English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
toryism U اصول وعقاید حزب محافظه کار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
principled U دارای اصول وعقاید
methodize U در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
religious sentiments U احساسات وعقاید مذهبی
ideologist U ایده ئولوگ کسی که در مورد افکار وعقاید مطالعه میکند
sanitize U مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian U مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
standpat U محافظه کار
toryism U محافظه کاری
stick in the mud U محافظه کار
stick-in-the-mud U محافظه کار
stick-in-the-muds U محافظه کار
Tories U محافظه کار
conservatives U محافظه کارانه
conservatives U محافظه کار
conservative U محافظه کارانه
conservative U محافظه کار
unprogressive U محافظه کار
low key <adj.> U محافظه کارانه
stuffy U محافظه کار
conservatism U محافظه گرائی
conservatism U محافظه کاری
conservativeness U محافظه کاری
hunkerism U محافظه کاری
old line U محافظه کار
Tory U محافظه کار
conservatism U سیاست محافظه کاری
low key posture U رویه محافظه کارانه
old guard U محافظه کار سیاسی
Conservative Party U حزب محافظه کار
protect a lead U بازی محافظه کارانه
ultraconservative U بیش از حد محافظه کار
conservative estimate U براورد محافظه کارانه
sit on a lead U بازی محافظه کارانه
sit on the ball U بازی محافظه کارانه
conservatively U از روی محافظه کاری
guardedly U از روی محافظه کاری
old fashioned U کهنه پرست محافظه کار
nervous nellie U ادم محافظه کار و بی خاصیت
exoskeleton U پوشش محافظه خارجی حیوان
Tory U وابسته به حزب محافظه کار
Tory U عضو حزب محافظه کارانگلیس
Tories U وابسته به حزب محافظه کار
Tories U عضو حزب محافظه کارانگلیس
mossback U ادم کهنه پرست یا محافظه کار
mossyback U ادم کهنه پرست یا محافظه کار
lowboy U عضو حزب محافظه کار قدیم میز چهارپایه کشودار
co axial cable U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coax U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coaxed U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coaxes U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coaxing U کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
conservatism U عقیده معتقدین به حفظ وضع موجود روش فکری احزاب " توری " درانگلستان که محتوای عقایدشان محافظه کارانه بوده است
doctrine U اصول
nitty-gritty U اصول
doctrines U اصول
teachings U اصول
teaching U اصول
technic U اصول
root U اصول
roots U اصول
ism U : اصول
ism U اصول
tenet U اصول
principles U اصول
principles of religion U اصول مذهب
denial measures U اصول ممانعت
economic principles U اصول اقتصادی
principles of economics U اصول اقتصاد
abolitionist U اصول بردگی
rational principle U اصول عقلیه
general principles U اصول کلی
doctrine U اصول حکمت
principles of economy U اصول اقتصاد
prineipal parts U اصول فعل
tenet U اصول مرام
creationism U اصول افرینش
accounting principles U اصول حسابداری
monopolism U اصول انحصار
monopolosm U اصول انحصار
chung shin U اصول تکواندو
constitutionalism U اصول مشروطیت
mormonism U اصول mormon ها
kinesiology U اصول مکانیزم
copernician system U اصول کپرنیک
banking principles U اصول بانکداری
mutualism U اصول همکاری
naziism U اصول نازی
nazism U اصول نازی
neodoxy U اصول نوین
politics U اصول سیاسی
methodology U علم اصول
grimace U ادا و اصول
communism U اصول اشتراکی
technologically U اصول فنی
technological U اصول فنی
functional U اصول مبادی
tenets U اصول مسلم
dogmas U اصول عقاید
dogma U اصول عقاید
systems U اصول وجود
systems U روش اصول
system U اصول وجود
system U روش اصول
grimacing U ادا و اصول
grimaces U ادا و اصول
grimaced U ادا و اصول
modernism U اصول امروزی
doctrines U اصول حکمت
technics U اصول فنی
