English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
confide U اعتماد داشتن به
confided U اعتماد داشتن به
confides U اعتماد داشتن به
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
trust U اعتماد داشتن
trusted U اعتماد داشتن
trusts U اعتماد داشتن
Other Matches
faith U اعتماد
credence U اعتماد
sense of trust U حس اعتماد
faiths U اعتماد
belief U اعتماد
reliance U اعتماد
trusts U اعتماد
affiance U اعتماد
fideism U اعتماد
trust U اعتماد
trusted U اعتماد
trustful U اعتماد
reliableness U قابلیت اعتماد
reliability U قابلیت اعتماد
soiothfast U قابل اعتماد
self-assuredness U اعتماد به نفس
aplomb U اعتماد بنفس
self-reliance U اعتماد به نفس
self assurance U اعتماد به نفس
confidence U اعتماد رازگویی
confidence coefficient U ضریب اعتماد
vote of censure U رای اعتماد
trustworthiness U قابلیت اعتماد
trustiness U قابلیت اعتماد
to base one self U اعتماد کردن
trig U قابل اعتماد
distrustfulness U عدم اعتماد
dependability U قابلیت اعتماد
trut U اعتماد کردن
failure safety U قابلیت اعتماد
reliability U قابلیت اعتماد
confidence coefficicent U ضریب اعتماد
self reliance U اعتماد بنفس
confidence interval U فاصله اعتماد
confidence limits U حدود اعتماد
self-reliance U اعتماد به نفس
self trust U اعتماد بخود
self-confidence U اعتماد به خود
confidentiality U قابلیت اعتماد
confiding U اعتماد کننده
level of confidence U سطح اعتماد
trusty U قابل اعتماد
self-confidence U اعتماد به نفس
relied U اعتماد کردن
awareness of the self U اعتماد به نفس
self-assurance U اعتماد به نفس
trustworthy U قابل اعتماد
aplombself-trust U اعتماد به نفس
self-awareness U اعتماد به نفس
place confidence in U اعتماد کردن به
place confidence on U اعتماد کردن به
to put confidence in U اعتماد کردن به
to put trust in U اعتماد کردن به
faithworthy U قابل اعتماد
relies U اعتماد کردن
reliability U قابل اعتماد
self-trust U اعتماد به نفس
votes of confidence U رای اعتماد
vote of confidence U رای اعتماد
poise [self-confidence] U اعتماد به نفس
unreliable U غیرقابل اعتماد
confidences U اعتماد رازگویی
rely U اعتماد کردن
relying U اعتماد کردن
fiduciary U قابل اعتماد
lack of self-confidence U کمی اعتماد به نفس
diffidently U با نداشتن اعتماد بخود
lack of self-confidence U کمبود اعتماد به نفس
lack of confidence U کمی اعتماد به نفس
lack of confidence U کمبود اعتماد به نفس
authentic U موثق قابل اعتماد
self doubt U عدم اعتماد بنفس
trust in god U اعتماد یا توکل به خدا
take down a notch (peg) <idiom> U سلب اعتماد به نفس
reliably U بطور قابل اعتماد
lack of self-confidence U عدم اعتماد به نفس
lack of confidence U عدم اعتماد به نفس
distrust U سوء فن اعتماد نداشتن
diffidence U عدم اعتماد به نفس
man of confidence U شخص مورد اعتماد
disafected person U عنصر غیرقابل اعتماد
distrusts U سوء فن اعتماد نداشتن
distrusting U سوء فن اعتماد نداشتن
distrusted U سوء فن اعتماد نداشتن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
confidence tricks U کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
confidence trick U کلاهبرداری از راه جلب اعتماد
dependable U قابل اطمینان مورد اعتماد
dependable U قابل اعتماد توکل پذیر
calculable U براورد کردنی قابل اعتماد
trut U اعتماد کردن به امیدوار بودن
blue book U هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
self confidence U اعتماد بنفس غرور بیجا
make out <idiom> U باعث اعتماد،اثبات شخص
in order to <idiom> U اعتماد شخص را بدست آوردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
con U مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
untrustworthy U غیر قابل اعتماد غیرمعتمد ناپایدار
conned U مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
cons U مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
conning U مخفف کلمه عامیانه confidence اعتماد
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
burn notice U علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
backstabber U خیانتکار [همکاری یا دوستی که قابل اعتماد در نظر گرفته شود اما پشت سر آدم حمله می کند ]
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
self depedence U اتکاء بنفس اعتماد بنفس
self dependence U اتکاء به نفس اعتماد به نفس
exchanged stabilization fund U مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
doubt U شک داشتن
possessing U داشتن
doubted U شک داشتن
to hold a meeting U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
possesses U داشتن
possess U داشتن
to go hot U تب داشتن
redolence U بو داشتن
lackvt U کم داشتن
intercommon U داشتن
having U داشتن
owns U داشتن
to have f. U تب داشتن
own U داشتن
bear U داشتن
bear U در بر داشتن
owned U داشتن
wanted U کم داشتن
bears U داشتن
want U کم داشتن
relieving U داشتن
bears U در بر داشتن
lacked U کم داشتن
lacks U کم داشتن
relieves U داشتن
relieve U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
owning U داشتن
doubting U شک داشتن
doubts U شک داشتن
to possess U داشتن
have U داشتن
to have possession of U داشتن
to have U داشتن
to hold U داشتن
to be feverish U تب داشتن
lack U کم داشتن
to send away U اعزام داشتن
to put to a pause U نگاه داشتن
deserve U استحقاق داشتن
roll U تلاطم داشتن
scoot U سرعت داشتن
to run on U ادامه داشتن
possessing U در تصرف داشتن
scooted U سرعت داشتن
deserves U استحقاق داشتن
believes U گمان داشتن
believed U گمان داشتن
belongs U تعلق داشتن
liaise U بستگی داشتن
liaise U رابطه داشتن
corresponds U رابطه داشتن
corresponded U رابطه داشتن
correspond U رابطه داشتن
liaises U بستگی داشتن
rolls U تلاطم داشتن
possesses U در تصرف داشتن
to show f. U سرجنگ داشتن
possess U در تصرف داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com