English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
official receiver U اعتصاب رسمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
strike pay U حقوق ایام اعتصاب که ازطرف سندیکاهای کارگری به اعتصاب کنندگان پرداخت میشود
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
light strike U اعتصاب با اخطار کم مدت اعتصاب برقی
picketings U اعضای اتحادیه کارگری که درحال اعتصاب خارج از محل کار خود جمع می شوند تادیگران را نیز به اعتصاب وادارند و نیز خریداران را ازخرید منصرف کنند
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
sit-in U اعتصاب
sit-ins U اعتصاب
holdouts U اعتصاب
holdout U اعتصاب
turn out U اعتصاب
tie up U اعتصاب
stay in strike U اعتصاب
sit in U اعتصاب
strike U اعتصاب
strikes U اعتصاب
tie-up U اعتصاب
tie-ups U اعتصاب
riot and civil commotion U اعتصاب و تظاهرات
general strikes U اعتصاب عمومی
struck U درحال اعتصاب
strike U اعتصاب ضربه
walk out U اعتصاب کردن
strike U اعتصاب کردن
knobstick U خائن اعتصاب
go on strike U اعتصاب کردن
out U در حال اعتصاب
picket U اعتصاب کردن
picketed U اعتصاب کردن
pickets U اعتصاب کردن
strikers U اعتصاب کننده
striker U اعتصاب کننده
outed U در حال اعتصاب
sit-down U اعتصاب کارمندان
sit down U اعتصاب کارمندان
general strike U اعتصاب عمومی
out- U در حال اعتصاب
strikes U اعتصاب ضربه
confrontational U انجام اعتصاب
wildcat strike <idiom> U اعتصاب کارگران
strikebound U دچار اعتصاب
strike-breaker U اعتصاب شکن
strike-breakers U اعتصاب شکن
strikes U اعتصاب کردن
hunger strike U اعتصاب غذا
to go on strike U اعتصاب کردن
to strike work U اعتصاب کردن
blackleg U کارگر اعتصاب شکن
blacklegs U کارگر اعتصاب شکن
to go on a hunger strike U اعتصاب غذا کردن
official receiver U اعتصاب باجایزه سندیکا
walkouts U اعتصاب ,ترک جلسه
walkout U اعتصاب ,ترک جلسه
out law strike U اعتصاب غیر قانونی
strike U اصابت اعتصاب کردن
they are on strike U اعتصاب کرده اند
strikes U اصابت اعتصاب کردن
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
go out U اعتصاب کردن دست کشیدن از
strike U تصادف و نصادم کردن اعتصاب
fink U اعتصاب شکن جاسوسی کردن
strikes U تصادف و نصادم کردن اعتصاب
hunger-striker U اعتصاب غذا کننده [زن ] [مرد]
finks U اعتصاب شکن جاسوسی کردن
sick-outs U اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
sick-out U اعتصاب از راه خود را به بیماری زدن
picketed U اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
pickets U اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
picket U اعتصاب وجلوگیری از ورود سایرین بمحل کار
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
srcc U commotions civil riotsand ,strikes اعتصاب شورش و اشوبهای داخلی
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
formmal U رسمی
institutional U رسمی
solemn U رسمی
orthodox U رسمی
official U رسمی
formal U رسمی
tux U لباس رسمی
dress suit U لباس رسمی شب
dress uniform U انیفرم رسمی
bonspiel U مسابقه رسمی
boarding call U بازدید رسمی
cognizance U اخطار رسمی
communique U ابلاغ رسمی
contracts under seal U عقد رسمی
returns U گزارش رسمی
insignia U مدال رسمی
insignia U نشان رسمی
official U عالیرتبه رسمی
official U موثق و رسمی
careers U دوره رسمی
careering U دوره رسمی
careered U دوره رسمی
career U دوره رسمی
card-carrying U عضو رسمی
returning U گزارش رسمی
protest U واخواست رسمی
vestment U لباس رسمی
aregular cook U اشپز رسمی
official rate U نرخ رسمی
protests U اعتراض رسمی
protests U واخواست رسمی
protesting U اعتراض رسمی
protesting U واخواست رسمی
protested U اعتراض رسمی
protested U واخواست رسمی
protest U اعتراض رسمی
returned U گزارش رسمی
official receipt U رسید رسمی
official authorities U مراجع رسمی
official document U سند رسمی
noterial document U سند رسمی
officiously U بطورغیر رسمی
nonformal U غیر رسمی
official channels U مجاری رسمی
official channels U طرق رسمی
officialize U رسمی کردن
official prices U قیمتهای رسمی
official meeting U اجتماع رسمی
official meeting U ملاقات رسمی
official language U زبان رسمی
official jurnal U روزنامه رسمی
official gazette U روزنامه رسمی
official religion U دین رسمی
official deed U سند رسمی
official communications U ابلاغیه رسمی
prontonotary U سردفتراسناد رسمی
mare's tail U هپوریس رسمی
prothonotary U سردفتراسناد رسمی
standard time U زمان رسمی
state religion U مذهب رسمی
statute mile U مایل رسمی
formal review U بررسی رسمی
formal review U سان رسمی
formal group U گروه رسمی
formal education U اموزش رسمی
formal accountability U ذیحسابی رسمی
extra official U غیر رسمی
return U گزارش رسمی
hansard U مذاکرات رسمی
speedwell U سیزاب رسمی
public submission U مناقصه رسمی
letter de chancellerie U نامه رسمی
legalization U شناسایی رسمی
semi official U نیمه رسمی
semi officially U بطورنیم رسمی
semiformal U نیمه رسمی
semiofficial U نیمه رسمی
intrant U ورود رسمی
smallage U کرفس رسمی
insigne U مدال رسمی
insigne U نشان رسمی
solemn form U طریقه رسمی
driss uniform U لباس رسمی
functions U ایین رسمی
formalizes U رسمی کردن
formalizing U رسمی کردن
note U نامه رسمی
notes U نامه رسمی
noting U نامه رسمی
talking to U سرزنش رسمی
talking-to U سرزنش رسمی
reprimand U توبیخ رسمی
stand on ceremony <idiom> U رسمی بودن
free and easy <idiom> U غیر رسمی
formalized U رسمی کردن
formalize U رسمی کردن
formalising U رسمی کردن
functioned U ایین رسمی
function U ایین رسمی
position U شغل رسمی
positioned U شغل رسمی
audience U ملاقات رسمی
audiences U ملاقات رسمی
officials U مقامات رسمی
tuxedos U لباس رسمی
placard U پروانه رسمی
placards U پروانه رسمی
formalised U رسمی کردن
formalises U رسمی کردن
Full dress. Formal dress. U لباس رسمی
officiates U مقام رسمی
pronouncement U اعلامیه رسمی
throwaway U غیر رسمی
officiate U مقام رسمی
officious U غیر رسمی
missives U نامه رسمی
asparagus U مارچوبهء رسمی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com