Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
predicable
U
اطلاق کردنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wadeable
U
کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
generalization
U
اطلاق
superpurgation
U
اطلاق
generalisations
U
اطلاق
generalizations
U
اطلاق
absoluteness
U
اطلاق
predication
U
اطلاق
positivity
U
اطلاق
applicable
U
قابل اطلاق
general verdict
U
تصمیم به وجه اطلاق
applicatory
U
قابل اطلاق مناسب
inapplicable
U
غیر قابل اطلاق
big five
U
ایتالیا وژاپن اطلاق میشد
Mahal
U
محل
[اصطلاحی است که به قالی ساروق درجه دو اطلاق می شود.]
hypothecate
U
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
the big three
U
ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
tenant by sufference
U
مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
newton raphson
U
اصطلاحی که به یک رویه محاورهای بکار برده شده درحل معادلات اطلاق میشود
mysticism
U
در عرصه سیاست به استفاده ازروشهای پیچیده و اسرارامیزدر تاسیسات سیاسی اطلاق میشود
kidnapping
U
در CL به خصوص به حالتی اطلاق میشود که کسی را بدزدند و ازکشور محل اقامتش خارج کنند
deeds
U
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
deed
U
در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
cold war
U
عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
necessity
U
درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
leases
U
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
lease
U
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
serf
U
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
serfs
U
درسیستم فئودالی به رعایای وابسته به زمین اطلاق می شد اگر چه برده نبودند لیکن فاقد ازادی واقعی محسوب می شدند
predicated
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates
U
اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
relatives
U
خواهر عمو وعمه خواه تنی باشند خواه ناتنی اطلاق میشود
ashkenazim
U
عنوان یهودیان المانی که در مقابل سفارادی که به یهودیان اسپانیا وپرتقال اطلاق میشود
apprenticeships
U
دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeship
U
دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
challengeable
U
رد کردنی
rejectable
U
رد کردنی
refutable
U
رد کردنی
discountable
U
کم کردنی
forfoitable
U
گم کردنی
solvency
U
حل کردنی
rebuttable
U
رو کردنی
doable
U
کردنی
rebuttable
U
رد کردنی
confutable
U
رد کردنی
Royal Bokhara
U
فرش سلطنتی بخاراتی
[این واژه تجاری به فرش های ترکمنی با کیفیت بالا اطلاق می شود.]
coalitions
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalition
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
refillable
U
دوباره پر کردنی
referable
U
مراجعه کردنی
inducible
U
وادار کردنی
relatable
U
نقل کردنی
smokable
U
دود کردنی
includible
U
شامل کردنی
repealable
U
لغو کردنی
resectable
U
قطع کردنی
satisfiable
U
راضی کردنی
seizable
U
ضبط کردنی
sinkable
U
نشست کردنی
receivable
U
دریافت کردنی
inflictable
U
تحمیل کردنی
opposable
U
مخالفت کردنی
operable
U
عمل کردنی
participable
U
شرکت کردنی
leviable
U
وضع کردنی
persuasible
U
وادار کردنی
leasable
U
اجاره کردنی
iterable
U
تکرار کردنی
issuable
U
صادر کردنی
pracitcable
U
گذار کردنی
interpretable
U
تفسیر کردنی
preachable
U
وعظ کردنی
punishability
U
مجازات کردنی
quotable
U
نقل کردنی
insurable
U
بیمه کردنی
persuadable
U
وادار کردنی
inscribable
U
محاط کردنی
partible
U
جدا کردنی
smokeable
U
دود کردنی
utilisable
