English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
modernism U اصول امروزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
modernist U هوا خواه اصول امروزی
modernists U هوا خواه اصول امروزی
Other Matches
sanitize U مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian U مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
on top of <idiom> U امروزی
nowaday U امروزی
latter-day U امروزی
stylish <adj.> U امروزی
present-day U امروزی
newfashioned U امروزی
modern U امروزی
the moderns U امروزی ها
modern languages U زبانهای امروزی
the girls of the period U دختران امروزی
modern-day U روزگارمدرن امروزی
modernising U بروش امروزی دراوردن
modernised U بروش امروزی دراوردن
modernize U بروش امروزی دراوردن
modernises U بروش امروزی دراوردن
modernized U بروش امروزی دراوردن
modernizes U بروش امروزی دراوردن
modernizing U بروش امروزی دراوردن
hi tech U بسیار مدرنو امروزی
modernness U برابری بااصول امروزی ها
up to date U امروزی تازه مطابق روز
It doesnt meet the present day requirments(needs). U جوابگوی احتیاجات امروزی نیست
up-to-date U امروزی تازه مطابق روز
dates U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
date U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
updated U بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
updates U بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
update U بصورت امروزی در اوردن جدید کردن
Roman law U مجموعهی قوانین رومی که پایهی قوانین امروزی در بسیاری از کشورها به ویژه در اروپا است
caucasus U منطقه قفقاز و یا آذربایجان و ارمنستان امروزی در شوروی که قالی آن با گره ترکی و نقوش هندسی همراه بوده و به نام قالی قفقازی معروف است
principles U اصول
root U اصول
roots U اصول
nitty-gritty U اصول
doctrine U اصول
teaching U اصول
ism U اصول
teachings U اصول
doctrines U اصول
technic U اصول
ism U : اصول
tenet U اصول
nazism U اصول نازی
kinesiology U اصول مکانیزم
monopolosm U اصول انحصار
creationism U اصول افرینش
monopolism U اصول انحصار
naziism U اصول نازی
theory U اصول نظری
mutualism U اصول همکاری
methodologies U علم اصول
methodology U علم اصول
politics U اصول سیاسی
mormonism U اصول mormon ها
theories U اصول نظری
prineipal parts U اصول فعل
abolitionist U اصول بردگی
technics U اصول فنی
copernician system U اصول کپرنیک
chung shin U اصول تکواندو
banking principles U اصول بانکداری
denial measures U اصول ممانعت
economic principles U اصول اقتصادی
roots and branches U اصول وفروع
relativity principles U اصول نسبیت
rational principle U اصول عقلیه
general principles U اصول کلی
principles of religion U اصول مذهب
accounting principles U اصول حسابداری
neodoxy U اصول نوین
principles of economy U اصول اقتصاد
principles of economics U اصول اقتصاد
constitutionalism U اصول مشروطیت
system U روش اصول
system U اصول وجود
doctrine U اصول حکمت
doctrines U اصول حکمت
grimace U ادا و اصول
tenets U اصول مسلم
dogmas U اصول عقاید
dogma U اصول عقاید
grimaced U ادا و اصول
grimaces U ادا و اصول
tenet U اصول مرام
grimacing U ادا و اصول
systems U روش اصول
communism U اصول اشتراکی
functional U اصول مبادی
technological U اصول فنی
systems U اصول وجود
technologically U اصول فنی
ex post facto U شامل اصول گذشته
fourteen points U اصول چهارده گانه
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
psychologism U پیروی از اصول روانی
ethics U اصول اخلاقی اخلاقیات
planning principles U اصول برنامه ریزی
principle of civil litigation U اصول محاکمات مدنی
economization U رعایت اصول اقتصادی
mutualist U طرفدار اصول همدستی
principles of islamic economics U اصول اقتصاد اسلامی
modernism U اصول تجدد نوگرایی
manichaeanism U اصول فلسفه مانی
fascism U اصول عقاید فاشیست
principle of criminal procedure U اصول محاکمات جزائی
pauli U اصول مذهبی پولس
principles of economics U اصول علم اقتصاد
monarchism U اصول سلطنت مستقل
image shearing principle U اصول برش تصویر
Protestantism U اصول ایین پروتستانت
household art U اصول خانه داری
hierarchism U اصول سلسله مراتب
hedonics U اصول خوشی ولذت
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
mouthing U ادا و اصول در اوردن
