English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
peccavi U اعتراف بگناه
shrift U اعتراف بگناه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
confessional U محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
confessionals U محل مخصوص اعتراف بگناه اعترافی
Other Matches
shrift U اقرار بگناه
peccavi U اقرار بگناه
incriminates U بگناه متهم کردن
incriminated U بگناه متهم کردن
to play not guilty U اقرار بگناه نکردن
incriminating U بگناه متهم کردن
to plead guilty U اقرار بگناه کردن
incriminate U بگناه متهم کردن
short shrift U مهلت مختصربرای اقرار بگناه پیش از مردن
confessions U اعتراف
confession U اعتراف
recognition U اعتراف
profession U اعتراف
professions U اعتراف
avowals U اعتراف
avowal U اعتراف
shrive U اعتراف گرفتن
confessional U اعتراف گاه
profession U اقرار اعتراف
voluntary confession U اعتراف داوطلبانه
professions U اقرار اعتراف
defeatism U اعتراف به شکست
avowed U اعتراف شده
acknowledge اعتراف کردن
acknowledger U اعتراف کننده
ackuowledge U اعتراف کردن
shrive U اعتراف گرفتن از
confessions U اعتراف نامه
avowing U اعتراف کردن
avow U اعتراف کردن
admissions U تصدیق اعتراف
admission U تصدیق اعتراف
avows U اعتراف کردن
confession U اعتراف نامه
confessing U اعتراف کردن
confess U اعتراف کردن
confesses U اعتراف کردن
confessed U اعتراف کردن
confiscator U دعای اعتراف نامه
acknowledgment U اعلام معرف اعتراف
unburdens U اعتراف و درددل کردن
unburdening U اعتراف و درددل کردن
unburden U اعتراف و درددل کردن
confiscator U دعای اعتراف بگناهان
recanting U بخطای خود اعتراف کردن
To force a confession from somebody. U بزوراز کسی اعتراف گرفتن
kithe U اعلام داشتن اعتراف کردن
recanted U بخطای خود اعتراف کردن
recant U بخطای خود اعتراف کردن
recants U بخطای خود اعتراف کردن
I'll give you that [much] . U دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
put to the question U برای گرفتن اعتراف زجر دادن
He confessed under torture. U زیر فشار شکنجه اعتراف کرد
to shrive oneself U گناهان خود را اعتراف کردن وامرزش طلبیدن
confessor U کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
confessors U کسی که کیش خود رااشکارا اعتراف میکند
folded U بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
fold U بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
folds U بشکست خود اعتراف کردن بکسب یا شغل پایان دادن
acknowledges U اعتراف کردن تصدیق کردن
acknowledging U اعتراف کردن تصدیق کردن
recognises U اعتراف کردن تصدیق کردن
recognising U اعتراف کردن تصدیق کردن
recognize U اعتراف کردن تصدیق کردن
recognizing U اعتراف کردن تصدیق کردن
recognizes U اعتراف کردن تصدیق کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com