English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
avowed U اعتراف شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
acknowledge اعتراف کردن
acknowledges U اعتراف کردن تصدیق کردن
acknowledging U اعتراف کردن تصدیق کردن
recognises U اعتراف کردن تصدیق کردن
recognising U اعتراف کردن تصدیق کردن
recognize U اعتراف کردن تصدیق کردن
recognizes U اعتراف کردن تصدیق کردن
recognizing U اعتراف کردن تصدیق کردن
fold U بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folded U بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folds U بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
avowal U اعتراف
avowals U اعتراف
admission U تصدیق اعتراف
admissions U تصدیق اعتراف
avow U اعتراف کردن
avowing U اعتراف کردن
avows U اعتراف کردن
recant U بخطای خود اعتراف کردن
recanted U بخطای خود اعتراف کردن
recanting U بخطای خود اعتراف کردن
recants U بخطای خود اعتراف کردن
unburden U اعتراف و درددل کردن
unburdening U اعتراف و درددل کردن
unburdens U اعتراف و درددل کردن
confess U اعتراف کردن
confessed U اعتراف کردن
confesses U اعتراف کردن
confessing U اعتراف کردن
recognition U اعتراف
confession U اعتراف نامه
confession U اعتراف
confessions U اعتراف نامه
confessions U اعتراف
confessional U محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
confessionals U محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
profession U اقرار اعتراف
profession U اعتراف
professions U اقرار اعتراف
professions U اعتراف
defeatism U اعتراف به شکست
confessor U کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
confessors U کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
acknowledger U اعتراف کننده
acknowledgment U اعلام معرف اعتراف
ackuowledge U اعتراف کردن
confiscator U دعای اعتراف بگناهان
confiscator U دعای اعتراف نامه
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
peccavi U اعتراف بگناه
put to the question U برای گرفتن اعتراف زجر دادن
shrift U اعتراف بگناه
shrive U اعتراف گرفتن
shrive U اعتراف گرفتن از
to shrive oneself U گناهان خود را اعتراف کردن وامرزش طلبیدن
voluntary confession U اعتراف داوطلبانه
To force a confession from somebody. U بزوراز کسی اعتراف گرفتن
He confessed under torture. U زیر فشار شکنجه اعتراف کرد
I'll give you that [much] . U دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
confessional U اعتراف گاه
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com