scientifically U موافق اصول علمی
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
unparliamentary U برخلاف اصول پارلمانی
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
gradualism U رعایت اصول تدریج
musically U مطابق اصول موسیقی
mouths U ادا و اصول در اوردن
technically U مطابق اصول فنی
Catholicism U اصول مذهب کاتولیکی
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
mouthed U ادا و اصول در اوردن
mouth U ادا و اصول در اوردن
moralists U معتقد به اصول اخلاق
moralist U معتقد به اصول اخلاق
revivalism U اصول بیداری مذهبی
rationale U توضیح اصول عقاید
individualism U اصول استقلال فردی
anomie U بی توجهی به اصول دین
democratism U اصول حکومت ملی
counter current principle U اصول جریان متقابل
principled U دارای اصول وعقاید
telephone switching technique U اصول اتصالات تلفنی
probity U پیروی دقیق از اصول
code of procedure U قانون اصول محاکمات
civil procedure U اصول محاکمات حقوقی
to pull a wry face U اداو اصول دراوردن
to do v to one's principles U برخلاف اصول خودرفتارکردن
anomy U بی توجهی به اصول دین
asceticism U اصول ریاضت و مرتاضی
anticonstitutional U مخالف اصول مشروطیت
liberalism U اصول ازادی خواهی
unmorality U عدم مراعات اصول اخلاقی
sansculottism U پیروی از اصول انقلاب افراطی
syndicalism U پیروی از اصول اتحادیه صنفی
they are t of their doctrines U موافب اصول خودمی باشند
revivalist movement U جنبش اصول بیداری مذهبی
the low of criminal procedure U قانون اصول محاکمات جزایی
rascalism U اصول بی شرفی وحقه بازی
sanitation U مراعات اصول بهداشت بهسازی
they are t of their doctrines U اصول خودرامحکم نگاه می دارند
moralism U رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
spiritualist U طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
kinesiological principle U اصول حرکت شناختی بدن
spiritualists U طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
accidence U حادثه اصول صرف و نحو
independency U اصول استقلال کلیساهای محلی
inartistic U فاقد اصول هنری بی هنر
collectivism U اجرای اصول اشتراکی درزندگی
collectivist U هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
feudalist U طرفدار اصول ملوک الطوایف
evolutionism U اصول ترقی و تکامل تدریجی
democratically U بر طبق اصول حکومت ملی
encyclopaedism U اصول نویسندگان دایره المعارف
vigilantism U پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
anglicanism U اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
principled U اصولی پای بند اصول
literacy U فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
technique U اصول مهارت روش فنی
techniques U اصول مهارت روش فنی
illiberal U متعصب مخالف اصول ازادی
moral philosophy U اصول اخلاق ایین رفتار
hockey U چوگان بازی با اصول فوتبال
ground U بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
convictism U اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
trade unionism U پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
one of the [basic] fundamental tenets of democracy U یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
feudalism U سیستم اقطاعداری اصول ملوک الطوایفی
to preach moral principles U اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
toryism U اصول وعقاید حزب محافظه کار
accounting U اصول حسابداری برسی اصل و فرع
individualism U اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
physico theology U حکمت الهی موافق اصول طبیعی
idols of the theatre U اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
legitimist U هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
presbyteral U طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
fusionist U هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
insurrectionism U اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
essenism U اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
prettyism U اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
romanism U اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
feudality U تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
methodize U در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com