[British]
<adj.>
U
مصرف کردنی
useful
<adj.>
U
مصرف کردنی
usable
<adj.>
U
مصرف کردنی
suitable
<adj.>
U
مصرف کردنی
applicable
<adj.>
U
مصرف کردنی
utilizable
<adj.>
U
مصرف کردنی
wettable
U
خیس کردنی
weighable
U
وزن کردنی
wadable
U
توده کردنی
suppressible
U
متوقف کردنی
supposable
U
فرض کردنی
submergible
U
غوطه ور کردنی
subjugable
U
مطیع کردنی
subduable
U
مطیع کردنی
storable
U
انبار کردنی
steerable
U
هدایت کردنی
spottable
U
پیدا کردنی
surmountable
U
برطرف کردنی
tamable
U
رام کردنی
tameable
U
رام کردنی
wadable
U
کپه کردنی
vindicatory
U
ثابت کردنی
vindicable
U
حمایت کردنی
violable
U
غصب کردنی
triable
U
ازمایش کردنی
thinkable
U
فکر کردنی
fair game
U
مسخره کردنی
tarnishable
U
کدر کردنی
spendable
U
خرج کردنی
eliminable
U
بیرون کردنی
condemnable
U
محکوم کردنی
concealable
U
پنهان کردنی
compellable
U
مجبور کردنی
compassable
U
احاطه کردنی
communicable
U
ابلاغ کردنی
collectible
U
جمع کردنی
collectable
U
جمع کردنی
calculable
U
حساب کردنی
conquerable
U
فتح کردنی
constrainable
U
مجبور کردنی
devisable
U
تعبیه کردنی
deprivable
U
محروم کردنی
denotable
U
دلالت کردنی
demurrable
U
اشکال کردنی
defeasible
U
فسخ کردنی
declinable
U
صرف کردنی
covetable
U
طمع کردنی
contrivable
U
تدبیر کردنی
assurable
U
بیمه کردنی
assumable
U
فرض کردنی
appraisable
U
قیمت کردنی
separable
U
جدا کردنی
conceivable
U
تصور کردنی
credible
U
باور کردنی
tractable
U
رام کردنی
tangibly
U
لمس کردنی
tangible
U
لمس کردنی
palpable
U
پرماسیدنی حس کردنی
defensible
U
دفاع کردنی
tactile
U
لمس کردنی
suggestible
U
اشاره کردنی
applicative
U
اعمال کردنی
adoptable
U
اتخاذ کردنی
abolishable
U
منسوخ کردنی
dispensable
U
معاف کردنی
dispensable
U
صرفنظر کردنی
notifiable
U
اخطار کردنی
reprehensible
U
سرزنش کردنی
suggestible
U
پیشنهاد کردنی
interchangeable
U
با هم عوض کردنی
filterable
U
صافی کردنی
extraditable
U
تسلیم کردنی
fleeceable
U
لخت کردنی
believable
U
باور کردنی
fixable
U
محکم کردنی
excludable
U
محروم کردنی
escapable
U
فرار کردنی
includable
U
شامل کردنی
framable
U
درست کردنی
farmable
U
زراعت کردنی
extinguishable
U
خاموش کردنی
enunciable
U
اعلام کردنی
fellable
U
قطع کردنی
impotable
U
وارد کردنی
erasable
U
پاک کردنی
erectile
U
راست کردنی
importable
U
وارد کردنی
filtrable
U
صافی کردنی
likly
U
باور کردنی احتمالی
manipulatory
U
با دست درست کردنی
missile
U
اسلحه پرتاب کردنی
traceable
U
جستجو کردنی یافتنی
manipular
U
با دست درست کردنی
fixture
U
لوازم نصب کردنی
impugnable
U
رد کردنی قابل تکذیب
get at able
یافتنی پیدا کردنی
missiles
U
اسلحه پرتاب کردنی
exigible
U
خواستنی مطالبه کردنی
likelier
U
باور کردنی احتمالی
likeliest
U
باور کردنی احتمالی
tax-deductible
U
کسر کردنی از مالیات
likely
U
باور کردنی احتمالی
manageably
U
بطور اداره کردنی
perceivable
U
درک کردنی محسوس
pracitcable
U
عبور کردنی گذشتنی
perceivable
U
مشاهده کردنی دیدنی
sinkable
U
غرق کردنی یاشدنی
contrivable
U
اختراع کردنی اندیشیدنی
reprouducible
U
دوباره درست کردنی
saveable
U
پس انداز کردنی اندوختنی
bills receivable
U
براتهای دریافت کردنی
eradicable
U
قلع و قمع کردنی
injection
U
داروی تزریق کردنی
supposable
U
تصور کردنی مفروض
comparable
U
قابل مقایسه مانند کردنی
presentative
U
قابل تقدیم درک کردنی
determinable
U
معلوم کردنی انقضاء پذیر
framable
U
تنظیم کردنی ترتیب دادنی
probable
U
باور کردنی امر احتمالی
usable
U
قابل استفاده مصرف کردنی
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...