English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
express willingness U اظهار تمایل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
affirm اظهار کردن
To express an opinion. To comment. U اظهار نظر کردن
compassionate [archaic] U اظهار تاسف کردن
regret U اظهار تاسف کردن
commiserate U اظهار تاسف کردن
be sorry [apologizing] U اظهار تاسف کردن
To plead ignorance. U اظهار بی اطلاعی کردن
To air ones knowlodge. U اظهار فضل ودانش کردن
to weigh in [on something] U اظهار نظر کردن [در مورد چیزی]
take to U تمایل پیدا کردن به
to take a ply U تمایل پیدا کردن
take to U تمایل پیدا کردن
hade U تمایل پیدا کردن
propensity to do evil U تمایل به بدی کردن
spill wind U سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
affirmative اظهار مثبت
named <adj.> <past-p.> U اظهار شده
termed <adj.> <past-p.> U اظهار شده
stated <adj.> <past-p.> U اظهار شده
mentioned <adj.> <past-p.> U اظهار شده
above-quoted <adj.> U اظهار شده در بالا
I have no comments make . No comments . U از اظهار نظر معذوریم
aforementioned <adj.> U اظهار شده در بالا
above-mentioned <adj.> U اظهار شده در بالا
abovementioned <adj.> U اظهار شده در بالا
afore-mentioned <adj.> U اظهار شده در بالا
customs declaration U اظهار نامه گمرکی
acknowledge وصول نامه ای را اظهار داشتن
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] U اظهار نظر دادن در باره چیزی
Unless otherwise stated . U مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
It was inappropriate to make such a remark . U مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
I wI'll not comment on this issue. U درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
aclinic U بی تمایل
leanings U تمایل
trends U تمایل
disinclined U بی تمایل
addictedness U تمایل
unwilling U بی تمایل
intentions U تمایل
liking U تمایل
proclivities U تمایل
tendencies U تمایل
month's mind U تمایل
trepan U تمایل
trend U تمایل
sentiment U تمایل
proclivity U تمایل
appetence or tency U تمایل
propensity U تمایل
propensities U تمایل
disposition U تمایل
tendency U تمایل
left justification U تمایل به چپ
leaning U تمایل
intention U تمایل
declination U تمایل
recumbency U تمایل
proneness U تمایل
appetence U تمایل
gravitation U تمایل
orientation U تمایل
pendulum U تمایل
pendulums U تمایل
appetency U تمایل
nisus U تمایل
would U تمایل
aptitude U تمایل طبیعی
wish [would like] U تمایل داشتن
aptitudes U تمایل طبیعی
preoccupation U تمایل شیفتگی
preoccupations U تمایل شیفتگی
caprice U تمایل فکری
caprices U تمایل فکری
against his grain U برخلاف تمایل او
the herd instinct U تمایل بگروه
propensity U تمایل طبیعی
leans U تمایل داشتن
predilection U تمایل قبلی
vein U حالت تمایل
propensities U تمایل طبیعی
veins U حالت تمایل
streaked U تمایل میل
portraint orientation U تمایل عمودی
streak U تمایل میل
polarities U تمایل قطبی
streaking U تمایل میل
polarity U تمایل قطبی
streaks U تمایل میل
predilections U تمایل قبلی
leaned U تمایل داشتن
gusts U تمایل مزمزه
gust U تمایل مزمزه
sinistral U تمایل بچپ
propensity to consume U تمایل به مصرف
falloff U تمایل داشتن
inclining U تعظیم تمایل
affects U تمایل داشتن
affect U تمایل داشتن
proclivity to steal U تمایل بدزدی
landscape orientation U تمایل افقی
disinclination U عدم تمایل
propend U تمایل داشتن
declinatory U دارای تمایل
reactive tendency U تمایل واکنشی
hangs U تردید تمایل
hang U تردید تمایل
fugitiveness U تمایل به فرار
central tendency U تمایل به مرکز
work effort U تمایل به کار
fantasy U میل تمایل
tilt U کجی تمایل
self immolation U تمایل به خودکشی
tilted U کجی تمایل
trepan U تمایل داشتن
list U تمایل کجی
tilts U کجی تمایل
predispostion U تمایل قبلی
inclination U تمایل شیب
lean U تمایل داشتن
fantasies U میل تمایل
antipathetic U فاقد تمایل
tilt angle U زاویه تمایل به طرفین
uptrend U تمایل بسوی بالا
bias U تمایل بیک طرف
biases U تمایل بیک طرف
inclination for any thing U تمایل یا میل بچیزی
turns U تمایل تغییر جهت
evasiveness U تمایل به طفره یاگریز
marginal propensity to expend U تمایل نهائی به مخارج
low marginal propensity to cunsume U تمایل ارام به مصرف
tendency toward something U تمایل به سوی چیزی
rapprochement U نزدیکی تمایل بدوستی
argumentativeness U تمایل یاعادت به جدال
proclivity U تمایل طبیعی بچیز بد
kindlily U با تمایل به مهربانی مهربانانه
proclivities U تمایل طبیعی بچیز بد
odds U تمایل بیک سو احتمالات
turn U تمایل تغییر جهت
yen U تمایل رغبت شدید
marginal propensity to absorb U تمایل نهائی به جذب
worldliness U تمایل به ماده پرستی و جسمانیت
tenors U تمایل صدای زیر مردانه
diminishing utility U قانون تقلیل تمایل به مصرف
prepossession U اشغال قبلی تمایل بیجهت
heredity U تمایل برگشت باصل توارث
adductor U تمایل عضو بطرف محور
frigid U دارای اندکی تمایل جنسی
diathesis U تمایل یا حساسیت نسبت به چیزی
helms U تمایل قایق به انحراف از مسیر
tenor U تمایل صدای زیر مردانه
declaration of intention U افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
frigidity U کمی تمایل درقوای جنسی
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
helm U تمایل قایق به انحراف از مسیر
negative diheral U تمایل بال یا سایر ایرفویلهابطرف پایین
levorotary U دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
levorotatory U دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
undersexed U دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
bear out U تمایل اسب به نزدیک شدن به حد خارجی
lug out U تمایل داشتن اسب به دورشدن از نرده مسابقه
oversteer U تمایل به پیچیدن بیش از حدراننده به خصوص در سر پیچ
p in favour of a person U تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
labialism U حالت حروفی که با لب تلفظ می شوند تمایل بتلفظ باصداهابا لب
bear in U تمایل اسب به نزدیک شدن به جانب کناره مسیر یا نرده ها
understeer U تمایل اتومبیل به مستقیم رفتن در سر پیچ بیش ازانتظار راننده
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
wing heavy U تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
cathedrals U تمایل نوک بالهای هواپیما به طرف پایین نسبت به ریشه بالها
cathedral U تمایل نوک بالهای هواپیما به طرف پایین نسبت به ریشه بالها
isoclinal line U خطی که در روی نقشه بوسیله ان جاهایی که تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است
exparte U قراری که دادگاه به درخواست یکی از اصحاب دعوی و بدون توجه به تمایل دیگری صادر میکند
isoclinic line U خطی بر روی نقشه که بوسیله ان نقاطی که درانجاها تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است نشان داده میشود
diminishing utility U اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
margin propensity to consume U تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com