشش محافظه خارجی حیوان
brutalises U وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalised U وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalising U وحشی یا حیوان صفت کردن
hoofs U حیوان سم دار باسم زدن
brutalize U وحشی یا حیوان صفت کردن
sucker U حیوان یا عضویا الت مکنده
brutalized U وحشی یا حیوان صفت کردن
brutalizing U وحشی یا حیوان صفت کردن
rogues U حیوان عظیم الجثه سرکش
rogue U حیوان عظیم الجثه سرکش
acute preparation U حیوان کشی از روی ترحم
manus U دست حیوان قسمت انتهایی
bird motif U نقش پرنده در قالی حیوان دار
zoos U :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
vibrissa U سبیل وموی اطراف دهان حیوان
burnt offering U حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
pick up a trail/scent <idiom> U تشخیص جای پای انسان یا حیوان
burnt offerings U حیوان یا خوراکی که در معبد سوزانده میشد
zoon U هر یک از حیوانات منفرد متعلق به حیوان مرکب
forelegs U پای جلو حیوان دست چارپایان
foreleg U پای جلو حیوان دست چارپایان
autotomy U انفصال خودبخوددست یا پا یا عضو حیوان ازبدن
zoo U :پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
ecesis U قراردادن حیوان یا گیاهی درمحل دیگری
breeding grounds U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
animalist U مصور حیوانات معتقد به حیوان صفتی انسان
teamster U راننده یک جفت حیوان یا دستگاه اسب ودرشکه
breeding ground U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
beard U هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
beards U هرگونه برامدگی تیزشبیه مو و سیخ در گیاه و حیوان
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
snail U وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
snails U وقت تلف کردن انسان یا حیوان تنبل وکندرو
beak-head U [آذینی از مجموعه سر حیوان، پرنده یا انسان یا منقاری رو به پایین]
to live like animals [in a place] U مانند حیوان زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
centaurs U حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
centaur U حیوان افسانهای با بالاتنه انسان وپایین تنه اسب قنطورس
panels U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panel U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
chucked U جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chuck U جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucks U جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
spoon U طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooning U طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoons U طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com