English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
creationism U اصول افرینش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sanitize U مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
creations U افرینش
creation U افرینش
natures U افرینش
nature U افرینش
creationism U اعتقاد به افرینش
generation U افرینش گسترش
generations U افرینش گسترش
navigating U خوی افرینش
creation date U تاریخ افرینش
navigates U خوی افرینش
navigate U خوی افرینش
navigated U خوی افرینش
antinomian U مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
hexahemeron U شش روزه افرینش یاتاریخ ان
creational U وابسته به افرینش خلقتی
hexaemeron U شش روزه افرینش یاتاریخ ان
antemundane U مربوط به پیش از افرینش جهان
cosmogonal U مربوط باصول افرینش گیتی
mundane era U تاریخی که مبداان افرینش جهان باشد
association for computers and humanities U یک سازمان بین المللی که مشوق تحقیقات در زبان مطالعات ادبی تاریخی انسان شناسی و علوم اجتماعی به کمک کامپیوتر واستفاده از ان در افرینش ومطالعه هنر و موسیقی ورقص میباشد
technic U اصول
tenet U اصول
doctrines U اصول
principles U اصول
root U اصول
roots U اصول
nitty-gritty U اصول
doctrine U اصول
ism U : اصول
ism U اصول
teaching U اصول
teachings U اصول
theories U اصول نظری
economic principles U اصول اقتصادی
denial measures U اصول ممانعت
roots and branches U اصول وفروع
copernician system U اصول کپرنیک
relativity principles U اصول نسبیت
methodologies U علم اصول
neodoxy U اصول نوین
communism U اصول اشتراکی
technologically U اصول فنی
banking principles U اصول بانکداری
rational principle U اصول عقلیه
technics U اصول فنی
principles of economy U اصول اقتصاد
politics U اصول سیاسی
methodology U علم اصول
constitutionalism U اصول مشروطیت
principles of religion U اصول مذهب
prineipal parts U اصول فعل
principles of economics U اصول اقتصاد
abolitionist U اصول بردگی
theory U اصول نظری
chung shin U اصول تکواندو
technological U اصول فنی
kinesiology U اصول مکانیزم
systems U اصول وجود
systems U روش اصول
system U اصول وجود
system U روش اصول
grimacing U ادا و اصول
grimaces U ادا و اصول
grimace U ادا و اصول
modernism U اصول امروزی
doctrines U اصول حکمت
doctrine U اصول حکمت
mutualism U اصول همکاری
grimaced U ادا و اصول
mormonism U اصول mormon ها
monopolosm U اصول انحصار
monopolism U اصول انحصار
tenet U اصول مرام
general principles U اصول کلی
functional U اصول مبادی
accounting principles U اصول حسابداری
nazism U اصول نازی
tenets U اصول مسلم
naziism U اصول نازی
dogma U اصول عقاید
dogmas U اصول عقاید
ex post facto U شامل اصول گذشته
monarchism U اصول سلطنت مستقل
image shearing principle U اصول برش تصویر
psychologism U پیروی از اصول روانی
planning principles U اصول برنامه ریزی
civil procedure U اصول محاکمات حقوقی
code of procedure U قانون اصول محاکمات
pauli U اصول مذهبی پولس
economization U رعایت اصول اقتصادی
hedonics U اصول خوشی ولذت
counter current principle U اصول جریان متقابل
principles of economics U اصول علم اقتصاد
democratism U اصول حکومت ملی
mutualist U طرفدار اصول همدستی
household art U اصول خانه داری
principle of criminal procedure U اصول محاکمات جزائی
principle of civil litigation U اصول محاکمات مدنی
principles of islamic economics U اصول اقتصاد اسلامی
hierarchism U اصول سلسله مراتب
manichaeanism U اصول فلسفه مانی
liberalism U اصول ازادی خواهی
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
Euclid's Elements U اصول اقلیدس [ریاضی]
to pull a wry face U اداو اصول دراوردن
individualism U اصول استقلال فردی
to do v to one's principles U برخلاف اصول خودرفتارکردن
unnaturally U بر خلاف اصول طبیعت
moralist U معتقد به اصول اخلاق
probity U پیروی دقیق از اصول
principled U دارای اصول وعقاید
ethics U اصول اخلاقی اخلاقیات
unnatural U بر خلاف اصول طبیعت
Protestantism U اصول ایین پروتستانت
fascism U اصول عقاید فاشیست
modernism U اصول تجدد نوگرایی
moralists U معتقد به اصول اخلاق
mouth U ادا و اصول در اوردن
mouthed U ادا و اصول در اوردن
technically U مطابق اصول فنی
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
gradualism U رعایت اصول تدریج
