Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
overproduction
U
اضافه تولید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
join
U
دستور تولید فایل جدید که از یک فایل اضافه شده به دیگری بدست می آید
joined
U
دستور تولید فایل جدید که از یک فایل اضافه شده به دیگری بدست می آید
joins
U
دستور تولید فایل جدید که از یک فایل اضافه شده به دیگری بدست می آید
offset
U
مقدار اضافه شدنی به آدرس پایه برای تولید آدرس اندیس نهایی
offsetting
U
مقدار اضافه شدنی به آدرس پایه برای تولید آدرس اندیس نهایی
intensive cultivation
U
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
producer surplus
U
اضافه ارزش تولید کننده
Other Matches
overtime
U
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
embryophyte
U
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation
U
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
components
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
U
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconds
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem
U
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads
U
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
U
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar
U
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction
U
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand
U
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
declassified cost
U
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem
U
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrix
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle
U
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary
U
غده تولید کننده منی محل تولید منی
checksum
U
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total
U
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
families
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism
U
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
full
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
fullest
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap
U
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half
U
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
producers burden of tax
U
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
extra-
U
اضافه
augmentation
U
اضافه
extras
U
اضافه
in addition to
<prep.>
U
به اضافه
plusage
U
اضافه
excesses
U
اضافه
excess
U
اضافه
in a. to
U
به اضافه
increscent
U
اضافه
additions
U
اضافه
addition
U
اضافه
overplus
U
اضافه
extra
U
اضافه
plussage
U
اضافه
extra
<adj.>
U
اضافه
special
<adj.>
U
اضافه
surplus
U
اضافه
surpluses
U
اضافه
increases
U
اضافه
spared
U
اضافه
spare
U
اضافه
increase
U
اضافه
increased
U
اضافه
accesses
U
الحاق اضافه
moreover
<adv.>
U
اضافه بر این
on top of this
<adv.>
U
اضافه بر این
over load
U
اضافه بار
over and above
<adv.>
U
اضافه بر این
what is more
<adv.>
U
اضافه بر این
superimposable
U
اضافه شدنی
superimposable
U
قابل اضافه
access
U
الحاق اضافه
in addition
<adv.>
U
اضافه بر این
further
[moreover]
<adv.>
U
اضافه بر این
accessing
U
الحاق اضافه
gen
U
حالت اضافه
imburse
U
اضافه کردن
additionally
<adv.>
U
اضافه بر این
also
[moreover]
<adv.>
U
اضافه بر این
accessed
U
الحاق اضافه
besides
<adv.>
U
اضافه بر این
forby
<adv.>
U
اضافه بر این
margin product
U
اضافه محصول
aside from that
<adv.>
U
اضافه بر این
overpotential
U
اضافه ولتاژ
surcharges
U
اضافه بها
premiums
U
اضافه ارزش
overshoot
U
اضافه جهش
premium
U
اضافه ارزش
overshooting
U
اضافه جهش
surcharge
U
اضافه بار
overshoots
U
اضافه جهش
overpopulation
U
اضافه جمعیت
overloading
U
بارگذاری اضافه
overloading
U
اضافه بارگذاری
overloading
U
اضافه بار
overloading
U
