Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bank on
<idiom>
U
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
reckons
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckoned
U
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
to believe in somebody
[something]
U
اطمینان داشتن به کسی
[چیزی]
swear by
<idiom>
U
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
trut
U
اطمینان داشتن توکل کردن
controlling
U
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
control
U
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
controls
U
اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
count one's chickens before they're hatched
<idiom>
U
روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
figure on
اطمینان داشتن
mistrusted
U
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting
U
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusts
U
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrust
U
اطمینان نکردن به فن داشتن
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
i reckon
U
اطمینان به دوستی کسی داشتن
To wish (long) for something.
U
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
checks
U
اطمینان از صحت چیزی
check
U
اطمینان از صحت چیزی
checked
U
اطمینان از صحت چیزی
nose around
[about]
<idiom>
چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
reds
U
کسری داشتن حساب
account
U
حساب داشتن در بانک
reddest
U
کسری داشتن حساب
redder
U
کسری داشتن حساب
red
U
کسری داشتن حساب
pick and choose
U
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
authentication
U
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
to know the score
<idiom>
U
سری توی حساب داشتن
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
check register
U
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
measure
U
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
to take something into account
U
چیزی را در حساب آوردن
To cook the books.
U
حساب بالاآوردن (حساب سازی کردن )
to have something at one's disposal
U
چیزی داشتن
to have something
U
چیزی داشتن
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to have something in reserve
U
چیزی درچنته داشتن
to look forward to something
U
انتظار چیزی را داشتن
to live through something
U
طاقت چیزی را داشتن
to havealiking for anything
U
ذوق چیزی را داشتن
to have an appetite for something
U
اشتها به چیزی داشتن
To be interested in ( keen on ) some thing .
U
به چیزی علاقه داشتن
to have experience in something
U
آزمودگی در چیزی داشتن
to take an i. in something
U
به چیزی دلبستگی داشتن
To be used (accustomed) to something.
U
به چیزی عادت داشتن
to disagree
[or be in disagreement]
[on something/about something]
U
بر سر چیزی اختلاف داشتن
to believe in something
U
به چیزی اعتقاد داشتن
look forward
U
انتظار چیزی را داشتن
cry out for
<idiom>
U
شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
To have a fancy for something .
U
هوای چیزی را درسر داشتن
To be biased (prejudiced).
U
درمورد چیزی تعصب داشتن
keep something at bay
<idiom>
U
[چیزی را دور نگاه داشتن]
have something up one's sleeve
<idiom>
U
چیزی سری نگه داشتن
up to someone to do something
<idiom>
U
مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
to be into somebody
[something]
<idiom>
U
کسی
[چیزی]
را دوست داشتن
to make of something
U
در باره چیزی نظر
[عقیده]
داشتن
to purpose something
U
هدف چیزی
[انجام کاری]
را داشتن
to have a limit
[of up to something]
U
[تا]
به حد
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
cost accounts
حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
to have a maximum limit
[of something]
U
[به]
حداکثر
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
accredit
U
اطمینان کردن
accredits
U
اطمینان کردن
accrediting
U
اطمینان کردن
confides
U
اطمینان کردن
confided
U
اطمینان کردن
confide
U
اطمینان کردن
cost plus contracts
U
به حساب خرید سفارش دهنده وجز فروش سازنده به حساب می اورند
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
equity accounts
حساب قسمت ذیحساب حساب های اموال یکان
capitalized expense
U
هزینهای که علاوه بر به حساب امدن در حساب سود وزیان
overdrawn account
U
حساب اضافه برداشت شده حساب با مانده منفی
clearance
U
تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
confident test
U
ازمایش قابلیت اطمینان ازمایش اطمینان از عمل یکان
to strain at anything
U
در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
planch
U
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
To bring someone to account.
