Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
animadvert
U
اعتراض کردن متوجه شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
protests
U
اعتراض اعتراض کردن
protested
U
اعتراض اعتراض کردن
protest
U
اعتراض اعتراض کردن
protesting
U
اعتراض اعتراض کردن
challenge
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenges
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenged
U
مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
lend
U
متوجه کردن
lends
U
متوجه کردن
to waken
U
متوجه کردن
point
U
به سمت متوجه کردن
to point to something
U
به چیزی متوجه کردن
protestingly
U
بطور اعتراض ازروی اعتراض
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
To bring something to someones notice . Make someone sit up and take notice .
U
کسی را متوجه چیزی کردن
diverted
U
متوجه کردن معطوف داشتن
divert
U
متوجه کردن معطوف داشتن
diverts
U
متوجه کردن معطوف داشتن
to pull any one by the sleeve
U
کسیرا متوجه سخن خود کردن
to pull any one's sleeve
U
کسیرا متوجه سخن خود کردن
hansardize
U
متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
squawk
U
اعتراض کردن
take exception to
U
اعتراض کردن به
obtest
U
اعتراض کردن
except
U
اعتراض کردن
fulminates
U
اعتراض کردن
object
U
اعتراض کردن
exept
U
اعتراض کردن
impugning
U
اعتراض کردن
fulminated
U
اعتراض کردن
appose
U
اعتراض کردن
contests
U
اعتراض کردن
contesting
U
اعتراض کردن
fusses
U
اعتراض کردن
squawks
U
اعتراض کردن
fussing
U
اعتراض کردن
fussed
U
اعتراض کردن
indirect objects
U
اعتراض کردن
direct objects
U
اعتراض کردن
contest
U
اعتراض کردن
squawked
U
اعتراض کردن
contested
U
اعتراض کردن
to a on or upon
U
اعتراض کردن بر
fulminate
U
اعتراض کردن
to e. a protest
U
اعتراض کردن
impugned
U
اعتراض کردن
fuss
U
اعتراض کردن
protesting
U
اعتراض کردن
impugn
U
اعتراض کردن
protest
U
اعتراض کردن
objected
U
اعتراض کردن
protests
U
اعتراض کردن
objecting
U
اعتراض کردن
to enter a protest
U
اعتراض کردن
impugns
U
اعتراض کردن
protested
U
اعتراض کردن
objects
U
اعتراض کردن
objects
U
کالا اعتراض کردن
objecting
U
کالا اعتراض کردن
indirect objects
U
کالا اعتراض کردن
to protest against something
U
به چیزی اعتراض کردن
condemnations
U
محکوم کردن اعتراض
to take exception to anything
U
به چیزی اعتراض کردن
condemnation
U
محکوم کردن اعتراض
objected
U
کالا اعتراض کردن
to cry shame upon
U
اعتراض سخت بر...کردن
direct objects
U
کالا اعتراض کردن
object
U
کالا اعتراض کردن
to p off an awkward situation
U
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
to plead against a decision
U
نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
to venture on an objection
U
باجرات اعتراض به کسی کردن
put one's foot down
<idiom>
U
با تمام وجود اعتراض کردن
litigates
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated
U
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
fin de non recevoir
U
رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
condemn
U
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemning
U
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemns
U
مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
overhanging
U
متوجه
advertent
U
متوجه
tenty
U
متوجه
on ones guard
U
متوجه
heedful
U
متوجه
attentive
U
متوجه
regardful
U
متوجه
finical
U
متوجه جزئیات
see through
U
متوجه شدن
point
U
متوجه ساختن
lend
U
متوجه شدن
see-through
U
متوجه شدن
lends
U
متوجه شدن
theocentric
U
متوجه بخدا
tendentious
U
متمایل متوجه
wistful
U
متوجه ارزومند
Be carful .
U
متوجه باش
directs
U
متوجه ساختن
presentient
U
قبلا متوجه
heliotropic
U
متوجه پرتوافتاب
particular redemption
U
متوجه فقره
directed
U
متوجه ساختن
direct
U
متوجه ساختن
to not be
[any]
the wiser
<idiom>
U
باز هم متوجه نشدن
self centered
U
متوجه نفس خود
Oh, I see!
U
آه، الان متوجه شدم!
earthbound
U
متوجه بسوی زمین
see the light
<idiom>
U
متوجه اشتباه شدن
I see now . I got it now . I understand now.
U
حالافهمیدم ( متوجه شدم )
It dawned on me.