اضافه فرفیت
surcharges
U
اضافه بار
beyond that
<adv.>
U
اضافه بر این
step up
U
اضافه کردن
per
U
حروف اضافه
overdrafts
U
اضافه برداشت
overtimer
U
اضافه کار کن
salary increase
U
اضافه حقوق
overvoltage
U
اضافه ولتاژ
on top of that
<adv.>
U
اضافه بر این
possessive
U
حالت اضافه
overdraft
U
اضافه برداشت
on to
<adv.>
U
اضافه بر این
overtime
U
اضافه کاری
surcharge
U
اضافه بها
excess
U
اضافه مازاد
prepositions
U
حرف اضافه
overload
U
اضافه بار
service charge
U
اضافه کار
added to that
U
اضافه بران
affixing
U
اضافه نمودن
affixes
U
اضافه نمودن
affixed
U
اضافه نمودن
affix
U
اضافه نمودن
genitive
U
حالت اضافه
budget surplus
U
اضافه بودجه
eke
U
اضافه کردن بر
add
U
اضافه کردن
append
U
اضافه کردن
preposition
U
حرف اضافه
added
U
اضافه شده
overload
U
اضافه فرفیت
overloads
U
اضافه فرفیت
overloads
U
اضافه بار
overloaded
U
اضافه فرفیت
overloaded
U
اضافه بار
subjoin
U
اضافه کردن
furthermore
<adv.>
U
اضافه بر این
overtime
U
اضافه کار
surtax
U
اضافه مالیات
confession and avoidance
U
به ان اضافه میکند
excess price
U
اضافه قیمت
overcharge
U
اضافه هزینه
overcharging
U
اضافه هزینه
overcharges
U
اضافه هزینه
excess luggage
U
اضافه بار
exeed
U
اضافه شدن از
possessives
U
حالت اضافه
excesses
U
اضافه مازاد
adds
U
اضافه کردن
add
U
اضافه کردن
adding
U
اضافه کردن
widening
U
اضافه پهنا
overcharged
U
اضافه هزینه
gerunds
U
اسمی که از اضافه کردن
non-add subtotal
اضافه نکردن به زیرکل
import surcharge
U
حقوق گمرکی اضافه
overload circuit breaker
U
فیوز اضافه بار
over time pay
U
مزد اضافه کاری
gerund
U
اسمی که از اضافه کردن
perquisite
U
عایدی اضافه برحقوق
capital gains
U
اضافه ارزش سرمایه
overload circuit switch
U
فیوز اضافه بار
overdraw
U
اضافه برداشت کردن
overbreak
U
خاکبرداری اضافه برنیمرخ
over time pay
U
پول اضافه کار
over reinforcement
U
اضافه ارماتورگذاری شده
play down
U
بازی در وقت اضافه
postpositive preposition
U
حرف اضافه الحاقی
prepositionally
U
بطور حرف اضافه
effusion
U
اضافه جریان بزور
effusions
U
اضافه جریان بزور
perquisites
U
عایدی اضافه برحقوق
overload principle
U
اصل اضافه باری
throw in
<idiom>
U
اضافه دادن یا گذاشتن
not to say ...
<idiom>
U
به اضافه اینکه ... است
superelevation
U
بلندی بر اضافه ارتفاع
not to mention ...
<idiom>
U
به اضافه اینکه ... است
add in memory
اضافه کردن به حافظه
repositional
U
مانند حرف اضافه
run up
<idiom>
U
به مقدارچیزی اضافه کردن
additional bed
[accommodation of persons]
U
تخت خواب اضافه
extra bed
U
تخت خواب اضافه
latent
U
اضافه ازفرفیت بار موجود
net worth tax
U
مالیات بر اضافه ارزش دارائی
toincrease any one's salary
U
اضافه حقوق بکسی دادن
spare
U
ذخیره اضافه براحتیاج انی
spared
U
ذخیره اضافه براحتیاج انی
premium statement
U
صورت اضافه ارزش سهام
raises
U
ترقی دادن اضافه حقوق
raise
U
ترقی دادن اضافه حقوق
ad
U
حرف اضافه لاتینی بمعنی
ads
U
حرف اضافه لاتینی بمعنی
overtime pay
U
مزد یا حقوق اضافه کاری
subjoin
U
در پایان افزودن اضافه کردن
unjustified
U
که با کامپیوتر اضافه شده است
overhead personnel
U
پرسنل اضافی یا اضافه برسازمان
repositional
U
با حروف اضافه اغاز شده
accession
U
شیی ء اضافه یا الحاق شده
overshooting
U
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
cost plus
U
اضافه بر بهای تمام شده
inseparable preposition
U
حرف اضافه لازم یا جدانشدنی
let off steam
<idiom>
U
ازدست دادن انرژی اضافه
pad the bill
<idiom>
U
اضافه شدن هزینههای کاذب
put in
<idiom>
U
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
ring up
<idiom>
U
اضافه کردن آمار پولی
height money
U
اضافه بهای کار در ارتفاع
forfeiture of premiums
U
ضرر اضافه ارزش سهام
leap day
U
روز اضافه در سال کبیسه
overshoot
U
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
overshoots
U
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com