کسی را پای حساب کشیدن
[حساب پس گرفتن]
avouch
U
اقرار کردن اطمینان دادن
vouch
U
اطمینان دادن تایید کردن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
someone to rely on
U
به کسی اطمینان کردن
[اتکا کردن]
sail in
U
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
reliability
U
اطمینان قابلیت اطمینان
monitored
U
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitors
U
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
monitor
U
1-بررسی یا آزمایش چیزی که کار میکند 2-بررسی فرایند یا تجزیه برای اطمینان از اینکه درست کار میکند
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
privilege
U
دستورات کامپیوتری که فقط توسط یک حساب امتیاز دار قابل دستیابی هستند , مثل حذف حساب و دیگر تنظیم کابر جدید یا بررسی کلمه رمز
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
reckoning
U
تصفیه حساب صورت حساب
reckonings
U
تصفیه حساب صورت حساب
To pay off someone. To settle old scores with someone.
U
با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
charge and discharge statements
U
حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
minculculate
U
بد حساب کردن
undercharge
U
کم حساب کردن
sum
U
حساب کردن
cyphers
U
حساب کردن
cipher
U
حساب کردن
sums
U
حساب کردن
misreckon
U
بد حساب کردن
account
U
حساب کردن
figure
U
حساب کردن
figures
U
حساب کردن
figuring
U
حساب کردن
calculates
U
حساب کردن
counts
U
حساب کردن
counting
U
حساب کردن
counted
U
حساب کردن
ciphers
U
حساب کردن
count
U
حساب کردن
miscalculate
U
بد حساب کردن
miscalculating
U
بد حساب کردن
calculated
U
حساب کردن
calculate
U
حساب کردن
miscalculates
U
بد حساب کردن
miscalculated
U
بد حساب کردن
to figure up
U
حساب کردن
computes
U
حساب کردن
numerate
U
حساب کردن
compute
U
حساب کردن
computed
U
حساب کردن
to cast up
U
حساب کردن
to count up
U
حساب کردن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
miscalculating
U
اشتباه حساب کردن
tallied
U
باچوبخط حساب کردن
tally
U
با چوب خط حساب کردن
miscalculate
U
اشتباه حساب کردن
tallied
U
با چوب خط حساب کردن
check out
U
تصفیه حساب کردن
recalculate
U
دوباره حساب کردن
miscalculates
U
اشتباه حساب کردن
tallies
U
باچوبخط حساب کردن
tallying
U
با چوب خط حساب کردن
tally
U
باچوبخط حساب کردن
tallies
U
با چوب خط حساب کردن
miscast
U
حساب غلط کردن
to put any one down for a fool
U
کسیرااحمق حساب کردن
overcharges
U
زیاد حساب کردن
settle
U
تصفیه حساب کردن
settles
U
تصفیه حساب کردن
overcharge
U
زیاد حساب کردن
overcharged
U
زیاد حساب کردن
overcharging
U
زیاد حساب کردن
tallying
U
باچوبخط حساب کردن
miscalculated
U
اشتباه حساب کردن
miscast
U
غلط حساب کردن
put two and two together
<idiom>
U
حساب کتاب کردن ،دو دوتا کردن
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
tallied
U
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
compute
U
حساب کردن تخمین زدن
computed
U
حساب کردن تخمین زدن
misreckon
U
بد شمردن حساب غلط کردن
scored
U
حساب کردن بحساب اوردن
computes
U
حساب کردن تخمین زدن
pony
U
ریز تسویه حساب کردن
tallying
U
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
scores
U
حساب کردن بحساب اوردن
score
U
حساب کردن بحساب اوردن
tally
U
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
poney
U
ریز تسویه حساب کردن
ponies
U
ریز تسویه حساب کردن
to pay up
U
حساب پس از افت را تصفیه کردن
tallies
U
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
To gauge the situation and act accordingly.
U
حساب کار خود را کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
i reckon
U
روی دوستی کسی حساب کردن
to cross-check the result with a calculator
U
حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
to call to account
U
بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com