musically U مطابق اصول موسیقی
unparliamentary U برخلاف اصول پارلمانی
sail close to the wind U اندکی از اصول تجاوزکردن
anomie U بی توجهی به اصول دین
anomy U بی توجهی به اصول دین
anticonstitutional U مخالف اصول مشروطیت
scientifically U موافق اصول علمی
Catholicism U اصول مذهب کاتولیکی
telephone switching technique U اصول اتصالات تلفنی
mouthing U ادا و اصول در اوردن
mouths U ادا و اصول در اوردن
fourteen points U اصول چهارده گانه
revivalism U اصول بیداری مذهبی
asceticism U اصول ریاضت و مرتاضی
rationale U توضیح اصول عقاید
sansculottism U پیروی از اصول انقلاب افراطی
syndicalism U پیروی از اصول اتحادیه صنفی
revivalist movement U جنبش اصول بیداری مذهبی
rascalism U اصول بی شرفی وحقه بازی
the low of criminal procedure U قانون اصول محاکمات جزایی
they are t of their doctrines U اصول خودرامحکم نگاه می دارند
they are t of their doctrines U موافب اصول خودمی باشند
moral philosophy U اصول اخلاق ایین رفتار
unmorality U عدم مراعات اصول اخلاقی
moralism U رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
inartistic U فاقد اصول هنری بی هنر
modernists U هوا خواه اصول امروزی
feudalist U طرفدار اصول ملوک الطوایف
evolutionism U اصول ترقی و تکامل تدریجی
vigilantism U پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
democratically U بر طبق اصول حکومت ملی
encyclopaedism U اصول نویسندگان دایره المعارف
spiritualist U طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
accidence U حادثه اصول صرف و نحو
anglicanism U اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
spiritualists U طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
collectivism U اجرای اصول اشتراکی درزندگی
modernist U هوا خواه اصول امروزی
illiberal U متعصب مخالف اصول ازادی
techniques U اصول مهارت روش فنی
hockey U چوگان بازی با اصول فوتبال
kinesiological principle U اصول حرکت شناختی بدن
sanitation U مراعات اصول بهداشت بهسازی
principled U اصولی پای بند اصول
literacy U فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
collectivist U هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
technique U اصول مهارت روش فنی
independency U اصول استقلال کلیساهای محلی
ground U بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
trade unionism U پیروی از اصول وروشهای اتحادیه اصناف
one of the [basic] fundamental tenets of democracy U یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
presbyteral U طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
accounting U اصول حسابداری برسی اصل و فرع
toryism U اصول وعقاید حزب محافظه کار
individualism U اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
to preach moral principles U اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
feudalism U سیستم اقطاعداری اصول ملوک الطوایفی
prettyism U اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
physico theology U حکمت الهی موافق اصول طبیعی
fusionist U هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست
idols of the theatre U اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
legitimist U هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
insurrectionism U اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
convictism U اصول گماشتن گناهکاران بکارهای سخت
essenism U اصول یازندگی راهبان قدیم یهود
methodize U در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
feudality U تصرف بشرط خدمت اصول ملوک الطوایفی
ultimogeniture U اصول رسیدن میراث به فرزند کهتر حق کهتری
truck system U اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
time the essence of the contract U مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
EBNF U روش انعط اف پذیر بیان اصول زبان
romanism U اصول عقاید کلیسای کاتولیک معتقدات کاتولیکی
thermostatics U اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
catechetics U فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
gymnosophy U اصول وطرز زندگی فیلسوفان ومرتاضهای برهنه هندی
This is contray to all moral principles ( codes ) . U این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
scholastically U موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com