Perdic | اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	fortuitism U	اعتقادباینکه انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	fortuist U	کسیکه معتقداست که انچه درطبیعت پیداشده اتفاقی بوده است
	The color harmony in nature is very interesting. U	هماهنگی رنگها درطبیعت بسیار جالب است
	fruitarianism U	اعتقادباینکه خوراک انسان بایدمیوه باشد
	re attachment U	در مورد کسی که قبلا" توقیف شده بوده وبه علتی بدون تعیین تاریخ دقیق ازاد شده بوده است die sine
	miasmatic U	پیداشده ازدمه بد بو
	hepatogenous U	پیداشده درجگر
	ecosystems U	بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
	ecosystem U	بخشی از جامعه و بوم که تشکیل یک واحد فاعله درطبیعت بدهد
	particularism U	اعتقادباینکه نجات فقط برای برگزیدگان میسر است
	fluviatic U	پیداشده رودخانه رودخانهای
	kenosis U	اعتقادباینکه مسیح بصورت ادمی جنبه خدایی را ازخوددورساخته است
	newfound U	جدید الاختراع تازه پیداشده
	eustachian U	پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
	gamogenetic U	پیداشده بوسیله جفت گیری مواقعهای
	the best game out U	بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
	fallopian U	پیداشده توسط فلوپیوس کالبدشناس ایتالیایی
	Quchan U	قوچان [شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
	hili U	اعتقادبه مادیات-اعتقادباینکه مادیات مایهء شرارت است
	transubstantiation U	اعتقادباینکه نان وشراب مصرفی درایین عشای ربانی مسیحیان هنگام ورود ببدن شخص تبدیل بجسم وخون عیسی میگردد
	whatever U	انچه
	that which U	انچه
	whatever U	هر انچه
	as far as i can see U	انچه من می فهمم
	what U	هرچه انچه
	as for as i know U	انچه من میدانم
	for a iknow U	انچه من می دانم
	for aught i know U	انچه من میدانم
	i lent him what money i had U	انچه پول ...
	so far as U	تا ان اندازه که انچه
	as far as in me lies U	انچه از من بر می اید
	oive such as you have U	انچه که داریدبدهید
	makefast U	انچه قایق را به ان میبندند
	purview of a book U	انچه کتابی فرامیگیرد
	he did his level best U	انچه از دستش برامدکرد
	the needful U	انچه باید کرد
	penful U	انچه در یک قلم جا گیرد
	more than needs U	بیش از انچه بایسته
	ties of friendship U	انچه دوستی اقتضامیکند
	pitcherful U	انچه دریک سبوجابگیرد
	the requirements of the law U	انچه درقانون قید شده
	cartful U	انچه دریک گاری جا بگیرد
	capful U	انچه دریک کلاه جابگیرد
	i did all in my power U	انچه در توانم بود کردم
	so far as i can guess U	انچه من میتوانم حدس بزنم
	do the necessary U	انچه باید کرد بکنید
	it purports that U	انچه از این فهمیده میشوداین که .....
	layered U	انچه مربوط به لایه ها باشد
	out of sight out of mind U	از دل برود هر انچه از دیده برفت
	my sentiment toward him U	انچه من راجع باواحساس میکنم
	my recollectio of it is U	انچه من بیادمی اورم اینست
	redefinable U	انچه مجددا قابل تعریف است
	whatsoe'er U	هیچ هیچگونه هرقدر انچه هرانچه
	he undid what i had done U	انچه من رشته بودم او پنبه کرد
	the document purports that U	انچه از این سند مفهوم میشوداینست که
	i paid his d. wages U	مزد او را انچه لازم بود دادم
	penny worth U	انچه برابر یک پنی میتوان خرید
	bound U	انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
	what you see is what you get U	انچه می بینید همان است که بدست می اورید
	finding U	انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
	findings U	انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
	i speak under correction U	انچه می گویم ممکن است درست نباشد
	whaterer U	هرچه انچه هرانچه هرقدر هیچ گونه
	i overpaid him for his work U	مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
	nemo dat quod non habet U	هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
	casuale U	اتفاقی
	flukey U	اتفاقی
	chanciest U	اتفاقی
	stochastical <adj.> U	اتفاقی
	episodic U	اتفاقی
	contingent [accidental] <adj.> U	اتفاقی
	coincidental <adj.> U	اتفاقی
	even tual U	اتفاقی
	randomly U	اتفاقی
	accidentalism U	اتفاقی
	chanceful U	اتفاقی
	random <adj.> U	اتفاقی
	adventive U	اتفاقی
	haphazardly U	اتفاقی
	extrinsic U	اتفاقی
	adventitiouse U	اتفاقی
	haphazard <adj.> U	اتفاقی
	casual [not planned] <adj.> U	اتفاقی
	pick up <idiom> U	اتفاقی
	fluky U	اتفاقی
	accident U	اتفاقی
	chancing U	اتفاقی
	chances U	اتفاقی
	accidents U	اتفاقی
	chance U	اتفاقی
	casualness U	اتفاقی
	casual U	اتفاقی
	stochastic <adj.> U	اتفاقی
	accidental <adj.> U	اتفاقی
	chanced U	اتفاقی
	fortuitous <adj.> U	اتفاقی
	incidental <adj.> U	اتفاقی
	adventitious <adj.> U	اتفاقی