U
بعدش من متوجه شدم.
he aimed it at me
U
سخنش متوجه من بود
I am sorry, I don't understand.
متاسفم، من متوجه نمیشوم.
otherworldly
U
متوجه دنیای دیگر
He is attentive to his work .
U
متوجه کارش است
It has come to my notice that…
U
اخیرا"متوجه شده ام که ...
Now I understand!
U
حالا متوجه شدم!
reentrant
U
متوجه بسمت داخل
acroscopic
U
متوجه به بالا صعودی
I am beginning to realize ( understand ) .
U
کم کم دارم متوجه می شوم
great dangers impend over us
U
خطرهای بزرگی متوجه ما هستند
great dangers overhang us
U
خطرهای بزرگی متوجه ما است
She is not mindful of her social position ( status ) .
U
متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
I am concentrating on my studies .
U
افکارم متوجه مطالعاتم است
falloff
U
متوجه بودن منحرف شدن
Be carful of your health .
U
متوجه ( مواظب ) سلامتت باش
It was only when she rang up
[called]
that I realized it.
U
تازه وقتی که او
[زن]
زنگ زد من متوجه شدم.
Upon reflection , I realized that …
U
دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
At last the penny dropped!
<idiom>
U
آخرش متوجه شد که موضوع چه است!
[اصطلاح]
to strike at any one
U
ضربت خود را متوجه کسی ساختن
It finally sunk in !
<idiom>
U
آخرش متوجه شد که موضوع چه است!
[اصطلاح]
to set one's affection
فکر یا میل خود را متوجه ساختن
boomerang
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranged
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomeranging
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
boomerangs
U
عملی که عکس العمل ان بخودفاعل متوجه باش د
asleep at the switch
<idiom>
U
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
intensive bombardment
U
بمبارانی که بیک نقطه متمرکزیل متوجه باشد
introvert
U
شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
introverts
U
شخصی که متوجه بباطن خود است خویشتن گرای
extroverts
U
شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
feel out
<idiom>
U
صحبت یا انجام باشخص به صورتیکه متوجه بشوی که چه فکری میکند
extrovert
U
شخصی که تمام عقایدو افکارش متوجه بیرون ازخودش است
How do I notice when the meat is off?
U
چگونه می توانم متوجه شوم که گوشت فاسد شده است؟
blind side
U
سمتی که بازیگر متوجه ان نیست سمت خط تجمع نزدیک به خط مماس
remonstrance
U
اعتراض
challenges
U
اعتراض
challenged
U
اعتراض
condemnation
U
اعتراض
impugnment
U
اعتراض
objections
U
اعتراض
power of reservation
U
حق اعتراض
protest
U
اعتراض
impugnation
U
اعتراض
challenge
U
اعتراض
condemnations
U
اعتراض
protests
U
اعتراض
protestations
U
اعتراض
impeachment
U
اعتراض
protestation
U
اعتراض
exception
U
اعتراض
exceptions
U
اعتراض
contestation
U
اعتراض
protesting
U
اعتراض
animadversion
U
اعتراض
objection
U
اعتراض
protested
U
اعتراض
microwave hop
U
یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
protest
U
اعتراض رسمی
objects
U
اعتراض داشتن
impugnable
U
قابل اعتراض
object
U
اعتراض داشتن
controvertible
U
قابل اعتراض
condemnable
U
قابل اعتراض
indirect objects
U
اعتراض داشتن
objecting
U
اعتراض داشتن
protests
U
اعتراض رسمی
direct objects
U
اعتراض داشتن
protested
U
اعتراض رسمی
objected
U
اعتراض داشتن
protesting
U
اعتراض رسمی
implicit
U
بلا اعتراض
unquestionable
U
غیرقابل اعتراض
unquestioning
U
غیرقابل اعتراض
contest
U
اعتراض داشتن بر
contests
U
اعتراض داشتن بر
demurrer
U
اعتراض کننده
disputable
U
اعتراض پذیر
challengeable
U
قابل اعتراض
contesting
U
اعتراض داشتن بر
kicker
U
اعتراض کننده
demurrant
U
اعتراض کننده
contested
U
اعتراض داشتن بر
protest for non acceptance
U
اعتراض نکول
unobjectionable
U
اعتراض ناپذیر
unlikely
U
قابل اعتراض
exceptionable
U
اعتراض پذیر
defiance
U
مقاومت اعتراض
contestable
U
قابل اعتراض
objectionable
U
قابل اعتراض
objector
U
اعتراض کننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com