relativity principles U اصول نسبیت
theory U اصول نظری
methodologies U علم اصول
theories U اصول نظری
roots and branches U اصول وفروع
principles of islamic economics U اصول اقتصاد اسلامی
image shearing principle U اصول برش تصویر
to do v to one's principles U برخلاف اصول خودرفتارکردن
psychologism U پیروی از اصول روانی
household art U اصول خانه داری
hierarchism U اصول سلسله مراتب
hedonics U اصول خوشی ولذت
fourteen points U اصول چهارده گانه
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
principle of criminal procedure U اصول محاکمات جزائی
to pull a wry face U اداو اصول دراوردن
mutualist U طرفدار اصول همدستی
telephone switching technique U اصول اتصالات تلفنی
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
monarchism U اصول سلطنت مستقل
planning principles U اصول برنامه ریزی
manichaeanism U اصول فلسفه مانی
principle of civil litigation U اصول محاکمات مدنی
pauli U اصول مذهبی پولس
technically U مطابق اصول فنی
mouths U ادا و اصول در اوردن
mouthing U ادا و اصول در اوردن
mouthed U ادا و اصول در اوردن
mouth U ادا و اصول در اوردن
moralists U معتقد به اصول اخلاق
civil procedure U اصول محاکمات حقوقی
code of procedure U قانون اصول محاکمات
moralist U معتقد به اصول اخلاق
individualism U اصول استقلال فردی
asceticism U اصول ریاضت و مرتاضی
anticonstitutional U مخالف اصول مشروطیت
unparliamentary U برخلاف اصول پارلمانی
gradualism U رعایت اصول تدریج
rationale U توضیح اصول عقاید
musically U مطابق اصول موسیقی
scientifically U موافق اصول علمی
Catholicism U اصول مذهب کاتولیکی
revivalism U اصول بیداری مذهبی
anomie U بی توجهی به اصول دین
anomy U بی توجهی به اصول دین
fascism U اصول عقاید فاشیست
principles of economics U اصول علم اقتصاد
economization U رعایت اصول اقتصادی
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
probity U پیروی دقیق از اصول
democratism U اصول حکومت ملی
liberalism U اصول ازادی خواهی
Protestantism U اصول ایین پروتستانت
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
modernism U اصول تجدد نوگرایی
ex post facto U شامل اصول گذشته
ethics U اصول اخلاقی اخلاقیات
counter current principle U اصول جریان متقابل
rascalism U اصول بی شرفی وحقه بازی
the low of criminal procedure U قانون اصول محاکمات جزایی
spiritualist U طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
spiritualists U طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
hockey U چوگان بازی با اصول فوتبال
sanitation U مراعات اصول بهداشت بهسازی
unmorality U عدم مراعات اصول اخلاقی
principled U اصولی پای بند اصول
modernist U هوا خواه اصول امروزی
modernists U هوا خواه اصول امروزی
illiberal U متعصب مخالف اصول ازادی
they are t of their doctrines U موافب اصول خودمی باشند
they are t of their doctrines U اصول خودرامحکم نگاه می دارند
syndicalism U پیروی از اصول اتحادیه صنفی
techniques U اصول مهارت روش فنی
revivalist movement U جنبش اصول بیداری مذهبی
technique U اصول مهارت روش فنی
literacy U فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
sansculottism U پیروی از اصول انقلاب افراطی
vigilantism U پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
democratically U بر طبق اصول حکومت ملی
independency U اصول استقلال کلیساهای محلی
inartistic U فاقد اصول هنری بی هنر
kinesiological principle U اصول حرکت شناختی بدن
moral philosophy U اصول اخلاق ایین رفتار
encyclopaedism U اصول نویسندگان دایره المعارف
anglicanism U اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
collectivism U اجرای اصول اشتراکی درزندگی
evolutionism U اصول ترقی و تکامل تدریجی
collectivist U هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
accidence U حادثه اصول صرف و نحو
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com