	chancy U	اتفاقی
	chancier U	اتفاقی
	eventual U	اتفاقی
	episodical U	اتفاقی
	contingencies U	اتفاقی
	contingency U	اتفاقی
	occasional U	اتفاقی
	breach of trust U	کوتاهی درانجام دادن انچه که به موجب سند تنظیمی در تاسیس حقوقی می بایستی انجام دهد
	fortuitousness U	اتفاقی بودن
	fortuitcus fault U	نقص اتفاقی
	by chance <adv.> U	بطور اتفاقی
	fortuitcus distortion U	اعوجاج اتفاقی
	incidental works U	کارهای اتفاقی
	crop up <idiom> U	اتفاقی پدیدارشدن
	come across <idiom> U	اتفاقی دیدن
	windfall loss U	زیان اتفاقی
	by happenstance <adv.> U	بطور اتفاقی
	windfall profits U	سود اتفاقی
	by hazard <adv.> U	بطور اتفاقی
	coincidentally <adv.> U	بطور اتفاقی
	by a coincidence <adv.> U	بطور اتفاقی
	happenstance U	وقایع اتفاقی
	fortuitously <adv.> U	بطور اتفاقی
	accidentally <adv.> U	بطور اتفاقی
	windfall gains U	منافع اتفاقی
	incidentals time U	زمان اتفاقی
	incidental memory U	حافظه اتفاقی
	incidental learning U	یادگیری اتفاقی
	incidental expenses U	مخارج اتفاقی
	incidental errors U	خطاهای اتفاقی
	stochastic process U	فرایند اتفاقی
	stochatic procedures U	رویههای اتفاقی
	as it happens <adv.> U	بطور اتفاقی
	accidently <adv.> U	بطور اتفاقی
	at random <adv.> U	بطور اتفاقی
	by accident <adv.> U	بطور اتفاقی
	stretch a point <idiom> U	اتفاقی پذیرفتن
	casual labour U	کارگر اتفاقی
	contingent liability U	بدهی اتفاقی
	contingent profit U	سود اتفاقی
	accidental war U	جنگ اتفاقی
	incidentally <adv.> U	بطور اتفاقی
	random U	اتفاقی الکی
	accidental reinforcement U	تقویت اتفاقی
	randomly U	اتفاقی الکی
	adventitiously U	بطور اتفاقی
	accidentalness U	حالت اتفاقی
	circumstantial evidence U	اماره اتفاقی
	chromatic U	تصادفی اتفاقی
	accidental error U	خطای اتفاقی
	been U	بوده
	i have been U	بوده ام
	fact U	بوده
	has-beens U	بوده
	facts U	بوده
	has-been U	بوده
	has been U	بوده
	by accident or d. U	بطور اتفاقی یا عمدی
	hazardous U	معاملات قماری اتفاقی
	chare U	کار روزمزد و اتفاقی
	charring U	کار روزمزد و اتفاقی
	accidental fall U	ضربه فنی اتفاقی
	accidental sepcies	گونه های اتفاقی
	jitter U	حرکت نامنظم اتفاقی
	char U	کار روزمزد و اتفاقی
	chars U	کار روزمزد و اتفاقی
	has-been U	بوده است
	has been U	بوده است
	has-beens U	بوده است
	coffee roaster U	قهوه بوده
	to happen to somebody U	برای کسی اتفاقی [بد] افتادن
	sideshows U	موضوع فرعی انحراف اتفاقی
	accident damage to property U	خسارت اتفاقی وارده بردارایی
	sideshow U	موضوع فرعی انحراف اتفاقی
	randomize U	بصورت اتفاقی یا تصادفی در اوردن
	he has passed the chair U	رئیس بوده است
	It was a mere accident that we met. U	ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
	come hell or high water <idiom> U	هیچ فرقی نمیکنه چه اتفاقی بیافته
	materialism U	فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
	premundane U	پیش ازافرینش جهان بوده
	She has been a good wife to him. U	همسر خوبی برایش بوده
	randomly U	بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
	His coming here was quite accidental. U	آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
	drop a hint <idiom> U	فاش کردن اتفاقی یک چیز خیلی جزئی
	random U	بی منظوری پیشامد اتفاقی همینطوری الله بختکی
	reportable incident U	اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
	book value U	ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
	wait up for <idiom> U	به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
	I'm dying to know what happened. U	خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
	free thinker U	کسیکه دارای فکر ازاد بوده
	cerberus U	سگ سه سری که پاسبان دوزخ بوده مستحفظ
	how long since is it? U	چند وقت پیش بوده است
	judea U	یهودیه که قسمتی از جنوب فلسطین بوده
	menad U	حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
	She has known better days in her youth . U	معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
	maenad U	حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
	She is always making trouble for her friends. U	همیشه برای دوستانش درد سر بوده
	chance medley U	ادم کشی اتفاقی که باسوء قصدنبوده وغیرعمدی هم نبوده است
	palating U	مجلل امیری که دارای امتیازات سلطنتی بوده
	elam U	کشور ایلام قدیم که درناحیه خوزستان بوده
	canon low U	دررم قدیم مورد عمل بوده وامروز در
	queen dowager U	زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است
	gurantee U	عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند